فروپاشی؛ سرنوشت محتوم
*عباس عبدی

می‌‌گویند هر سال در شوروی و به مناسبت انقلاب اکتبر، رژه نظامی برگزار می‌شد، اولین گروه‌ها سربازان کلاشینکف به دست بودند، کم‌ کم آرپی‌چی به دست‌ها و ضدهوایی و توپ، تانک، هواپیماها و... می‌آمدند. در آخرین بخش موشک‌های بالستیک اتمی قاره‌پیما بودند که قدرت تخریبی وحشتناک داشتند، پس از آنها خوروی جیپی می‌آمد که یک پیرمرد عینکی نشسته بود که دفتری جلویش بود، پرسیدند این چیست؟ گفتند این نظام اداری فشل و فاسد این نظام است که خطرش بیشتر از موشک‌های اتمی اس.اس 20 است و اتفاقا هم سرنشین همین جیپ، شوروی را ساقط کرد.

پرسش: دعوای تکراری همیشگی تاریخ را در ماجرای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز شاهدیم. آیا اگر کس دیگری جای گورباچف بود، سرنوشت آن امپراتوری چنین می‌شد؟ این پرسش از یک جهت قابل پاسخ دادن نیست، زیرا آن رویداد یک حادثه منفرد و غیر تکراری بود و چه‌بسا می‌توان گفت فرد دیگری هم بجز گورباچف یا شخصی چون او؛ نمی‌توانست رهبر آن شود.  اگر گورباچف 30 سال پیش به دنیا می‌آمد، در جریان جامعه شوروی شکل دیگری پیدا می‌‌کرد که شاید جای خروشچف یا برژنف را می‌گرفت، البته با همان ویژگی‌های آن دو نفر. بنابراین تقلیل دادن تغییرات تاریخی به ویژگی‌های شخصیتی افراد و رهبران، چندان پذیرفتنی نیست، ولی از آنجا که این تفسیری از ظاهر و روی صحنه است و جذابیت‌های تحلیلی دارد زیرا موضوعی انضمامی و نه انتزاعی است، همه را به خود مشغول می‌‌کند و همه دنبال آن می‌روند که افراد بهتری را نسبت به افراد موجود جایگزین کنند، چون گمان می‌‌کنند که فرد سرنوشت آنان را رقم می‌زند.  این یک سراب تحلیلی است. نقش افراد محدود و در چارچوب ساختار است. البته همان نقش محدود هم مهم است، ولی نباید ما را از ساختار غافل کند. بهترین فوتبالیست جهان در تیم‌های اول قاره اروپا می‌درخشند، ضرورت وجود ویژگی‌های این تیم‌ها و ساختارها و دیگر بازیکنان را در شکل‌گیری بهترین بازیکن جهان نباید فراموش کرد. اگر این موارد نباشند، هیچ بازیکن برتری نه پرورش پیدا می‌کند و نه به چنین تیم‌های ضعیفی می‌رود و اگر هم برود فوری به بازیکنی معمولی و درجه چند تنزل می‌‌کند.  پس فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را باید در ذیل تحولات ساختاری آن جست‌وجو کرد. در این یادداشت به موضوع فقدان آزادی به عنوان یکی از مهمترین ویژگی ساختاری آن رژیم اشاره می‌شود. بود و نبود آزادی، اعم از آزادی بیان، آزادی رسانه، آزادی در کسب قدرت سیاسی، بویژه آزادی اقتصادی یک ویژگی ساختاری است و تبعات بسیار مهمی دارد. ابتدا باید گفت که «آزادی» مفهومی مطلق با حدود معین و تعریف شده برای طول تاریخ و عرض جغرافیا نیست، بلکه بر حسب هر جامعه، متناسب با سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی آن باید تعریف شود.  ولی در مجموع، کشوری که یکی از دو اَبَرقدرت جهانی شناخته می‌شد، بزرگترین زرادخانه نظامی را داشت، بزرگترین جغرافیای قابل تصور تحت سیطره آن بود، به لحاظ حوزه‌های گوناگون پیشرفت قابل توجهی داشت نمی‌‌توانست بدون حدی از آزادی اداره شود.  آزادی در نهایت کل تجزیه ناپذیر است و همه ابعاد آن ضروری است. آزادی سیاسی و بیان برای اصلاح و تعدیل سیاست‌های حکومت و نیز ارتقای افراد شایسته در مناصب حکومتی؛ آزادی رسانه برای جریان یافتن ارتباط اجتماعی و سیاسی میان آحاد جامعه و نیز نهادها و اقوام گوناگون؛ آزادی اقتصادی برای عبور کردن از نظام برنامه‌ریزی متمرکز که موجب اتلاف منابع شده و مانع از رقابت و پیشرفت و ارتقای کمیت و کیفیت کالاها و خدمات می‌شود.  فقدان استقلال قضایی و دادگاه‌ها، موجب می‌شود که بهترین نیروها سرکوب شوند یا در خدمت سیاست‌های نادرست کمیته مرکزی حزب کمونیست درآیند. فقدان آزادی و امنیت موجب می‌شود که شاهد رواج شهروندانی ریاکار باشیم. محیط بدون آزادی موجب تربیت گلخانه‌ای افراد می‌شود.  آیا کسی فکر می‌کرد که رئیس حزب کمونیست مسکو که مهمترین شاخته حزبی بود، در مدت کوتاهی تبدیل به عروسک خیمه‌شب‌بازی غربی‌ها و امپریالیسم شود؟ فقدان آزادی رسانه و استقلال نداشتن آنها، موجب شد که رسانه‌های غربی در هنگام فروپاشی تبدیل به رسانه‌های اصلی و تاثیرگذار بر جامعه شوروی شوند، آنان با راه انداختن یک رادیو آزادی می‌توانستند بیش از هزاران موشک اتمی قاره‌پیما، بقای حکومت شوروی را تهدید کنند و چنین هم شد.  شوروی به دلیل موشک‌های غربی سقوط نکرد، بلکه تحت تاثیر فقدان آزادی داخلی و حضور رادیو آزادی غربی‌‌ها قرار گرفت. آزادی و رسانه آزاد نقطه قوت هر نظام است و نه نقطه ضعف آن. از گورباچف انتقاد کردند که چرا اسیر رسانه‌های غربی شد؟ خود کرده را تدبیر نیست. در شوروی رسانه‌ای نبود که مرجعیت داشته و اثرگذار باشد. شوروی به دلیل اقتصاد بسته و نظام اداری فاسد فرو پاشید و نه رقابت با غرب. می‌‌گویند هر سال در شوروی و به مناسبت انقلاب اکتبر، رژه نظامی برگزار می‌شد، اولین گروه‌ها سربازان کلاشینکف به دست بودند، کم‌ کم آرپی‌چی به دست‌ها و ضدهوایی و توپ، تانک، هواپیماها و... می‌آمدند. در آخرین بخش موشک‌های بالستیک اتمی قاره‌پیما بودند که قدرت تخریبی وحشتناک داشتند، پس از آنها خوروی جیپی می‌آمد که یک پیرمرد عینکی نشسته بود که دفتری جلویش بود، پرسیدند این چیست؟ گفتند این نظام اداری فشل و فاسد این نظام است که خطرش بیشتر از موشک‌های اتمی اس.اس 20 است و اتفاقا هم سرنشین همین جیپ، شوروی را ساقط کرد.     ###