«بیش از ۴هزار آقازاده در انگلیس تحصیل می‌کنند»

پرسش:اکبر ولی‌زاده استادیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران از جمله افرادی است که به فراخور مسؤولیت‌هایی که برعهده داشته و دارد معتقد است ناآرامی‌های دی ماه جدی‌ترین بحران نظام جمهوری اسلامی پس از انقلاب اسلامی به دلیل وسعت اعتراضات بوده است.

پرسش:اکبر ولی‌زاده استادیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران از جمله افرادی است که به فراخور مسؤولیت‌هایی که برعهده داشته و دارد معتقد است ناآرامی‌های دی ماه جدی‌ترین بحران نظام جمهوری اسلامی پس از انقلاب اسلامی به دلیل وسعت اعتراضات بوده است.

او در تحلیل این رویداد به گزاره‌های مختلفی نظیر انباشت مطالبات مالی مردم، ضعیف شدن طبقه متوسط جامعه، نگرانی جوانان و دانشجویان از آینده و شغل خود، تغییر ناگهانی طبقه افراد و تعارضات جامعه سنتی و مدرن در کشور اشاره می‌کند و نسبت به برخی از بحران‌هایی که در انتظار کشور است، هشدار می‌دهد.

ولی‌زاده یکی از بحران‌های پیش‌‌روی کشور را مسأله آقازاده‌ها می‌داند. او از فعال شدن نسلی از آقازاده‌ها سخن می‌گوید که نه سواد خاصی دارند و نه توان مدیریتی آنچنان اما مطالبه‌گر بوده و به مسؤولیت‌های جزئی راضی نیستند که تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی این قشر در ساختار می‌تواند به بحران بیانجامد.

از نظر وی، یکی دیگر از بحران‌های جدی، ‌ اعتراض افرادی است که شغل‌های خود را از دست می‌دهند. او اعتراض این دسته را متفاوت از بیکاران می‌‌داند و می‌گوید بیکار شغل می‌خواهد اما فردی که شغل خود را از دست می‌دهد تمام شرایط زندگی عادی خود را از دست داده و دچار انباشت بدهی و هزینه‌های دیگر می‌شود و این موجب تبدیل شدن وی به یک طغیانگر و عصیانگر می‌شود.

متن کامل گفت‌وگو به این شرح است:

- تحلیل‌های صورت گرفته از اتفاقات دی ماه حکایت از این دارد که ریشه‌های این اعتراضات بر محور اقتصاد بود. این رویداد را شما نیز اقتصادی تحلیل می‌کنید؟

دو موضوع را باید در رابطه با این بحران مورد توجه قرار داد؛ یکی علت معده و دیگری علت موجده بحران. عواملی که باعث بحران و تشدید آن شده‌اند را باید از هم تفکیک کرد.

در مورد علت موجده باید بپذیریم که این بحران کاملاً ریشه داخلی داشت و برخلاف تصویری که تلاش می‌کنند دست‌های خارجی را در بحران پررنگ نشان دهند، باید توجه کنیم که در پیدایش این بحران، مسائل و مشکلات داخلی دخالت داشتند اما در تشدید و گسترش یافتن این بحران، عنصر خارجی نقش داشته است. به عبارت دیگر مشکل را خودمان از طریق ساختار و سیستم خودمان به وجود آوردیم و توسط عامل بیرونی، تشدید و گسترش پیدا کرده است.

بحران دی‌ماه وسیع‌ترین بحران بعد از انقلاب اسلامی بود

- به نظر شما این بحران تمام شده است؟

طبق آمارهای به دست آمده، بحران اخیر، وسیع‌ترین بحران بعد از انقلاب اسلامی بود، به جهت اینکه حداقل برای اولین بار همه استان‌های کشور و ۲۹ مرکز استان درگیر شدند. کاری به عدد جمعیتی معترضان ندارم اما گستردگی آن نشان می‌دهد که حوادث اخیر یک بحران کاملاً جدی بود که کشور را فراگرفت و مدیریت شد، اما مدیریت بحران به معنی تمام شدن بحران و از بین رفتن زمینه‌های شکل‌گیری بحران و بازگشت به قبل نیست.

- اصلی‌ترین دلیل بروز این حادثه را چه می‌دانید؟

اولین و مهم‌ترین موضوع در پیدایش این بحران، انباشت مطالبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به ویژه معوقات پولی، بانکی و حقوقی در کشور است. مشکلات زیادی در کشور وجود داشته که مسؤولان راه‌حلی برای آن پیدا نکردند و فقط صورت مسأله را در حوزه‌های مختلف پاک کردند.

مثلاً در مورد مؤسسات مالی و اعتباری، موضوع اعتراضات مربوط به یک شب، یک روز یا یک ماه نبوده است. ۵ سال است که شاهد اعتراضات مردمی و سپرده‌گذاران درباره مؤسسات مالی هستیم به‌گونه‌ای که براساس اخبار منتشر شده، فقط ۵۰درصد اعتراضات در یک‌سال گذشته در شهرهای مختلف کشور درباره همین مؤسسات مالی و اعتباری بوده است. این عدد بزرگی است که یک کشور ظرف یک‌سال رشد ۵۰درصدی اعتراض را داشته باشد.

مسئولان بانکی برنامه مشخصی برای حل مطالبات بانکی نداشتند

- آیا پاسخ جدی به مطالبات آنها داده شده است؟

خیر. فقط تلاش شده با وعده و خرید زمان با این‌گونه مسائل برخورد کنند، از این رو انباشت مطالبات و معوقات به یک بحران بزرگ تبدیل شده است. بررسی مواضع و سخنان مسؤولان بانکی و پولی کشور در چند سال اخیر به خوبی گویای این واقعیت است که برنامه مشخصی برای حل مطالبات و مشکلات بانکی وجود نداشته است.

نحوه انتشار اخبار بودجه سال ۹۷ و اطلاع‌رسانی جزئیات آن از عوامل شتاب‌دهنده به بحران بود

- پس براساس تحلیل شما، این رویداد بیشتر به خاطر معوقات و مسائل اقتصادی بوده است.

تنها دلیل نبوده اما از عوامل اصلی این موضوع بوده است. نکته‌ای که کمتر به آن توجه شده، بعد روانی دخیل در بحران است. بحث زلزله و رخدادهای طبیعی پیش از دی ماه آرامش روانی را از مردم گرفت. در کنار شکایت‌ها و دلخوری‌های اقتصادی، این رویدادهای غیرمترقبه نیز موجب تشدید نگرانی و روحیه اعتراض در مردم شده است.

در این رویداد یک‌سری عوامل نیز به صورت شتاب‌دهنده عمل کردند. نحوه انتشار اخبار بودجه سال ۹۷ و اطلاع‌رسانی جزئیات آن یکی از دلایل و عوامل شتاب‌دهنده به بحران بود. اگر جهات مختلف این بحران در نظر گرفته شود، قطعاً یکی از آن جهت‌ها، موضوع بودجه سال آینده است. باید این واقعیت درباره بودجه را مدنظر قرار داد که در سال آینده رقمی نزدیک به ۳۶۸هزار میلیارد تومان بودجه عمومی کشور است که فقط در سه بخش حقوق و دستمزد کارمندان و بازنشستگان و بخش سلامت مصرف خواهد شد.

کشور در سال آینده نزدیک به ۱۰۰هزار میلیارد تومان درآمد نفتی و ۱۲۸هزار میلیارد تومان درآمد مالیاتی و درآمد از طریق فروش اموال و دارایی‌ها خواهد داشت. ۶۸هزار میلیارد تومان هم قرار است اوراق به مردم واگذار شود. اگر ۶۸هزار میلیارد تومان اوراق را کنار بگذاریم، درآمد کشور ۳۰۰هزار میلیارد تومان است که از این رقم دولت موظف است بیش از ۱۰۵هزار میلیارد تومان حقوق شاغلان کشوری و لشکری را پرداخت کند. ۹۸هزار میلیارد تومان نیز باید به بازنشستگان پرداخت کند، یعنی حدود ۲۰۵هزار میلیارد تومان از آن ۳۰۰هزار میلیارد تومان فقط باید صرف حقوق شاغلان و بازنشستگان شود. ۸۰هزار میلیارد تومان نیز سهم طرح تحول سلامت و بهداشت و درمان است. این سه مورد کل بودجه را از آن خود کرده است و عملاً برای کشور چیزی باقی نمی‌ماند.

سال بعد سررسید ۲۳هزار میلیارد تومان اوراق مشارکت است که دولت باید به همراه ۷هزار میلیارد سود آن، چیزی حدود ۳۰هزار میلیارد تومان پرداخت کند. دولت با کدام پول این کار را می‌خواهد انجام دهد؟ محلی برای پرداخت اصل و سود پول وجود ندارد، از این رو باز می‌خواهند در سال آینده اوراق بفروشند تا کسری درآمد جبران شود. دولت سال بعد دولت اوراقی خواهد بود.

از سوی دیگر دولت برای درآمدهای خود محل‌هایی را در نظر گرفته، مثل افزایش قیمت حامل‌های انرژی. قرار است از افزایش حامل‌های انرژی که گستره فراوانی دارد، ۱۷هزار و ۴۰۰میلیارد تومان به عنوان درآمد نصیب دولت شود. البته این مسأله با مخالفت کمسیسون تلفیق مجلس مواجه شد. پیش‌بینی می‌شد این افزایش، قیمت بنزین را به ۱۵۰۰تومان برساند. شوک روانی این موضوع در جامعه خیلی گسترده بود. واقعیت آن است که اثرات روانی نگرانی از افزایش حامل‌های انرژی در کشور فراگیر بود و این برای کشور التهاب‌آفرین شد.

نحوه برخورد با مشکلات منجر به سرخوردگی از مدیریت مسئولان شده است

- یکی از بحث‌هایی که در رابطه با ناامنی وجود دارد و کمتر به آن پرداخته می‌شود، نحوه مدیریت آن است. به نظر شما نحوه برخورد و عملکرد مسؤولان مربوطه در این ماجرا موجب کاهش این بحران شد یا اینکه به افزایش و شدت ناآرامی‌ها منجر شد؟

آنچه را باید مورد توجه قرار داد این است که نحوه مدیریت و برخورد با مشکلات، خود به یک چالش اصلی کشور تبدیل و منجر به افزایش ناامیدی و سرخوردگی از مدیریت مسؤولان شده است. مردم تصور می‌کنند مسؤولان برای رفع مشکلات جامعه برنامه‌ای ندارند. ناامیدی نسبت به عملکرد مسؤولان و برنامه‌های آنها، اتفاقی است که ما در تحلیل پدیده‌های اطراف خودمان به آن کمتر ‌دقت و ‌توجه می‌کنیم و به دنبال لاپوشانی هستیم.

- آیا جمع شدن این حوادث را می‌توان به معنای مدیریت آن گرفت؟

در این حوادث شاهد جنبش بی‌سر بودیم. چون مشکلات اقتصادی علت موجده این حوادث بود می‌توان گفت که اتفاقات اخیر دارای مدیریت نبود و طبیعی است که فروکش کند. از سوی دیگر سن افرادی که در خیابان بودند، جوان و زیر ۳۰ سال بود. هیجانی بودن جمعیت به واسطه گروه سنی حاضر در میدان اعتراض از زودفروکش کردن آن در کوتاه‌مدت حکایت داشت.

دغدغه آینده و شغل دانشجویان می‌تواند عاملی برای اعتراض آنها باشد

- در این حوادث شاهد دستگیری برخی از دانش‌آموزان بودیم. به گفته مقامات، میانگین سنی بازداشت‌شدگان حدود ۲۵ سال بود. این افراد که بیشتر دانش‌آموز و دانشجو هستند، کمتر دغدغه معیشت و مسائل اقتصادی دارند. چگونه می‌شود که این گروه سنی دست به این‌گونه اعتراضات زده‌اند؟

به جهت روان‌شناسی، این جنس افراد در میزان سرخوردگی و ناامیدی بیشتر تأثیرپذیر هستند و تزریق ناامیدی و نگرانی نسبت به آینده در این افراد مؤثرتر است تا افرادی که میانسال بوده و از تجربه برخوردار هستند. دانشجویان دغدغه آینده و شغل دارند که می‌تواند عاملی برای اعتراض آنها باشد. باید این را در نظر داشت که بیشتر افرادی که در کف خیابان بودند، در سن زیر ۳۰ سالگی قرار داشتند. ابهام نسبت به آینده این افراد را به سرعت می‌تواند تبدیل به معترض خیابانی کند.

- اینکه گفته می‌‌شود برخی از افراد حاضر در کف خیابان و بازداشت‌شدگان، دانش‌آموز بودند را چگونه تحلیل می‌کنید؟

این موضوع را باید به حساب اتفاقات و هیجانات گذاشت و نباید با آن به عنوان یک موضوع مهندسی شده برخورد کرد. بالاخره یک دامنه جمعیتی به خیابان می‌آید که در آن همه طیف سنی وجود دارد. اگر آمار دقیقی گرفته شود، مشخص خواهد شد که تعداد افراد دانش‌آموز بسیار محدود بود. این را هم باید در نظر گرفت که در زمان اغتشاش نمی‌توان افراد را از یکدیگر تفکیک کرد. با همه سیل‌وار برخورد و بعد تفکیک می‌شوند. در همین بحران چیزی که مشخص است این است که طبقه مرفه جامعه در آن خیلی فعال نبود.

اعتراضات دی ماه بحران افراد دارای مطالبه و سرخورده از مباحث مالی و اقتصادی بود

- اصولاً طبقه مرفه همواره به دنبال حفظ وضع موجود است...

طبقه مرفه همواره محتاط است و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود هستند. به‌هم ریختن اوضاع می‌تواند شرایط آنها را نیز دستخوش تغییرات کند. مشخص است که طبقه مرفه در رویدادهای اخیر سهم حداقلی داشته است.

- دهک‌های اول و دوم چقدر نقش داشتند. آیا می‌توان این‌گونه تحلیل کرد که اعتراض آنها موجب فراگیری آن در سراسر کشور شد؟

تعبیر درستی نیست که بگوییم اعتراضات اخیر، اعتراضات فقرا بود، بلکه بحران افراد دارای مطالبه و سرخورده از مباحث مالی و اقتصادی بود.

دشمنان منطقه‌ای با تشدید بحران داخلی سعی داشتند از تمرکز ایران در مسائل جهان اسلام بکاهند

- وقتی سخن از نقش کشورهای دیگر می‌شود، معترضان از اینکه آنها را ایادی کشورهای دیگر در نظر بگیرند، بیشتر عصبی می‌شوند...

نباید از این منظر دید. گفتم که عامل این بحران داخلی بود اما نمی‌توان نقش کشورهای خارجی را در تشدید این بحران نادیده گرفت. فرصت خوبی برای رقبا و دشمنان منطقه‌ای ایران فراهم شد تا با تشدید بحران داخلی از تمرکز ایران در مسائل منطقه خاورمیانه و جهان اسلام بکاهند.

بالا رفتن خشونت از دلایل فروکش کردن بحران اخیر بود

- یکی از گروه‌های فعال در زمان ناآرامی‌ها، «ری‌استارت» بود. با توجه به رویکرد ترویج خشونت از سوی این گروه، آیا این دسته در به خشونت کشیدن ماجرا نقش داشت یا بیشتر از این اتفاق استفاده تبلیغاتی کرد؟

این گروه به بیشتر شدن خشونت کمک کرد اما باید این را در نظر داشته باشیم که جامعه ایران میزبان خشونت نیست. اصلاً یکی از دلایل فروکش کردن این بحران، بالا رفتن میزان خشونت در آن بود. عوارض ناشی از این بحران بالا بود و اگر میزان تخریب بالا می‌رفت بر بخش‌های مختلف کشور اثرات منفی می‌گذاشت، بنابراین خود مردم به عنوان عوامل کنترل‌کننده به میدان آمده و بحران را جمع کردند.

باید این نکته را پذیرفت که خشونت باعث کاهش همراهی مردم می‌شود. گروه «ری‌استارت» یا امثال آن در ترویج خشونت نقش ایفا کردند اما نتوانستند مردم را با خود همراه کنند.

شبکه‌های اجتماعی بزرگترین عامل در گسترش این بحران بودند

- تحلیل شما از افزایش مخاطبان برخی کانال‌های تلگرامی مانند آمدنیوز در روزهای ناآرامی چه بود؟

شبکه‌های اجتماعی شبکه‌هایی هستند که در حال توزیع گسترده اطلاعات در جامعه ما هستند. میزان وابستگی مردم ایران به شبکه‌های اجتماعی به مراتب بیشتر از جوامع چند صد میلیونی مثل آمریکاست. خالق بسیاری از این شبکه‌ها و میزبان بسیاری از این شبکه‌ها آمریکا و اروپا هستند اما در آنجا این شبکه‌ها به گستردگی جامعه ما نیست یا لااقل به اندازه ما ایرانی‌ها وقت برای شبکه‌های اجتماعی نمی‌گذارند اما جامعه ایران متقاضی بسیاری برای این شبکه‌ها دارد. زمانی شبکه اجتماعی وایبر در کل جهان ۶۰۰ میلیون آی‌پی داشت، ۶۰ میلیون آی‌پی، ایرانی بود یعنی ۱۰درصد اعضای آن ایرانیان بودند.

جایی که مطبوعات و رسانه‌های رسمی و اصلی متولی انتشار اخبار نتوانند خوب اطلاع‌رسانی کنند، جریان‌های غیررسمی اطلاع‌رسانی و گردش اخبار را در دست می‌گیرند. افراد به خاطر سرخوردگی از نوع اطلاع‌رسانی و نوع واقعیاتی که در جریان اطلاع‌رسانی کشور وجود دارد به سمت جریان اطلاع‌رسانی غیررسمی رفته و از مجاری غیررسمی اخبار را می‌گیرند.

گسترش تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی این امکان را برای افراد فراهم کرده که به عنوان شهروند-خبرنگار فعال شوند و اگر مدیریت نشود، خود تبدیل به بحران می‌شود و اخبار غیرواقعی و تصویرسازی غلط را در جامعه نشر می‌دهند. مهمترین مسأله در تشدید این بحران فضای مجازی بود. شبکه‌های اجتماعی بزرگترین عامل در گسترش این بحران بودند، حال می‌خواهید اسم آن را تلگرام یا هر شبکه اجتماعی دیگری بگذارید. هیجانی کردن جامعه، تحریک احساسات و انتشار اخبار غلط و جهت‌دار می‌تواند افراد را ترغیب به ورود به چنین صحنه‌هایی کند.

تحولات اقتصادی یک دهه اخیر طبقه متوسط را به شدت ضعیف کرد

اجازه بدهید یک تحلیل جامعه‌شناسی دیگری مطرح کنم که کمتر به آن توجه شده است. در این اتفاق من روی عوامل ناامیدی و سرخوردگی دست گذاشتم. در یک دهه گذشته یک اتفاق از نگاه همه مغفول مانده و آن ضعیف و به تعبیر دیگر کوچک شدن طبقه متوسط در جامعه ایران است. تحولات اقتصادی طبقه متوسط را به شدت ضعیف کرد و جامعه را دوقطبی کرد.

طبقه متوسط دو کارکرد دارد. در حوزه اقتصادی کارکرد آن مصرف‌کننده بودن است. باید بخشی از این نابه‌سامانی وضعیت اقتصادی کشور را ضعیف شدن همین طبقه متوسط دانست. طبقه متوسط توان خرید و به تبع آن مصرف را ندارد، از این رو رکود و رخوت در بازار ناشی از ضعیف و کوچک بودن طبقه متوسط است.

دومین وظیفه طبقه متوسط، این است که این طبقه، حلقه وصل حاکمیت با مردم است. بحث مشروعیت‌بخشی، انتقال امید به جامعه و بحث‌های مختلفی که در حوزه سیاسی و اجتماعی داریم بر دوش طبقه متوسط است و چون این طبقه کوچک و ضعیف شده، کارکرد خود را از دست داده است.

انتقال امید از سوی تریبون‌های رسمی و حاکمیتی به جامعه روشی ناکارآمد است

الان تریبون‌های رسمی و حاکمیتی در حال انتقال امید به جامعه هستند که این روش ناکارآمد است، در حالی که این کار باید برعهده طبقه متوسط باشد. اینکه برنامه‌ها و سیاست‌های اقتصادی اجتماعی دولت تأثیر دارد را نباید دولت و حاکمیت بگویند. این امر برعهده طبقه متوسط است و باید از سوی اساتید دانشگاه، نخبگان و رسانه‌ها گفته شود تا مردم به آینده امیدوار شوند اما اکنون این مباحث را تریبون رسمی مطرح می‌کنند و به این جهت برای مردم جذاب نیست و نمی‌پذیرند.

کشوری که ۸۰ میلیون جمعیت دارد، تعداد نسخ روزنامه‌ها به یک میلیون در روز نمی‌رسد و بیشتر از ۵۰درصد آن نیز در روز خمیر می‌شود. این نشان می‌دهد که شکاف معناداری در جامعه وجود دارد.

الان بحث فساد یکی از مهمترین مسائلی است که نشان می‌‌دهد این تریبون‌ها موفق عمل نمی‌کنند. فسادها علنی گفته می‌شود اما برخورد جدی نمی‌شود یا لااقل جدی نشان داده نمی‌شود.

یکی دیگر از دلایل اصلی بحران اخیر را می‌توان طرح فساد گسترده و سیستمی در کشور و عدم برخورد قهارانه و جبارانه سیستم با مسأله فساد دانست. درحالی که گزارش قابل اتکایی در حوزه برخورد با فساد نداریم اما حجم اخبار مربوط به خود فساد بسیار زیاد است. میزان اخبار تولید شده درباره فساد در کشور با میزان اخبار تولیدشده در برخورد با فساد هیچ تناسبی با هم ندارند و این عدم تناسب به این بحران دامن می‌زند.

به طور مثال همین فرار یکی از مدیران مالی وزرات نفت از کشور و اختلاس صد میلیاردی او در کنار قطع ید فردی در مشهد به خاطر دزدیدن گوسفند. دزدی در مشهد، دزدی مؤثری نبود و این‌گونه نبود که بتواند در کشور بحران ایجاد کند. این دزدی کوچک و معیشتی و برای گذران زندگی بود اما برای آن حد شرعی اجرا شد اما درباره اختلاس کار خاصی صورت نگرفت.

بعد از انقلاب جز یکی دو مورد اعدام، با بقیه مفسدان چه کاری انجام شده است؟ سیستم واقعاً چه کار کرده است؟ این باور در حال شکل‌گیری است که سیستم تمایل زیادی با برخورد با این جنس فسادها ندارد. برخی از سرقت‌های جزئی که رخ می‌دهد شاهد انتشار تصاویر متهم یا نام و نام خانوادگی او هستیم اما در مورد مفسدین بزرگ چهره که سهل است، بلکه با اسامی آنها نیز آشنا نمی‌شوید و همچنان با عناوینی چون «ب. ز» «ع. ر» و «م. ج» در جامعه معرفی می‌شوند و آخر سر هم معلوم نیست که سرانجام آنها چه می‌شود. مشخص نیست چرا وقتی دادگاه بابک زنجانی به اتمام رسیده و حکمش قطعی شده، باز از او به عنوان «ب. ز» در رسانه ملی یاد می‌شود. ایمان به برخورد با فساد در ایران کاهش یافته است.

حاکمیت کار مشخصی برای جلوگیری از تغییر ناگهانی طبقه افراد انجام نداده است

از سوی دیگر، حاکمیت کار مشخصی برای برخورد و جلوگیری از تغییر ناگهانی طبقه افراد انجام نداده است. در این مملکت طبقه افراد بعضاً شبانه عوض می‌شود و از طبقه فقیر به مرفه تبدیل می‌شود. تغییر ناگهانی طبقه و پایگاه اجتماعی افراد دو عارضه به همراه دارد. هم الگوی مصرف را برهم می‌زند و هم سبک زندگی را. این موضوع در جمهوری اسلامی در یکی دو دهه اخیر چشمگیر بوده است. به طور مثال همین نیاوران، روستا بوده است. سیستم، اجازه تغییر کاربری داده و یک روستایی که در اینجا زندگی می‌کرد الان به عنوان یک میلیاردر زندگی و عمل می‌کند. از همان خانه‌های روستایی اکنون ماشین‌های میلیاردی خارج می‌شود. این امر برهم زننده نظم عمومی است. در هیچ کجای دنیا این اتفاق نمی‌افتد. سیستم‌‌های نظارتی کشورهای دیگر قوی و جدی عمل می‌کنند و برای تغییرات ناگهانی مکانیزم مالیاتی دارند. اگر شما ملکی داشته باشید که یک‌شبه شما را میلیاردر کند، بیش از ۵۰ الی ۶۰درصد آن را به عنوان مالیات می‌گیرند.

بدنه عظیمی از آقازاده‌های فعال در سیستم نه سواد خاصی دارند و نه توان مدیریتی/ تحصیل بیش از ۴هزار آقازاده در انگلیس

پدیده دیگر که باید به آن توجه کرد، پدیده «آقازادگی» است. «تورگینیف» نویسنده شهیر روسی یک رمانی به نام «آشیانه اشراف» نوشته است. در این کتاب بررسی کرده که چرا روسیه تزاری از هم فروپاشید. او در این کتاب بیان می‌کند یک نسلی از اشراف شانس فرصت تحصیلی پیدا کردند و صرفاً مدرک گرفتند اما باسواد نشدند، یعنی سوادی که بتواند تولید ثروت و مسؤولیت کند. آنها فقط دارنده مدرک شدند اما از دامنه مطالباتشان کم نکردند. برخورداری از مدرک این افراد را دچار مطالبات فزاینده کرد که هم دچار سهم‌خواهی در حوزه مسؤولیت شدند و هم برخورداری از زندگی مرفه که این دو عارضه اکنون رخ داده است.

یک نسلی از آقازاده‌‌ها در ایران وجود دارند که نه سواد خاصی دارند و نه توان مدیریتی، اما خواهان سهم مدیریتی هستند و به مسؤولیت‌های جزئی نیز راضی نیستند. اکنون عده‌ای از آنها برخی از مناصب را گرفته و در سیستم مشغول به کار هستند. یک بدنه عظیمی از آقازاده‌ها در بدنه مدیریتی کشور در حال فعال شدن است که مطالبه‌گر هستند اما توان مدیریتی ندارند. بخشی از این به‌هم‌ریختگی در نظام مدیریتی، تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در ساختار، به خاطر همین آقازاده‌هایی است که در سیستم حضور دارند.

وقتی شما آمار می‌دهید که در انگلیس بیش از ۴هزار آقازاده در حال تحصیل هستند آیا آنها دچار ماندگاری در کشور انگلیس می‌شوند؟ خیر. عمده آقازاده‌ها به کشور بازمی‌گردند و سهم‌خواهی می‌کنند. حضور پررنگ این آقازاده‌ها در ارکان تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی، بحران‌ساز می‌شود. این یکی از مشکلاتی است که در کشور اصلاً دیده نمی‌شود و آن را نقد نمی‌کنند. حتماً باید سازوکاری برای کنترل این پدیده آقازادگی در کشور به وجود بیاید.

- خب به نظرتان ایراد کار در چیست؟

مشکل اساسی کشور، قانون و نظارت بر حسن اجرای قانون است. در برخی موضوعات دچار خلأ قانونی و در حوزه‌هایی مثل حوزه اقتصادی و سرمایه‌گذاری دچار انباشت قانون هستیم که بعضاً متعارض و متناقض هستند.

به عنوان مثال مسکن به یک دغدغه مسؤولان نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده است. ۴۰ سال است که هیچ اراده جدی برای رفع آن دیده نمی‌شود. بزرگترین مشکلات اقتصادی موجود در کشور را به مسکن مهر گره می‌زنند و می‌گویند ورود دولت به مسکن‌سازی و ده‌ها هزار میلیارد تومان از نظام پولی و بانکی به حوزه مسکن موجب بروز تورم شده است. آیا دنیا این مشکل را ندارد؟ آیا سایر دولت‌ها برای رفع این مشکل تنها اقدام به پرداخت وام می‌کنند؟ وزارت مسکن دایر می‌کنند؟ غالب کشورهایی که موفق شدند پدیده تجاری شدن مسکن را مدیریت کند، با قانون این مشکل را مرتفع کردند نه ساختن مسکن و دادن وام. به طور نمونه کشور آلمان نیز دچار پدیده تجاری شدن مسکن شد ولی در ‌آنجا دو قانون از سوی مجلس تصویب شد. قانون اول؛ هر کس در آلمان خانه‌ای بخرد و زیر ۱۰سال بفروشد، همه عواید حاصل شده از زمان خرید تا زمان فروش، از آن دولت است. به عبارت دیگر اگر شما در آلمان خانه‌ای به قیمت هزار یورو خریداری کنید، ۹ سال و ۱۱ ماه بعد اگر این خانه را بخواهید یک میلیون یورو بفروشید، سهم شما فقط هزار یورویی است که زمان خرید پرداخته‌اید و مابقی آن را دولت برای خود برمی‌دارد.

قانون دوم که قانون بهتری است، این است که هر کس در آلمان خانه‌ اضافه‌ای را بخرد، هر وقت آن را بفروشد، عوایدش از آن دولت است. البته اجرای این قوانین نیازمند بانک اطلاعاتی دقیق است که ما از آن در کشور خودمان بی‌نصیب هستیم. کشور نیاز به پروژه ساخت مسکن ندارد. در همین تهران یا سایر کلانشهرها، صدها هزار واحد خالی موجود است. اگر ما بانک اطلاعاتی قوی در این زمینه داشته و قانون‌گذاری خوبی کنیم، می‌‌توانیم این مشکل را نیز به راحتی حل کنیم و دیگر نیاز به وزارت مسکن، اعطای وام یا ساخت مسکن مهر نداریم.

من راه سعادت این ملت و کشور را توجه به قانون و نظارت جدی بر آن می‌دانم. یک‌سری از مشکلات کشور را فقط از طریق قانون و نظارت بر حسن اجرای آن می‌توان حل کرد و راه‌حل دیگری وجود ندارد. بی‌قانونی و نظارت ضعیف موجب شده که ۵ برنامه توسعه با هدف کوچک کردن دولت در این کشور اجرا کنیم اما در پایان برنامه پنجم باید اعلام کرد که دولت بعد از اجرای این ۵ برنامه توسعه نه تنها کوچک نشده بلکه بزرگ‌تر هم شده و این نشان می‌دهد که اصلاً قانون برنامه توسعه اجرا نشده و در بدترین کیفیت با آن برخورد شده است. در تدوین و تنظیم بودجه شاهد هستیم که این بودجه‌ها با قانون برنامه ششم توسعه مغایرت دارد در حالی که قانون بودجه باید از قوانین بالادستی ازجمله قانون برنامه توسعه ششم تبعیت کند. این مسائل را باید به چه کسی گفت و چه مقامی، مسؤول حل این تعارضات است؟

تریبون‌های رسمی سبک زندگی مدرن را ترویج می‌دهند

یک پدیده دیگری که در ایران رخ داده و کمتر به آن توجه می‌شود، دوقطبی شدن غیرمتقارن و فاصله‌دار جامعه است. تعارضات جامعه سنتی و غیرسنتی در حال نشان دادن خودش است. جامعه‌ای داریم که با سبک و سیاق جدیدی خودش را تنظیم می‌کند و در مقابل آن یک جامعه کاملاً سنتی قرار دارد. بین این دو جامعه خیلی فاصله افتاده و جالب است از طریق تریبون‌های رسمی، سبک زندگی مدرن اجازه و شانس ظهور و بروز دارد. وقتی فیلم و سریال را مشاهده می‌کنید بیانگر نوع سبک زندگی مدرن است که با قاطبه جامعه همخوانی ندارد. سریال «لبه تیغ» که چندین سال پیش با بازی آقای پرویز پرستویی پخش شد، پربیننده‌ترین سریال تلویزیونی ایران بود به این دلیل که زندگی قاطبه مردم ایران را نمایندگی می‌کرد. در و دیوارهای خانه، وسایل و مشکلات آنها برای مردم ملموس بود اما اکنون فیلم‌هایی که ساخته می‌شود سرشار از موضوعات طبقات مرفه و بالادست جامعه از عشق و شکست و از این گونه موارد است.

اعضای حدود ۶. ۵میلیون خانوار شغل ندارند/ عدد فقر مطلق در جامعه نگران کننده است

این تعارض را کسی حل نکرده است. نگاهی به تبلیغات کالا در کشور بیاندازید متوجه این تعارض‌ها می‌شوید. این تبلیغات فقط برای اقلیت جامعه و برای تحریک اقلیت مرفه برای خرید است نه قاطبه مردم. برخی کالاها در طبقه سنتی ایران نفوذ نکرده و خریداری ندارد. مگر چند درصد جامعه ایرانی درگیر خرید کالای لوکس و غیرضروری است؟ ما ۲۴ میلیون خانوار در کشور داریم که اعضای حدود ۶. ۵میلیون خانوار، شغلی ندارند. این عدد یعنی فقر مطلق در جامعه و مسأله واقعاً نگران‌کننده است. این افراد یا تحت پوشش نهادهایی چون کمیته امداد و بهزیستی هستند یا اینکه در حال گدایی هستند یا فقط از طریق دریافت یارانه به سختی امرار معاش می‌کنند.

طبق همین آمار، در ۱۲میلیون خانوار، یک نفر کار می‌کند و حدود ۴ نفر می‌خورند. این یعنی ما در کشور دچار انباشت فقر هم شده‌‌ایم. چرا باید این موضوع را کتمان کنیم؟ وقتی این اطلاعات را داشته باشید می‌فهمید این تبلیغات با واقعیات جامعه همخوانی ندارد و به شکاف در جامعه دامن می‌زند و بحران‌ساز می‌شود.

- تأثیر این تبلیغات بر جامعه سنتی چیست؟

موجب سرخوردگی و ناامیدی آنها می‌شود و مطالبات مردم را بالا می‌برد. این امر نقش تسریع‌کننده در بحران دارد. این موضوع در انتخابات ریاست جمهوری نیز خود را نشان و از تریبون‌های رسمی اعلام شد. این جنبش ۹۶درصد و ۴درصد همین موضوع و رسمیت بخشیدن به این دوقطبی غیرمتقارن است. این در حالی است که شما با لشکر انبوه بیکاران و گرسنه در کشور مواجه هستید.

اعتراض افرادی که شغلشان را از دست داده‌اند در حال افزایش است

یک واقعیت بزرگ دیگر که باید به آن توجه کرد، جمعیتی است که در حال از دست دادن شغل خود هستند. ما در کشور فقط حرف از ایجاد شغل می‌زنیم حال آنکه اکنون باید برنامه‌ریزی کنیم تا جلوی بیکاری شاغلان را بگیریم. افرادی اکنون در حال کار و زندگی کردن با حداقل‌ها هستند و شاید از نوع کار و دستمزد راضی نباشند اما با آن خرج اجاره‌خانه و مدرسه و پوشاک و خورد و خوراک خانواده خود را تأمین می‌کنند. اکنون این افراد نیز در حال از دست دادن شغل‌های خود هستند. اعتراض این افراد کاملاً با اعتراض بیکاران متفاوت است. بیکار، شغل می‌خواهد اما فردی که شغل خود را از دست می‌دهد تمام شرایط زندگی عادی خود را از دست داده و دچار انباشت بدهی و هزینه‌های دیگر می‌شود و این موجب تبدیل شدن وی به یک طغیانگر و عصیانگر می‌شود. این جنس افراد در کشور در حال افزایش هستند.

- این بحرانی که در کشور رخ داد اعتراض بیکاران بود یا افرادی که دارای شغل بودند و شغل خود را از دست دادند؟

تلفیق هر دو بود. تحصن و اعتصابات کارگری نشان می‌دهد که این بحران دوم خیلی قوی‌تر و مطالبه‌گر‌تر است. افرادی که دچار وقفه در حقوق خود هستند یا به عبارتی دارای معوقه حقوق هستند یا شغل خود را از دست داده‌اند، اعتراضاتشان جدی‌تر از بیکاران است. بیکاران را می‌شود راضی کرد اما این افراد را نمی‌توان راضی نگه‌ داشت. وقتی رشد ۵۰درصدی اعتصاب و اعتراض را داشته باشید نشان می‌دهد که کشور، شرایط عادی را سپری نمی‌کند. این موارد را باید بدون تعارف گفت. متأسفانه در حال مخفی‌کاری هستیم.

- در اتفاقات دی ماه خشونت بیشتر در شهرهای کوچک رخ داد، ولی به نظر می‌رسد در این‌گونه شهرها با توجه به نوع کوچک بودن محیط و آشنا بودن افراد با یکدیگر، کمتر باید این‌گونه بحران‌ها به خشونت کشیده شود.

کوچک بودن محیط را هم می‌توان فرصت و هم تهدید دانست. نوع مناسبات حاکم در شهرهای کوچک می‌تواند اتفاقات را به سمتی برد که از یک سو آن را کنترل کند و از دیگر سو هم آن را دامنه‌دار کند و هم خشونت را بالا ببرد. اگر فردی در شهرهای کوچک کشته شود، فروکش کردن آن متفاوت از کلانشهرها است چرا که در آن مناطق این‌گونه اتفاقات می‌تواند به بحث قومی و قبیله‌ای تبدیل شود.

ما باید این تمرین را داشته باشیم که از نگاه تک‌بعدی و تک‌ساحتی به این حادثه اجتناب کنیم. این رویدادها چندبعدی است و باید از مناظر مختلف به آن نگریسته شود. نباید برای توجیه این قضایا فقط عوامل خارجی را دخیل یا آن را صرفاً اقتصادی بدانیم بلکه انباشت مطالبات مردم به این امر منجر شده است.

در زمان بحران، اظهارنظر مدیریت بحران را باید پذیرفت. نهادهای امنیتی و انتظامی سناریوها را مطرح می‌‌کنند تا این بحران را مدیریت کنند، ولی بحث ما شناخت بحران و استفاده از تجربه آن برای جلوگیری از تجربه است.

ما هیچ وقت در کشورمان این موضوع را یاد نگرفته‌ایم. بسیاری از مشکلات را داشته و تجربه کرده‌ایم اما هیچ گاه از آن درس نگرفتیم. به طور مثال در قضیه ارز، هیچ وقت یاد نگرفتیم. ۴۰ سال است که ارز به یکی از مشکلات کشور تبدیل شده است. هر دفعه یک به‌هم‌ریختگی به وجود می‌آورد. ما در معرض یادگیری هستیم اما میل به یادگیری ما خیلی پایین است و دوست داریم از عینک خودمان به پدیده‌ها نگاه کنیم در حالی که باید به پدیده‌ها آن‌طور که هستند و نشان می‌دهند، توجه کرد.

اصل غافلگیری در بحران دی ماه وجود نداشت/ وسعت اعتراضات، کشور را غافلگیر کرد

- برخی از مقامات امنیتی، انتظامی و قضایی در نشست‌ها مطرح کردند که احتمال این بحران را در بهمن و اسفند می‌دادیم...

شاید آنها تحلیل امنیتی داشته باشند که من از آن بی‌اطلاعم اما باید توجه کرد که اصل غافلگیری در این بحران وجود نداشت. هر کارشناس، صاحب‌نظر و مسؤولی می‌توانست حدس بزند که این انباشت مطالبات و معوقات می‌تواند بحران‌ساز باشد. شما چند سالی است که به کرات شاهد حضور مردم در مقابل مجلس، قوه قضاییه و برخی نهادهای دیگر بوده‌اید. پس کاملاً طبیعی بود که شبکه‌های اجتماعی این افراد را به‌هم رسانده و تبدیل به یک جریان معترض و گسترده کنند.

موضوعی که کشور را غافلگیر کرد، وسعت بحران بود. اشتباهی که صورت می‌گیرد این است که برخی اصل بحران را غافلگیر کننده می‌دانستند حال آنکه وسعت آن موجب غافلگیری شد. افراد صاحب‌نظر و مدیر حتماً می‌دانستند این بحران در کشور رخ می‌دهد اما هیچ‌کس در مورد شدت بحران نمی‌توانست چنین پیش‌بینی را کند. اینکه ۸۶ شهر و ۳۱ استان و ۲۹ مرکز استان درگیر بحران شود، نشان می‌دهد که بسیار فراگیر بود.

یکی از تهدید‌های جدی، دامنه اعتراضات و تجمعات کارگری است

- مهمترین نگرانی بعد از این بحران در حال حاضر چیست؟

در حال حاضر باید نگران معوقات کارگری و صنفی باشیم. تاکنون سیستم نگران معوقات بانکی بود، اکنون اینها هم اضافه شده است. دولت می‌گوید ۹۸درصد معوقات بانکی را جواب داده‌ام و فقط دو درصد مانده است. البته اگر میزان این مطالبات را نظر بگیریم ۲درصد بیشتر از ۹۸درصد است چراکه آن ۲درصد توان و قدرت یارگیری و اثرگذاری بر جامعه را دارند.

الان یکی از تهدید‌های جدی، دامنه اعتراضات و تجمعات کارگری است. تقریباً هر روز یک خبر از این اعتراضات منتشر می‌شود و متأسفانه در این رابطه سوءمدیریت نیز موجود است.

- در این حوادث نحوه اطلاع‌رسانی در کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

باید بپذیریم یک بحران جدی در مدیریت اطلاع‌رسانی بحران داریم. اعتقاد دارم در وقایع دی‌ماه، برنامه‌ای در حوزه اطلاع‌رسانی نداشتیم و بی‌تجربه ظاهر شدیم. در ابتدای بحث یک سکوت ۲۴ ساعته داشتیم. اطلاع‌رسانی در این قضیه بسیار مؤثر است. وقتی از تریبون رسمی نتوانی خبر موثق را بدهی باقی تریبون‌ها این نقش را ایفا می‌کنند و ممکن است اطلاعات غلط به مردم بدهند.

اطلاع‌رسانی به مدیریت بحران کمک می‌کند. رسانه باید در مدیریت بحران حضور داشته باشد. اینکه شما سکوت می‌کنی و اطلاعات درست نمی‌دهی در نظام تصمیم‌گیری اختلال ایجاد می‌کند و نبود اطلاعات، مسائل را تشدید می‌کند.

تجربه ثابت کرده در نبود اطلاعات، ذهن جامعه دچار نگرانی می‌شود و شائبه‌ها به وجود می‌آید. اطلاعات غلط، دامنه تلفات و خشونت را بالا نشان می‌دهد و ممکن است افراد را برای حضور بیشتر در میدان تحریک کند اما یک رسانه می‌تواند این مشکلات حل کند.

صداوسیما قربانی کندی خود در اطلاع‌رسانی در شرایط بحرانی است

- آیا با توجه به شرایط جامعه، رسانه‌‌‌ای همچون صداوسیما توان حل و مدیریت چنین بحران‌هایی را دارد؟

رسانه ملی باید در کارش تجدیدنظر کند. آنها همیشه یک اشتباهی را تکرار می‌کنند. آن‌قدر به بعضی موضوعات ورود می‌کنند که در مردم مقاومت ایجاد می‌شود. به طور مثال در بحث فلسطین، پوشش اخبار به گونه‌ای بوده که جامعه حساسیت خود را نسبت به این امر از دست داده و مردم دیگر حساس نیستند.

این زیاد گفتن‌ها و بد گفتن‌ها در جامعه دافعه ایجاد می‌کند. نگفتن‌ها هم می‌تواند فتنه‌ساز باشد. باید بپذیریم بیش از ۴۵ میلیون ایرانی به اینترنت وصل هستند، یعنی قدرت انتشار خبر در این حوزه قوی‌تر از رسانه‌های رسمی است. نحوه اطلاع‌رسانی صداوسیما و انتشار اخبار به گونه‌ای است که خبر بیات می‌شود. صداوسیما قربانی کندی خود در اطلاع‌رسانی در شرایط بحرانی است.

شاهد جابه‌جایی نظام ارزشی در کشور هستیم

- با توجه به صحبت‌های قبلی شما، آیا بحران دیگری جز معوقات و مطالبات حقوقی و کارگری کشور را تهدید می‌کند؟

نظام آموزش عالی در کنار نظام آموزش و پرورش بحران‌ساز شده‌اند. اکنون شاهد جابه‌جایی نظام ارزشی در کشور هستیم. مثلاً یک زمانی برخوردار بودن از سواد ارزش بود ولی الان کم‌کم ضدارزش شده و کاربرد خود را از دست داده، به‌گونه‌ای که تحصیلات برای به تعویق انداختن زمان اشتغال است و دولت و خانواده‌ها نیز همین فکر را دارند. ما مسؤولیت شغل را متوجه نظام آموزشی خود کردیم.

در سال ۹۴ حدود ۴ میلیون و نیم میلیون دانشجو داشتیم. برای این تعداد دانشجو حدود ۳هزار مؤسسه آموزش عالی و مؤسسه آموزشی و این قبیل چیز‌ها را داریم. ما بیش از صدها رشته و گرایش تحصیلی داریم.

بیش از ۷۰درصد دانشجویان در ۲۰رشته مشغول تحصیل هستند

مشکل کشور این است که از این تعداد دانشجو بیش از ۷۰درصد در ۲۰رشته مشغول تحصیل هستند، طوری که در رشته حسابداری ۵۰۰هزار نفر، مهندسی مکانیک ۵۰۰هزار نفر، مهندسی نرم‌افزار ۵۰۰هزار نفر و مدیریت بازرگانی ۵۰۰هزار نفر دانشجو داریم. همین ۵ رشته ۲. ۵میلیون دانشجو دارد. مگر کشور چند حسابدار و مهندس مکانیک می‌خواهد؟ اگر هر مهندس مکانیکی که تربیت می‌کنیم بتواند یک قطعه طراحی کند و بسازد هر ۴سال یک‌بار می‌توانیم یک خودرو جدید بسازیم. ما ۵۰ سال است که یک ماشین ملی نداریم. ما صنعت نداریم و نظام آموزشی ما فقط مهندس تحویل جامعه می‌دهد. ما بیشتر از جامعه ۳۳۰میلیونی آمریکا مهندس داریم. ما ۱۱میلیون مهندس در کشور داریم. برای چه زمانی این مهندس‌ها را تربیت می‌کنیم؟

کشور ۸۰ میلیونی این میزان حقوقدان نمی‌خواهد. بیش از ۳۰۰هزار نفر درحال خواندن حقوق هستند و بیش از یک میلیون حقوقدان داریم. این تعداد را می‌خواهیم چه کار؟ ما ظرف ۱۰سال آینده ۴۰میلیون تحصیل‌کرده آموزش عالی داریم. این را باید در نظر داشت که کشور به خاطر تکنسین پیشرفت می‌کند نه کارشناس. ما تکنسین تربیت نمی‌کنیم و این مشکل تبدیل به بحران می‌شود. یکی از بزرگترین بحران‌های پیش‌روی کشور، بحران نظام آموزش عالی است.

یکی دیگر از مشکلات در کشورمان این است که بحران سوءمدیریت داریم. منابع را به صورت حداکثری استفاده می‌کنیم ولی اثر حداقلی داریم. در ۱۲ سال گذشته بیش از هزار میلیارد دلار در اقتصاد ایران خرج شد و بر این اساس درآمد شهروندان ایرانی باید افزایش چشمگیری پیدا می‌کرد اما پولی که تزریق شد درآمد سالانه را که زیاد نکرد هیچ، میزان آن را هم کاهش داد. این نشان می‌دهد مشکل مدیریت داریم.

یکی از راهکار‌های خروج جمهوری اسلامی از این بحران، واردات مدیر است. تعبیرم از مدیر در بُعدِ نظامی نیست که متهم به خیانت شوم بلکه با توجه به اینکه مدیریت بلد نیستیم در بخش‌های مختلف به ویژه اقتصادی نیاز به واردات مدیر داریم.

به طور مثال، فوتبال ما و مسؤولان آن همان افرادی هستند که در گذشته نیز بودند. برگزاری لیگ همچنان با بی‌نظمی مواجه است و ما نتوانسته‌ایم بازیکن بزرگ در فوتبال خودمان تربیت کنیم. بیش از هزار میلیارد تومان در فوتبال ایران پول وجود دارد ولی یک اتفاق افتاده است که ۶سال است در رأس فوتبال آسیا هستیم و آن به خاطر این است که یک مدیر غیرایرانی آوردیم.

قائل به این هستم که باید مدیر وارد کنیم. یک زمانی آرزوی رفتن به جام‌جهانی را داشتیم اما اکنون این برای ما آرزو نیست بلکه آرزوی ما چیز دیگری شده و می‌خواهیم از گروه خود صعود کنیم. فقط مدیریت عوض شد و هیچ چیز دیگر تغییر نکرد.

در بخش‌های دیگر همین است. هر جای دنیا برویم که درحال پیشرفت هستند، می‌بینیم نظام مدیریت آنها تغییر کرده است. دوبی و سنگاپور از الگوی مدیریتی کشورهای پیشرفته تبعیت می‌کنند. سنگاپوری که نصف تهران است ده‌ها میلیون کانتینر جابه‌جا می‌کند، یعنی اقتصاد این بخشش به اندازه کل اقتصاد ایران است. جمهوری اسلامی باید واردات مدیر را بپذیرد.

گزارش‌ها و شواهد نشان می‌دهد دو چیز ممکن است ایران را با چالش جدی مواجه کند که یکی از آن دو، خشکسالی است. البته خشکسالی ایران اتفاقی نیست و احتمالاً با برنامه است، اما چون سواد علمی در این زمینه ندارم حرفی نمی‌زنم که متهم نشوم. وقتی کد می‌دهند که ۸۰درصد ایران تبدیل به بیابان می‌شود، باید شاخک‌های ما حساس شود. خشکسالی یقه جمهوری اسلامی را می‌گیرد و منازعات داخلی بر سر آب به وجود می‌آید. بعد ما به ناچار در کشور دچار جابه‌جایی جمعیت می‌شویم و ناگزیریم که ده‌ها میلیون انسان را جابه‌جا کنیم از مناطق خشک و بیابانی کشور به مناطق برخوردار از آب ببریم، مگر اینکه تکنولوژی یا خدا به داد ما برسد.

اگر این اتفاق بیافتد این جمعیت چند ده میلیونی را کجا ببریم؟ این مشکل ۱۲سال آینده ایران است. ما ۲میلیون مسکن نمی‌توانیم بسازیم. اقتصاد ما توان چنین کاری را ندارد. همین تهران نیز با کمبود جدی آب مواجه است و اگر باران نبارد، سال آینده احتمالاً آب جیره‌بندی شود. در تهران باید به ۱۵ میلیون انسان آب برسانیم. آبی در تهران نیست و باید برای این مشکلات فکر اساسی کرد.

در همین اتفاقات اخیر بیشترین درگیری در اصفهان بر سر آب بوده است. ریشه مشکلات را پیدا کنیم. چرا آسمان و ریسمان می‌بافیم؟ بر سر آب، یزدی‌ها با اصفهانی به مشکل برمی‌خورند و موضوع تونل کوهرنگ بحران‌ساز می‌شود. نظام برنامه‌ریزی اقتصادی ما زیر سؤال رفته و سؤالات زیادی در اذهان مردم مطرح شده است؛ اینکه چرا ذوب‌آهن به جای بندرعباس در اصفهان ساخته شده که خشک‌ترین نقطه کشور است؟ چرا این همه کارخانه در اراک زدیم؟

دومین مشکل ایران در گزارش‌ها، سوءمدیریت عنوان شده است. خارجی‌ها نگران چیزی نیستند و با در نظر گرفتن این دو مشکل احتیاجی برای حمله به ما ندارند.

روزی ۷ تا ۱۰ میلیارد تومان و سالی ۳هزار میلیارد تومان دور ریز نان داریم

سومین چالش و موضوعی که می‌تواند برای کشور بحران‌ساز باشد فرهنگ ضعیف و به تعبیری فقر فرهنگی کشور است که زیان‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فراوانی را متوجه کشور می‌کند. الگوی رفتاری و مصرفی در جامعه ما باید تغییر کند. گفته می‌شود در نظام تولید نان، روزی ۷ تا ۱۰ میلیارد تومان دورریز نان داریم یعنی اگر به سال برسانیم عددی نزدیک به ۳هزار میلیارد تومان دورریز داریم؛ یعنی برای نانی که این همه حرمت و قداست شرعی و عرفی وجود دارد این همه بی‌توجهی و بی‌دقتی در مصرف وجود دارد. کمتر کشوری می‌توان پیدا کرد که چنین بلایی سر نان می‌آورد که ما مسلمانان می‌آوریم.

ما به شدت در فرهنگ‌سازی عمومی دچار مشکل هستیم و برای این اصلاح ساختار، باید نظام آموزشی تغییر کند. مثلاً حوزه ترافیک به سامان نمی‌رسد مگر نحوه آموزش و فرهنگ رانندگی تغییر کند. باید برای کودکان یک کتاب آموزش قانون راهنمایی و رانندگی داشته باشیم.

آمریکا ۹۰ میلیون دستگاه و آلمان ۷۰ میلیون خودرو دارد اما کل تلفات آنها در تصادفات رانندگی ۴هزار نفر است در حالی که طبق آمار رسمی ۷سال پیش در ایران ۶ میلیون وسیله نقلیه بود و ما سالی ۲۸هزار نفر در حوادث رانندگی کشته می‌دادیم. این تفاوت‌ها به خاطر فرهیختگی و دانش مردم آلمان است که کم کشته می‌دهند.

ریشه عمیق‌تر اعتراضات را باید در محیط خانواده دید

ما در کتاب‌ها مطالبی را به بچه‌ها تحمیل می‌کنیم تا حفظ کنند. ما هنوز در نظام آموزشی خود مهارت نه گفتن را نگنجاندیم. اگر بچه‌ها یاد بگیرند نه بگویند بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی ازجمله طلاق و اعتیاد شکل نمی‌گیرد یا در حد سونامی که ما با آن مواجهیم به وجود نمی‌آید. در کشور ما مواد مخدر تولید نمی‌شود و مصرف آن مجازات دارد، اما هیچ کجای دنیا این حد معتاد ندارد که ما در کشورمان داریم.

نظام فرهنگ‌سازی و آموزشی ما اراده‌ای برای اصلاح این موارد ندارد. ما دچار جابه‌جایی ارزش‌ها شدیم. باید ریشه عمیق‌تر اعتراضات را در محیط خانواده دید. خانواده‌ها سهم تربیتی را به نظام آموزش و پرورش واگذار می‌کنند. خانواده‌ها برای تربیت فرزندان خود وقت نمی‌گذارند و البته این به دلیل نظام اقتصادی به‌هم‌ریخته ماست.

در ایران هر وقت تورم فشار می‌آورد ساعت کار اضافه می‌شود. افراد زودتر بیدار می‌شوند و دیرتر می‌خوابند. در این حالت خانه تبدیل به خوابگاه می‌شود و شاید در طول روز افراد، فرزندان خود را نبینند و این‌گونه سهم تربیتی خود را از دست می‌دهند.

گفت‌وگو از: عباس طهماسبی‌زاده

 

 

 

### 




نظرات کاربران

آخرین اخبار
از پرسش به شما 1
از پرسش به شما 2
یادداشت و نظر
از پرسش به شما
تماشا و نشست
© تمامی حقوق برای شرکت ایده بکر مبین محفوظ است.