روزگار سپری‌شده «انقلابیون» سالخورده...

پرسش:با اعلام خبر درگذشت ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی و وزیر امور خارجه دولت موقت پس از مدت‌ها «بی‌خبری» از وی و سرازیر شدن پیام‌های متعدد تسلیت در رثایش، از جمله واکنش صداوسیما به این واقعه، به نظر می‌رسد رویکرد حاکم بر فضای سیاسی کشور هر روز بیشتر به سمتی کشیده می‌شود که از بازیگرانِ روزیْ تاثیرگذارش جز در هنگام مرگ نه نامی برد و نه یادی کند.

پرسش:با اعلام خبر درگذشت ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی و وزیر امور خارجه دولت موقت پس از مدت‌ها «بی‌خبری» از وی و سرازیر شدن پیام‌های متعدد تسلیت در رثایش، از جمله واکنش صداوسیما به این واقعه، به نظر می‌رسد رویکرد حاکم بر فضای سیاسی کشور هر روز بیشتر به سمتی کشیده می‌شود که از بازیگرانِ روزیْ تاثیرگذارش جز در هنگام مرگ نه نامی برد و نه یادی کند. به گزارش ایسنا، از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و پیروزی واپسین انقلاب قرن بیستم، ۳۸ سال و ۶ ماه و ۲۱ روز می‌گذرد. نظام جمهوری اسلامی حالا دوازده دولت، هشت رئیس‌جمهور، ۱۰ مجلس قانون‌گذاری و البته دو رهبر را تجربه کرده است. شرایط بحرانی ماه‌های نخست شکل‌گیری‌اش را پشت سر گذاشته، هشت سالی را به آبیاری «نهال انقلاب با خون شهیدان» گذارنده است و پیش از این‌که مجالی برای تکاندن گرد نبرد از تنش بیابد، خاک عزای رهبرش را به سر ریخته است. از سال‌های پرهیاهوی نخستین دهه عمرش چنین عبور کرده و اندک زمانی پس از رهایی از ستیز و دفاع، بیل و کلنگ «سازندگی» به دوش نهانده و راهی مناطق جنگ‌زده شده تا گامی برای جبران اوضاع پیشین برداشته باشد. دوران سازندگی که طی شد انگار فرصتی فراهم آمد تا انقلابیون اندکی از دست‌آوردهای‌شان فاصله گیرند و با طیب خاطر، طعمش را بچشند و طبعاً به فکر اعمال «اصلاحات»ی در آن بیفتند. نتیجه، روی‌کارآمدن دولتی بود که توسعه سیاسی و توجه بیشتر به حقوق مردم در قانون اساسی را سرمشق‌ خود قرار داده بود اما ماجرای دوران اصلاحات بیشتر مصداق مَثَل «دوتا شدن آشپزان» و نتایجِ کمتر باب‌طبعش‌ شد تا شاهدی از «حلوا شدن قوره» پس از هشت سال صبوری باشد. با آغاز دهه دوم انقلاب و گذشت شش سالی از آن، آتش کم‌فروغ اصلاحات با فوت ۱۷ میلیونی هواداران محمود احمدی‌نژاد، سرد شد و جای خود را به «مهرورزیِ عدالت‌شیفتگانِ» کم‌تجربه داد. کابینه‌ای که رئیس دولت نهم به مجلس هفتم ارائه کرد، چنان ترکیب غریبی داشت و چهره‌های معرفی‌شده چنان از کمبود سابقه در سمت‌های اجرایی قابل‌توجه در «نظام» رنج می‌بردند که برخی از حامیان «دکتر»، همچون برخی نمایندگان اصولگرای تهران در پارلمان نیز  به جدی‌ترین منتقدان وی بدل شدند. دوران هشت ساله ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد اما از منظر دیگری، سوای آن‌چه که در سال‌های اخیر بیشتر به آن پرداخته شده (وجود مشکلات عدیده اقتصادی، بالارفتن نرخ جرایم اجتماعی، افزایش نظارت بر مطبوعات و انتشار کتاب و...) اهمیت دارد. این دوران را در تاریخ انقلاب اسلامی، می‌توان سرآغازی بر کنارزدن و به حاشیه‌راندن «نسل نخست انقلاب» دانست، یعنی همان‌هایی که از آنان با عنوان «انقلابیون ۵۷» نیز یاد می‌شود. درست است که اگر در پی ریشه‌یابی دقیق از چنین برخوردی با انقلابیون باشیم، می‌توانیم رد پای آن را در «رد صلاحیت» مهدی بازرگان در چهارمین انتخابات ریاست‌جمهوری (۱۳۶۴) بیابیم، اما آن‌چه اوضاع سال‌های اخیر را با رخدادهای مشابه در ایام ماضی، متفاوت می‌سازد بدل شدن «استثنائات» (هرچند نادرست) گذشته به «قواعد» امروز است. اگر پیش از آغاز این روند گسترده پیاده‌کردن مسافرانی که از مبداء با «قطار انقلاب» همراه بودند، می‌توانستیم فارغ از جبهه‌گیری‌های خشونت‌بار برخی گروه‌های سیاسیِ در ابتدا همراه با انقلاب و بعدها علیه آن، تنها به تعداد انگشتان یک‌دست از شخصیت‌هایی نام ببریم که دیگر انقلاب نسبتی با آنان ندارد یا حتی (در مواردی) آنان دیگر نسبتی میان خود با انقلاب نمی‌یابند، امروز یافتن «انقلابیون»ی که هنوز مُهر انقضاء بر سوابق انقلابی‌شان نخورده، کار راحتی نیست. از دولت موقت شروع کنیم؛ ابراهیم یزدی عضو نهضت مقاومت ملی در دوران نخست‌وزیری محمد مصدق و از اعضای شورای انقلاب که جانشین سنجابی پس از استعفای وی از  وزارت امور خارجه بود و اخیراً در ازمیر ترکیه عمرش به پایان رسید، پس از پایان دوره دولت موقت، روی مسئولیت‌هایی اجرایی را که ندید، هیچ؛ در تمامی این سال‌ها کمتر توجهی به وجودش شد و این اواخر حتی چندباری هم طعم بازداشت را چشید و ظاهراً تنها پس از مرگش بود که صداوسیما هم او را به یاد آورد و به انعکاس خبر درگذشتش پرداخت و  سیلی از پیام‌های تسلیت شخصیت‌های مختلف جناح چپ و راست در بدرقه‌اش روانه شد. به نظر نمی‌رسد سرنوشت همکاران آن مرحوم (همچون علی‌اکبر معین‌فر و هاشم صباغیان) نیز تفاوت چندانی با سرنوشت وی، مهدی بازرگان، یدالله و عزت‌الله سحابی و علی‌اکبر صدر حاج سیدجوادی که همگی در شرایطی مشابه زندگی را بدرود گفتند، داشته باشد. در دولت محمدعلی رجایی هم چهره‌هایی هستند که اکثراً از سال ۸۸، یک به یک از صحنه سیاسی ایران خارج شدند. از این میان مهمترین چهره، میرحسین موسوی وزیر خارجه آن ایام و نخست‌وزیر دوران جنگ تحمیلی و کاندیدای تاییدصلاحیت‌شده انتخابات دهم ریاست جمهوری است که حالا روزگار در حصر می‌گذراند. محمد سلامتی، وزیر کشاورزی رجایی و دبیرکل حزب منحله سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گزینه بعدی است که هم‌اکنون هیچ سمت اجرایی ندارد و کمتر صدایی از او شنیده می‌شود و در نهایت باید از بهزاد نبوی یاد کرد که در دولت‌های دوم و سوم جمهوری اسلامی معاون نخست‌وزیر در امور اجرایی و در دولت چهارم، وزیر صنایع سنگین بود؛ ریاست ستاد بسیج اقتصادی را در دوران جنگ بر عهده داشت و نائب رئیسی مجلس ششم شورای اسلامی را هم تجربه کرد و امروز پس از پایان دوران محکومیتش، صرفاً یک خانه‌نشین است. سیدمحمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت سوم، چهارم و ششم و رئیس دولت‌های هفتم و هشتم هم وضعیت بهتری ندارد. او هم این روزها سرش گرم ممنوعیت‌های متعددی است که بر وی هوار می‌شود و شاید تنها دلخوشی‌اش همان سرمایه اجتماعی‌ای باشد که در بزنگاه‌های تاریخی چون انتخابات، حرفش را می‌خرد و با وجود گلایه‌های متعدد، به کسی رای می‌دهد که خاتمی از او حمایت می‌کند. دلخوشی‌ای که البته آرام‌آرام گرمای تاییدش را به سرمای انتقاد می‌دهد و از فراکسیون امید، شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان و شورای هماهنگی احزاب اصلاح‌طلب  شکایت می‌کند که یکی از پایه‌گذارانش مهدی کروبی، انقلابی دیگری است که پس از عهده‌داری مسئولیت‌های مختلف در سه دهه اخیر حالا در تجربه حصر با موسوی مشترک است و شاید مهمترین دغدغه‌اش برگزاری دادگاهی برای مشخص شدن تکلیفش باشد. این فهرست را می‌توان با برشمردن سایر انقلابیونی که هرکدام به بهانه‌ای کنار گذاشته شده‌اند و دیگر کمتر کسی از آنان خبر دارد، ادامه داد؛ اما بی‌ربط نیست اگر اشاره‌ای کنیم به سال‌های پایانی عمر کسی که لااقل روزی «استوانه نظام» خوانده می‌شد؛ آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی که او هم این اواخر و به خصوص از رقابت‌های انتخاباتی سال ۸۴ و با وجود تاکید رهبری بر حفظ حرمت وی، بارها از سوی جریان‌های تندروی مدعی انقلابی‌گری مورد تهمت، سرزنش و توهین قرار گرفت، از امامت موقت نماز جمعه تهران کناره گرفت، عطای حضور در جلسات جامعه روحانیت را به لقایش بخشید، عدم احراز صلاحیت در انتخابات را هم تجربه کرد و در نهایت اندکی پس از درگذشت آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی یکی دیگر از چهره‌های موثر در جریان شکل‌گیری انقلاب اسلامی، عمرش به پایان رسید و پس از مدت‌ها بار دیگر صدا و تصویرش در صداوسیما ارائه و در رثایش ساعت‌ها برنامه ضبط‌شده، پخش شد. گویی این سرنوشت مشترک بخشی از نسل اول انقلاب شده که مادامی که در قید حیاتند، حضورشان غنیمت شمرده نشود، از تجربیات‌شان بهره‌ای برده نشود، گوشی به سخنان‌شان سپرده نشود، از یک‌یک مسئولیت‌ها بازنشسته شوند و تنها خاک فراموشی بر نام‌شان پاشیده شود تا در روز مرگ‌شان کسانی باشند که کهنه به دست گیرند و هر کدام با ذکر گوشه‌ای از «خدمات و فضائل» آنان، کوششی جهت زدودن این غبار از خود نشان دهند.   ###