انقلاب اسلامی و رهبری کاریزماتیک
* مهدی نصیری 

رهبری کاریزماتیک یعنی آن که رهبر واجد چنان جذبه واقعی یا موهوم باشد که مردم را مجذوب خود کند و قدرت نقد و ارزیابی عملکرد خویش را از آنها بگیرد و یکه تاز میدان در ایده پردازی و سیاست ورزی و مدیریت باشد و کمتر کسی را یارای نقد و مخالفت با او باشد. کاریزما وقتی ابعاد زیانبارتری پیدا می کند که صبغه دینی و تقدس به خود گیرد. 

پرسش: اگر قرار به آسیب شناسی و بازنگری در انقلاب 57 ـ که ولوله ای در عالم انداخت و همگان را متوجه خود کرد و حتی متفکری مانند میشل فوکو را به وجد آورد و انقلاب ایران را روح جهان بی روح خواند ـ  باشد بدون تردید باید یکی از آفتها و آسیبهای مهم آن را رهبری کاریزماتیک و فرهمند دانست. رهبری کاریزماتیک یعنی آن که رهبر واجد چنان جذبه واقعی یا موهوم باشد که مردم را مجذوب خود کند و قدرت نقد و ارزیابی عملکرد خویش را از آنها بگیرد و یکه تاز میدان در ایده پردازی و سیاست ورزی و مدیریت باشد و کمتر کسی را یارای نقد و مخالفت با او باشد. کاریزما وقتی ابعاد زیانبارتری پیدا می کند که صبغه دینی و تقدس به خود گیرد.  ولایت فقیه که قرار بود نماد دین شناسی و تقوی و تواضع و خاکساری و تدبیر و مدیریت و زمان شناسی و مردم گرایی و خردورزی باشد به تدریج به ولایت مطلقه و مقامی فراقانون ـ که قانون اساسی کف اختیاراتش است! ـ و همه چیزدان است و باید همه صداها موید او باشند و صدایی بالای صدای او نباشد و همه گره ها با سرانگشت تدبیر او حل شود و مخالفت با او مخالفت با خدا و پیامبر است، تبدیل شد و این امر شاید مهمترین عامل به گل نشستن امروز کشتی انقلاب بهمن 57 باشد.  بارها شنیده شده که کسانی یکی از برترین ویژگی های رهبری امام خمینی را جذبه معنوی ایشان می دانند که کمتر کسی را زهره و جگر گفتگو با ایشان بویژه از نوع انتقادی اش بوده و حتی مقامات عالی نظام هم بعضا جرات نقد و اظهار سخنی خلاف میل ایشان را نداشته اند! در حالی که از منظر اصول و قواعد یک حکمرانی مطلوب و خردمندانه، اگر حاکمی چنیین ویژگی ای داشته باشد باید آن را آفت حکمرانی اش دانست و نه مزیت آن!   اگر قرار به مشروعیت و مطلوبیت رهبری کاریزماتیک و فرهمند بود، باید شخص پیامبر خاتم و گوهر آفرینش محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) به عنوان فرهمندترین رهبر تاریخ شناخته می شد اما او در دوران پیامبری اش با گفتار و رفتار خود تلاش می کرد تا هر گونه کاریزمایی را که موجب غلو در باره او می شود و عقلانیت را از پیروانش سلب می کند، بشکند. او به دستور خداوند موظف به مشورت با مردم و نخبگان بود و به برآیند این مشورت ولو آن که مخالف نظرش باشد، عمل می کرد (آل عمران/ 159). محمد ص آن قدر به مسلمانان گوش فرا می داد و آنان را پذیرا می شد که عده ای او را با این عنوان که محمد گوش است، مسخره می کردند (توبه/61) محمد ص وقتی در میان یاران و همراهانش می نشست، آن چنان بود که اگر فرد غریبی که او را قبلا ندیده بود، بر جمع آنان وارد می شد، او را نمی شناخت، چون هیچ تمایز ظاهری با دیگران نداشت.  بعد از حضرت ختمی مرتبت، دومین شخصیتی که قطب جذبه و کانون همه فضائل انسانی بود تا جایی که برخی به غلط و از سر جهل در باره او گمان خدایی بردند، علی ع بود. علی وقتی از سر اکراه و بی میلی و با اصرار و هجوم مردم، امر خلافت را پذیرفت، از جمله تلاشهایش این بود که در مورد خود کاریزما شکنی و ابهت زدایی کند تا مبادا مردم و ضعیفان در برخورد و تعامل با او دچار لکنت شوند. از جمله توصیه های کاریزما شکنش این بود:   «با من آن چنان که با جباران سخن می‌گویند سخن مرانید و چنانکه با مستبدان، محافظه‌کاری می‌کنند از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی و به طور تصنعی رفتار نکنید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار به حق و عدالت بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق، یا رای زدن در عدالت بازمایستید، که من خویشتن را برتر از آن نمی‌دانم که اشتباه نکنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.» (نهج البلاغه/ خطبه 216)  اکنون کافی است انقلاب 57 را در چهل و سه سالگی اش از همین منظر ارزیابی کنیم تا دریابیم چه شکاف عظیمی بین آن با مکتب و مذهبی است که به نام آن مردم را به خیابان آورد.  با این همه، هنوز فرصت برای تصحیح و برگشت از مشی گذشته و آغوش گشودن به روی قاطبه مردم و نخبگان و اهل فکر و اندیشه وجود دارد و می توان با گشودن راهی جدید ایران و انقلابش را ـ که در بنیاد و آغاز منادی آزادی و مردم سالاری و انسانیت و اخلاق و معنویت بود ـ نجات داد. *ازکانال تلگرامی نویسنده **«پرسش» آمادگی انتشار نقد این نوشته را دارد   ###