ناگفته‌های کرباسچی ؛ درباره مسائل شخصی نجفی به او هشدار دادم ولی منکر شد

برخورد تشکیلاتی با خطاهای درون جبهه اصلاحات به عزت اصلاحات می‌افزاید نه به خفت آن، که این روزها با آن مواجه هستیم. این آسیب شناسی‌ ها بر وحدت ما حتی با همین دوستان در حزب اتحاد ملت و جبهه مشارکت می‌ افزاید نه آنکه آن را کم کند که اصلاح طلبانه ترین اتحاد بر سر اصول اصلاح طلبی ازجمله شفافیت و مسوولیت پذیری است و «مبارزه با خطا در درون جبهه اصلاحات» از زمره همین اصول اخلاقی است.

پرسش:سازندگی نوشت: غلامحسین کرباسچی تاکید کرد: برخورد تشکیلاتی با خطاهای درون جبهه اصلاحات به عزت اصلاحات می‌‌افزاید نه به خفت آن که این روزها با آن مواجه هستیم. غلامحسین‭ ‬کرباسچی‭ ‬،‭ ‬دبیرکل‭ ‬حزب‭ ‬کارگزاران‭ ‬سازندگی‭ ‬ایران در یادداشتی نوشت: با وجود همه خویشتنداری‌ ها و پرده پوشی‌ های اخلاقی و مصلحت اندیشی های سیاسی و لزوم رعایت حریم خصوصی افراد، آنچه این روزها پس از حادثه ی تلخ قتل همسر دوم دکتر محمد علی نجفی می گذرد مباحثی را در میان اصلاح طلبان برانگیخته است که عدم پاسخگویی به آنها ممکن است در انحراف افکار عمومی چندان موثر باشد که نتوان آن را جبران کرد. این تداوم همان خطایی است که همان طور که قبلا گفتم کار را به این فاجعه اخلاقی و انسانی کشاند و نه فقط به هتک حوزه خصوصی دکتر محمدعلی نجفی منتهی شد و حیات یک انسان را از بین برد بلکه به چالشی برای جبهه اصلاحات و خشنودی مخالفان اصلاحات بدل شد. از سوی دیگر پیام توئیتری اینجانب در روز انتشار خبر قتل خانم میترا استاد بهانه ای به دست داد که برخی هجمه ها و بی اخلاقی ها به سوی بنده و حزب کارگزاران سازندگی ایران روانه شود و به علت محدودیت های فنی پیام های توئیتری سوءبرداشت هایی برای برخی دلسوزان به خصوص در بدنه جبهه اصلاحات به وجود آمد. از این رو در وظیفه و مسئولیت خویش می‌دانم که به عنوان یک شهروند و یک اصلاح طلب به خصوص برای رفع شبهه جوانان اصلاح طلب از برخی مسائل ابهام زدایی کنم و در آغاز لازم به توضیح می دانم که هیچ گاه قصد ورود به حوزه خصوصی هیچ انسانی در هیچ سطحی نداشته و ندارم. حوزه خصوصی دکتر نجفی محترم است و به شخص ایشان و نهایتا خانواده شان اختصاص دارد و داوری نهایی درباره ی آن با خداوند است و تاریخ و مردم هم بر اساس حقایقی که در نهایت مکتوم نخواهد ماند قضاوت می کنند. ما قاضی نیستیم و نباید تحت تاثیر جوسازی‌های له و علیه قرار گیریم که این، همه می گذرد. آن چه به ما ربط دارد و در حوزه تعهد ما سیاسیون، به خصوص اصلاح طلبان است، برعهده گرفتن مسئولیت سیاسی و اجتماعی حمایت از مدیرانی است که به مردم معرفی می کنیم و گریز از مسوولیت پذیری عین بی اخلاقی در یک دموکراسی است. هیچ مسوولی در هیچ جای جهان حق ندارد به اعتماد عمومی خیانت کند و از موقعیت سیاسی و اجتماعی خویش در جهت مسائل شخصی استفاده کند و در مقام یک مسئول به خصوص اگر اصلاح طلب باشد باید بیش از یک شهروند مراقب خویش باشد که «حسنات الابرار سیئات المقربین» (یا به زبان فارسی: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر!) و دقیقا از همین موضع است که در آغاز تابستان سال ۱۳۹۶ اندکی پس از پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات شورای شهر تهران به هنگام طرح نامزدهای تصدی شهرداری تهران در حضور چهار تن از اصلاح طلبان برجسته که نام شان نزد اینجانب محفوظ است، در دفتر جناب آقای نجفی به حضورشان رسیدم و در حین بحث و رایزنی برای گزینه‌ های شهرداری تهران درباره همین پرونده مطروحه از ایشان سوال کردم و با توجه به طرح نامزدی ایشان برای شهرداری درباره عوارض طرح این پرونده و اثرات منفی آن در مدیریت شهری تهران و نیز حوزه خصوصی آقای نجفی در حضور دوستان هشدار دادم. ایشان البته آن روز برخلاف این روزها اصل ماجرا را منکر شدند و با عبور از این مساله سعی کردند آن را در حد یک آشنایی ساده تخفیف دهند و به رغم اینکه این روزها در دادگاه، آشنایی خویش با مقتوله را از آغاز سال ۱۳۹۶ (قبل از آن جلسه) معرفی می‌ کنند، آن روز منکر این رابطه شدند. با وجود این من بار دیگر در دیداری خصوصی با آقای نجفی درباره بهانه ی مخالفت ها با ایشان تذکر دادم که خودشان فرمودند با مراجعه با مقامات مسئول موانع را رفع می‌کنند؛ و ظاهرا دیدارهایی هم با مقامات انجام دادند که شواهد امر نشان می دهد آن دیدارها ناموفق بوده اند، اما متاسفانه استراتژی نادرست برخی دوستان اصلاح طلب، آقای نجفی را در موقعیت خطیری قرار داد و ایشان را به دست خویش قربانی ساختند. و با وجود انتقال این پیام در سطوح مختلف جبهه اصلاحات به علل سیاسی از تسری آن به بدنه اصلاحات جلوگیری شد و با وجود آگاهی برخی اعضای شورای شهر از پرونده، به علت بدگمانی آنان به مقامات مسئول - که البته ریشه در پاره‌ ای رفتارهای نادرست همین نهادها و مقام‌ها دارد - شهرداری به دکتر نجفی رسید. این مساله متأسفانه با وجود همه تذکرات بود که نه فقط از ناحیه من که از جانب دوستان دیگر هم منتقل شده بود: در چهارم مرداد ماه ۱۳۹۶ از ناحیه برخی مقامات مجلس شورای اسلامی به دوستان پیامی رسید که شهرداری دکتر محمدعلی نجفی به علت مسائل شخصی ایشان با چالش های بزرگی مواجه می شود. پیامی که با بی اعتنایی دوستان مواجه شد. در ۲۵ مردادماه ۱۳۹۶ در جلسه ای با حضور سران همه ی احزابی که در شورای شهر تهران نماینده دارند و نیز با حضور ۲ یا ۳ نفر از اعضای شورای شهر از سوی یکی از دوستان اعلام شد که عالی ترین نهادهای سیاسی کشور با شهرداری دکتر نجفی مخالفند. در همان جلسه یکی از اعضای شورای شهر مخالفت یکی از دستگاه های امنیتی با شهرداری ایشان را اعلام می کند. پس از آن در جلسه دیگری در تاریخ هشتم شهریورماه ۱۳۹۶ همان عضو شورای شهر تهران از مخالفت وزیر کشور با شهرداری دکتر نجفی بر اساس گزارش و استعلام نهادهای امنیتی دولتی خبر داد.اما با پیگیری برخی بزرگان اصلاحات و اعمال فشار  حکم شهرداری دکتر نجفی صادر شود. درواقع اشتباه اصلی نه از شورای شهر تهران که بر عهده احزاب پشتیبان ایشان بود که راهبرد نادرستی را انتخاب کردند. استراتژی این دوستان از آغاز بر دوقطبی‌ سازی و مخالف خوانی بود و هست و این راهبردی غلط است که در امور سیاسی مبنای عمل را بر تضاد قرار دهیم و فکر کنیم قدرت ما در مخالفت است. در چنین شرایطی بود که به جای بررسی مستندات پرونده مدعیان علیه آقای نجفی در نهادهای معتمد خود یا وجدان خویش، این پرونده را «باج خواهی» خواندند و با تمرکز خواست اصلاحات بر شهرداری یک شخص و تعصب بر انتخاب آقای نجفی امکان بررسی آن شایعات بلکه مستندات را حتی از معاون اول رئیس‌جمهور سلب کردند و با تماس ها و فشارهای پیاپی در بالاترین سطوح اصلاحات تنها اصلاح ممکن در شهرداری تهران را شهرداری دکتر نجفی خواندند. این امکان وجود داشت که با تحذیر و فاصله گرفتن دکتر نجفی از این نوع روابط از حضورشان در مدیریت کشور استفاده کرد یا در صورت اصرار برحفظ حریم خصوصی، از تسری این حیطه به جامعه سیاسی کشور با پذیرش عواقب و عوارض مسئولیت جلوگیری کرد؛ اما اصرار بر حفظ این وضعیت متناقض سبب شد کار به جایی برسد که دوستان حتی مخالفت نهادهای دولتی نزدیک به جبهه اصلاحات با شهرداری دکتر نجفی را نادیده گرفتند و از خود نپرسیدند چرا در دولت دوم دکتر روحانی مسوولیتی به دکتر نجفی داده نشد و از آن بدتر در جلسات درون تشکیلاتی جبهه اصلاحات سعی کردند خاطره تلخ استعفای زود هنگام دکتر نجفی ازسازمان میراث فرهنگی در سال ۱۳۹۲ را فراموش کنند و آن را ساده انگارانه، خطای فردی بدانند و تمام شده تلقی کنند. شاید اگر «کتمان سر» و نامحرم دانستن جامعه و بدنه در سران برخی احزاب اصلاح طلب نبود، امروز کار بدان جا نمی‌رسید که با اطلاعات ناقص، بدنه ی این جریان به مرثیه سرایی و قهرمان‌سازی سوق یابد و همه نیز همچنان سکوت می کردند؛ اما نمی توانم فراموش کنم که در جلسه مشترک احزاب کارگزاران سازندگی و اتحاد ملت در منزل جناب آقای عبدالله نوری- که میانجی دو جریان بر سر همین داستان شدند- ما به صراحت به این مسائل اشاره کردیم و دوستان حزب اتحاد ملت نیز پذیرفتند که دیگر بر تداوم شهرداری دکتر نجفی اصرار نکنند و البته گفتند که ما گمان می کردیم پرونده میراث فرهنگی بسته شده و این ماجرای تازه‌ای نیست! در واقع ما هر زمان مخالفت خود را با تصدی شهرداری از سوی دکتر نجفی بیان می کردیم در معرض حمله و هجمه قرار می گرفتیم. حال پس از این همه مصائب که بر سر اصلاح طلبی و شهرداری و نیز دکتر نجفی آمده وقتی پرده از تاریخ برمی داریم متهم به هزار اتهام می شویم، چه رسد به آن زمان که این جریان در اوج بودند و مخالفت درون گفتمانی، «ذنب لایغفر» قلمداد می شد! اما ما به مسئولیت خود عمل کردیم؛ همچنان که دکتر نجفی در همان آغاز ورود خود به شهرداری تهران بر جدایی خود از حزب کارگزاران در یک جلسه خبری تأکید دوباره کردند و فاصله گرفتن از دوستان سابق خود و حزبی که در ایجاد آن نقش داشت را به صراحت اعلام کردند. تاریخ شاهد است که دوستان در جریان داستان بودند و به رغم مراجعه خانواده دکتر نجفی به بزرگان اصلاحات ایشان را به این مهلکه انداختند. همه سخن ما به دکتر نجفی این بود که «به دست خویش خود را به هلاکت نرسانند» «لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه». اما برخی دوستان که از آغاز با شهرداری محسن هاشمی مخالف بودند، همه همت خود را گذاشتند که نه در رقابت با دکتر نجفی و نه پس از او نیز محسن هاشمی شهردار نشود و حتی با وجود عدم تمایل اولیه دکتر نجفی به شهرداری تهران- به شهادت جلسه مشترک بنده و سید حسین مرعشی با ایشان - او را به مقصد مطلوب خویش هدایت کردند و ایشان را از خاستگاه سیاسی و فکری خود دور ساختند تا با شهرداری نیابتی به نام دیگران و به کام یاران خویش برنده داستان باشند غافل از اینکه «عرض ایشان می‌ برند و زحمت دیگران می ‌دارند». آنچه امروز جبهه اصلاحات با آن مواجه است محصول این چپ روی و تک روی در اصلاح طلبان است که به نام اصلاح طلبی، انحصار طلبی می کنند و به جای وحدت «همه با هم» همه را به وحدت با خویش می‌ خوانند. اما اصلاحات نام مستعار یک حزب نیست؛ اصلاحات فراتر از یک فرد یا حزب یا حتی یک جناح است و با این مصایب نه به تعبیر مخالفان از بین می‌ رود، که آبدیده می‌شود؛ به شرط آنکه از آن عبرت بگیرد و چاره کند. برخورد تشکیلاتی با خطاهای درون جبهه اصلاحات به عزت اصلاحات می‌افزاید نه به خفت آن، که این روزها با آن مواجه هستیم. این آسیب شناسی‌ ها بر وحدت ما حتی با همین دوستان در حزب اتحاد ملت و جبهه مشارکت می‌ افزاید نه آنکه آن را کم کند که اصلاح طلبانه ترین اتحاد بر سر اصول اصلاح طلبی ازجمله شفافیت و مسوولیت پذیری است و «مبارزه با خطا در درون جبهه اصلاحات» از زمره همین اصول اخلاقی است. ما باید در برخورد، پیشگام باشیم نه منفعل. آنچه روی داد از دست دادن یک فرصت طلایی خدمت به ملت و شهروندان تهران در سال های پس از ادبار سیاسی بود که تا اینجا از دست رفت و اندکی مانده هنوز. اما «عمر برف است و آفتاب تموز»؛ مگر ما چند بار می‌ توانیم رأی مطلق مردم تهران برای شورای شهر و مجلس شورا را به دست آوریم که به این راحتی آن را از کف می‌دهیم ؟! و هنوز هم با اصرار بر خطا و «کتمان سر»، مسئولیت ناپذیری خود را ادامه می‌ دهیم و احتمال کاهش خطا در آینده را از بین می ‌بریم؟! هدف من از آن توئیت و مصاحبه و مقاله ی اخیر نیز جز این نبوده و نیست که گذشته را چراغ راه آینده کنیم.     ###