عباس عبدی: طرفداران یک دیدگاه در ایران مدتهاست پویایی فکری خود را از دست داده اند

هنگامی که آیت‌الله علوی بروجردی وجود چیزی به نام اقتصاد اسلامی را رد می‌کند و اظهار می‌دارد که: «اقتصاد اسلامی یک شوخی است، خودمان را گول نزنیم.»، معلوم است که فریادهای اعتراضی و انتقادی از درونی‌ترین لایه‌های این تفکر برخاسته است و دیگر نمی‌توان از پس آن برآمد.

پرسش: عباس عبدی نوشت: فرض کنیم که هم آقای یزدی و هم طرفداران‌شان و هم آقای حیدری در یک کشور دیگر مثلا ترکیه یا یونان زندگی می‌کردند و آقای حیدری نظرات خود را تبلیغ می‌کرد. آقای یزدی و طرفدارانش چه کار می‌خواستند بکنند؟ آیا باز هم به حربه تکفیر باید متوسل شد؟ یا باید پاسخ مستدل داد؟  در ادامه تمایز اندیشه و قدرت عباس عبدی پیرو یادداشتی که در نقد موضع رسمی آقای محمد یزدی درباره آقای سیدکمال حیدری نوشتم، برخی علاقه‌مندان آقای یزدی در پیام‌هایی که ارسال کردند، نسبت به این یادداشت نقد داشتند و عمده نقد آنان این بود که چرا بنده به موضوعی ورود کرده‌ام که صلاحیت علمی آن را ندارم. در حالی که بنده اصلا وارد مفاهیم دینی طرفین نشدم. به چند دلیل هم وارد این مساله نمی‌شدم؛ اول اینکه از نامه آقای یزدی مشخص نبود که اختلاف بر سر کدام دیدگاه آقای حیدری است. پس چیزی را که اساسا روشن نیست و کسی نمی‌داند چیست، چگونه می‌توان به آن ورود کرد؟ دوم اینکه حتی اگر مساله هم معلوم بود، من چون دیگران مطالعه می‌کردم و تمام می‌شد و فقط نقش خواننده را داشتم. سوم اینکه، این مسائل در اولویت ذهنی بنده نیست که بخواهم در آنها وارد شوم، حتی اگر صلاحیت ورود به آن را داشته باشم. جامعه‌ای که با ده‌ها مساله حیاتی مواجه است، چه جایی برای ورود به این مسائل است؟ پس هدف آن یادداشت چه بود؟ متاسفانه زیاد شدن مطالب در دسترس مردم از طریق فضای مجازی، موجب می‌شود که برخی افراد مطالب را سرسری و با کم‌دقتی بخوانند. به نظرم بهتر است سعی کنیم مطالب محدودتری را مطالعه کنیم، ولی همان‌ها را با دقت بخوانیم. تیتر آن یادداشت چه بود؟ «تمایز قدرت و اندیشه». از روی تیتر هم می‌شد فهمید که هدف یادداشت تاکید بر ضرورت جدا کردن عرصه اندیشه از عرصه قدرت است. این یک بحث فقهی نیست. این موضوعی جامعه‌شناسی و رسانه‌ای است. در تایید آن نیز از مرحوم مطهری شاهدی را آوردم. یادداشت می‌خواست توضیح دهد که برخورد با اندیشه نمی‌تواند با استفاده از ابزاری جز اندیشه و منطق و از موضع قدرت سیاسی انجام شود. این کار نقض غرض است. برای همین نیز مثال زدم که دو برخوردی که با حکمی و کسروی شد چه تفاوتی را به بار آورده است. به علاوه تفکر چیزی نیست که معیار قاطعی برای تمییز دادن درست از غلط وجود داشته باشد و آن سنجه را به دست صاحبان قدرت بدهند و با آن متر و معیار برخی را حق و کسان دیگری را ناحق معرفی کنند. اگر چنین باشد، چه نیازی به تفکر است. اگر پیامبر(ص) می‌فرمایند که یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتر است، به قول دوستی به معنای به‌رسمیت شناختن تکثر است و الا اگر حقیقت لخت و عریان در دسترس بود که دیگر نیازی به تفکر نداشت. مساله امروز جامعه ما نیز همین تکفیرها است که راه را برای گفت‌وگو بسته است. همین ناقص و سطحی خواندن‌ها است که منجر به کژفهمی از نظرات دیگران می‌شود. نکته این است که چرا چنین برخوردی را از کسانی شاهد هستیم که داعیه نفقه و علم دارند؟ بیایید فرض کنیم که هم آقای یزدی و هم طرفداران‌شان و هم آقای حیدری در یک کشور دیگر مثلا ترکیه یا یونان زندگی می‌کردند و آقای حیدری نظرات خود را تبلیغ می‌کرد. آقای یزدی و طرفدارانش چه کار می‌خواستند بکنند؟ آیا باز هم به حربه تکفیر باید متوسل شد؟ یا باید پاسخ مستدل داد؟ خب همان کار را که علمای روشن‌اندیش پیش از انقلاب انجام می‌دادند و در برابر قلم و فکر از قلم و فکر مایه می‌گذاشتند، انجام دهند، و الا مردم ما چه گناهی کرده‌اند که عده‌ای با تکیه بر قدرت سیاسی بخواهند به نحو دیگری با صاحب‌نظران فکری جامعه برخورد کنند؟ به نظر می‌رسد که این نحوه مواجهه با افکار دیگران ناشی از یک واقعیتی است که نباید از نظر دور داشت. طرفداران این دیدگاه مدت‌ها است که پویایی فکری خود را از دست داده‌اند. انواع و اقسام پرسش‌های روز را نادیده می‌گیرند و از کنار آن می‌گذرند. به‌طور کلی در موضع دفاعی هستند. حتی هر نقدی از طریق همفکران قبلی را نیز برنمی‌تابند و فوری مقابله مبتنی بر قدرت سیاسی می‌کنند. ده‌ها پرسش بنیادی در حقوق مدنی، کیفری، اقتصادی و سیاسی و اجتماعی می‌توان مطرح کرد که حتی برای یکی از آنها نیز پاسخ قانع‌کننده و درخوری ندارند. جالب اینکه این پرسش‌ها هر روز در حال افرایش است و نیز افراد بیشتری آنها را مطرح می‌کنند و مهم‌تر اینکه همان تعداد پاسخ‌های اندک قبلی نیز هم به لحاظ کیفیت و هم به لحاظ کمیت در حال کاهش است. هنگامی که آیت‌الله علوی بروجردی وجود چیزی به نام اقتصاد اسلامی را رد می‌کند و اظهار می‌دارد که: «اقتصاد اسلامی یک شوخی است، خودمان را گول نزنیم.»، معلوم است که فریادهای اعتراضی و انتقادی از درونی‌ترین لایه‌های این تفکر برخاسته است و دیگر نمی‌توان از پس آن برآمد. آقای حیدری را محکوم کنید، آقای علوی بروجردی و آقایان بعدی را چه خواهید کرد؟ *اعتماد ###