فقه‌زدگی بزرگترین مانع تبدیل دین به معنویّت
*مصطفی ملکیان

از خدای متعال می‌خواهیم که این سه رکن معنویت یعنی حقیقت‌طلبی، عشق‌ورزی و خیرخواهی را دم‌به‌دم در ما تقویت بفرماید. از خداوند خواهانیم سه مولفۀ روح آدمی یعنی آرامش، شادی و امید را از ما نگیرد.

پرسش: فقه‌زدگی بزرگترین مانع تبدیل دین به معنویّت..۱. اعمال عبادی باید در خدمت اخلاق باشند..۲. اعمال عبادی سمبلیک هستند و باید سمبلیک بمانند..! فقه زدگی عواقبی به دنبال دارد که عبارت بودند از: ۱. ترویج ریا و نفاق ۲. عدم توجّه به تیپولوژی روانی انسان‌ها ۳. عدم التفات به ادیان و مذاهب دیگر ۴. عدم توجّه به سیر باطنی چهارمین آفت عمل‌زدگی این است که عمل‌زدگی اصلاً به سیر باطن افراد که بدون آن انسان زندگی و حیات معنوی را از دست می‌دهد توجّهی نمی‌کند. هیچ‌وقت با عمل ظاهری حیات معنوی به دست نمی‌آید.  «..حیات معنوی یک سیر باطنی می‌طلبد، سیر باطنی سیری است  در پی سه چیز درونی:  الف) حقیقت، ب) عشق  ج) خیر. وقتی می‌گوییم سیر باطنی منظور حقیقت‌جویی، عشق‌ورزی و خیرخواهی است. این که من چنان باشم که وهم و خیال بر من غلبه نکند.  @sokhanranihaa واقعیت اگر تلخ است من همان را بیابم. من نسبت به هر وجودی عشق بورزم، عشق‌ورزی ریاضت بزرگی است که اهل معنا باید داشته باشند.  توجّه می‌کنید عمل‌زدگی به جای اینکه عشق‌ورزی بیاورد خشونت‌پروری می‌آورد.  عشق‌ورزی به این معنا که هر چه در جهان است یا خداست یا ساختۀ خدا.  هم خدا و هم ساخته‌های خدا زیبا هستند و هر چیز زیبا مهر ورزیدنی است.  انسان باید برسد به آنجایی که گاندی می‌گفت، او در سخنرانی معروفی که بعد از پیروزی نهضت کرد این جمله را گفت که: «من به‌جایی رسیده‌ام که از هر کار بدی چه ریز، چه درشت متنفرم امّا از هیچ کنندۀ کار بدی متنفر نیستم. هر کنندۀ کار بدی انسان است و من انسان را دوست می‌دارم.  @sokhanranihaa من از کنندگان کار بد متنفر نیستم از کار بد متنفرم ..»  ما باید تحلیل کنیم که چرا از عمل بد بدمان می‌آید. ببینید شما می‌گویید از فلان ظالم بدم می‌آید به این علت که به انسان‌ها ظلم می‌کند، پس معلوم می‌شود که اگر تنفر از ظالم به این علت است که به انسان‌ها محبّت دارید، بنابراین بد آمدن از عمل بد به این علت است که انسان‌ها را دوست داریم. خوب مگر شما نمی‌گویید من از آن ظالم متنفرم چون به انسان‌ها ظلم می‌کند و من انسان‌ها را دوست می‌دارم؟ آیا این ظالم با این ظلم کردن به خودش هم ظلم می‌کند یا خیر؟ باید بگویید بله. او یک انسان است. بنابراین ظالم نیز چون انسان است مورد محبّت ماست، ما از ظلم او متنفریم. او با ظلم به خودش هم ظلم می‌کند. ما نباید این حالت را در خود بپروریم که از انسان‌ها متنفر شویم، به‌گفتۀ سعدی بر چه کسی عیب می‌گیرید؟ بر نقش یا نقاش؟  به هرحال انسان‌ها این هستند و ساختۀ خدا، انسان‌ها را باید دوست داشت بدان خاطر که انسان هستند. بگذریم از اینکه کسانی می‌گفتند حیوانات را باید دوست داشت از آن‌رو که حیوان‌اند و نباتات را باید دوست داشت از آن‌رو که نبات‌اند. این مهرورزی عام در عین حال که به اخلاق معتقدیم، یعنی از عمل بد بدمان می‌آید اما از عاملان به عمل بد بدمان نمی‌آید، ما آن عاملان را کاملاً دوست می‌داریم. انسان هستند و انسان دوست‌داشتنی است. مطلب سوم که خیرخواهی است و شما خواهید گفت که خیرخواهی که مؤلفه سوم معنویت است با عشق‌ورزی چه فرقی می‌کند؟ خیرخواهی و عشق‌ورزی تفاوتش مثل تفاوت یک پزشک با پدر بیمار است. یک پزشک شریف را در نظر بگیرید، او نسبت به بچه‌ای که در حال عمل جراحی است حالت خیرخواهی دارد، یعنی این پزشک تمام هم و غمش این است که ضرری را از بچه دور کند و نفعی به او برساند. پدر، فوق این است. پدر اصلاً به بچه عشق می‌ورزد.  خیرخواهی یعنی مصلحت انسان‌های دیگر را بر هیچ چیزی فدا نکنیم. عشق‌ورزی یعنی اینکه از صمیم قلب دوست بداریم. پزشکی که بچه خودش را جراحی می‌کند با پزشکی که بچه دیگری را جراحی می‌کند تفاوتشان در چیست؟ در دو مثال فوق اگر پزشک، پزشک انسانی باشد، در قسمت خیرخواهی هیچ فرقی نمی‌کند، اما در قسمت مهرورزی اگر بچه خودش را عمل کند، حالی احساس می‌کند که در عمل بچه دیگری احساس نمی‌کند. از خدای متعال می‌خواهیم که این سه رکن معنویت یعنی حقیقت‌طلبی، عشق‌ورزی و خیرخواهی را دم‌به‌دم در ما تقویت بفرماید. از خداوند خواهانیم سه مولفۀ روح آدمی یعنی آرامش، شادی و امید را از ما نگیرد..» خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار..   ###