حکایت شهید بهشتی از دلاک نمازشب‌خوان!

از این به بعد دلاکی بیاور که نمازهای روزانه‌اش را بخواند و سر مرا خوب بتراشد. حالا اگر نماز شب هم نخواند، نخواند.

پرسش: [شخص] با تقوای نَدو (غیر فعال) که به درد نمی‌خورد. یعنی آن کسی که صلاحیت‌های دیگر را دارد ولی نمی‌دود (فعال نیست)، آن هم که نمی‌تواند کاری انجام دهد. استادی داشتیم - خدایش رحمت کند- پیرمردی بود، ایشان سرش را با تیغ می‌تراشید. مرد ملای بافضیلت و محترم و مربی بزرگی بود. ایشان می‌گفت: سحر به حمام محله رفتم و آن دلاکی که همیشه سر مرا می‌تراشید نبود. یک دلاک دیگر آمده بود و تا آمد سر مرا به تیغ بزند و بتراشد چند جایش را زخم کرد. خوب، بالاخره ما تحمل کردیم و بیرون آمدیم. به حمامی گفتم: استاد، این دلاک ما کجا رفته؟ گفت: آقا، دیگر به این حمام نمی‌آید، این دلاک را من مخصوص شما گفتم آمده! پرسیدم: چه‌طور؟ گفت: این دلاک نماز شبش ترک نمی‌شود، هر شب نافله می‌خواند. ایشان با این‌که خودش هم به نماز شب مقید بود گفت که به آن حمامی گفتم: من که نماز شب او را نمی‌خواستم. من می‌خواستم او بلد باشد خوب سر بتراشد! از این به بعد دلاکی بیاور که نمازهای روزانه‌اش را بخواند و سر مرا خوب بتراشد. حالا اگر نماز شب هم نخواند، نخواند. منبع:سید محمد حسینی بهشتی، سه گونه اسلام، انتشارات روزنه، صص ۵۵-۵۶   ###