ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز ایرانی در انگلستان درگذشت؛
یک قرن با گلستان
گلستان پیش از انقلاب برای همیشه ایران را ترک کرد و در انگلستان ساکن شد و در تمام سالهای زندگی به فعالان فرهنگی انتقادهای بسیاری وارد کرد؛ انتقادهایی جسورانه و بیپرده که گاه به مرز توهین نیز میرسیدند. یکی از منابعی که نظرها و انتقادهای بیپایان او را نسبت به اهل فرهنگ، هنر و ادبیات ثبت کرده، کتاب «نوشتن با دوربین» شامل گفتوگوی پرویز جاهد با اوست.
پرسش: ابراهیم گلستان درگذشت؛ مردی که بسیاری او را برای ترجمهها، داستانها و فیلمهایش ستوده و گروهی از لحن بیتعارف و دیدگاههای انتقادیاش که بیملاحظه ابراز میشد رنجیدهاند. او یکی از مهمترین نامهای فرهنگ ایران به حساب میآید که چهرهای چندوجهی داشت. در سال های دور توانست با نوشتن مجموعهداستانهای متعددی همچون «اسرار گنج دره جنی»، «خروس»، «از روزگاتر رفته حکایت» «آذر، ماه آخر پاییز»، «شکار سایه»، «جوی و دیوار و تشنه» و «مد و مه» تاثیر عجیبی بر ادبیات داستانی ایران بگذارد. او از نخستین نویسندگان معاصر ایران است که به زبان داستان توجه خاصی نشان داد و نثری آهنگین را در قالبهای داستانی مدرن به کار گرفت.
از آن سو با خلق فیلمهایی همچون «موج و مرجان و خارا»، «از قطره تا دریا»، «یک آتش»، «خواستگاری»، «تپههای مارلیک»، «خشت و آینه» و «اسرار گنج دره جنی» پیشتازیاش را به نمایش گذاشت و یکی از پایهگذاران جریان موج نو در سینمای ایران لقب گرفت. جامعه ایرانی اما شاید او را بیشتر به خاطر فروغ فرخزاد به خاطر بیاورد. گلستان نقش مهمی در معرفی این شاعر مهم ایران به جامعه داشت. حتی فیلم مشهور فروغ با نام «خانه سیاه است» زیر نظر او و با تهیهکنندگیاش ساخته شد.
در این سالها درباره ارتباط فروغ با گلستان مطالب زیادی عنوان شد اما گلستان سال ۱۳۹۵ به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد، در مصاحبه با روزنامه گاردین گفت: «هیجوقت او را من در غیرباروری ندیدم. همچنان خیلی دیگر را در غیرباروری دیدم. غیرباروری اما با ادعای باروری. ادعای کار کردن. خیلی از شعرهایی که گفته میشود همانوقت، شعر نبود. یک نظمی بود، شعر یک معنی دیگر دارد. یکی را یک قافیه میگذاشتند، ریتم میدادند میشد نظم. اما درددل نبود، روشنی فکر نبود. وقتی شما مثنوی را میخوانی، میبینید که توانایی این آدم برای درک و فهم خیلی بالاتر از توانایی منوچهری است مثلا؛ ولی منوچهری ممکن است به شما زیبایی بیشتری بدهد؛ که میدهد هم؛ ولی خب شما هویت اینها را مشخص بکنید. دنبال هویت این حرفها بروید و نه دنبال قیافه اینها. حالا پنجاهمین سالمرگش است، فلان فلان فلان. آیا اشخاصی که حرفش را میفهمند، به اندازه کافی هستند؟ آیا اینها که میگویند ما میفهمیم و اینها، قربان صدقه میروند برای او، آیا واقعا حرفش را فهمیدند؟ مساله این است…»
داستان یک مستند
چهره چندوجهی ابراهیم گلستان باعث شد حتی تحسین کارگردان بزرگی چون ژانلوک گدار را برانگیزد تا او را با افتخار در زمره دوستان خود به شمار آورد. در همین رابطه فیلم «جمعه میبینمت» ساخته شد که یک مستند غیرمتعارف به کارگردانی میترا فراهانی کارگردان ایرانی است. مستند «جمعه میبینمت» روایتی از گفتوگویی میان ژانلوک گدار، چهره پیشگام سینمای موج نوی فرانسه، و ابراهیم گلستان، فیلمساز و چهره ادبی ایرانی، از طریق ایمیلهای منظم هفتگی، فیلمها، تصاویر، کلمات قصار و نامههاست. گلستان و گدار پیش از این، شخصا یکدیگر را نمیشناختند. فراهانی کارگردان مستند «جمعه میبینمت» با ارسال پیامی به گدار، پیشنهاد ملاقاتی حضوری با ابراهیم گلستان را مطرح میکند اما در نهایت بر اساس ایده گدار، مکاتبه میان این دو چهره به واسطه فراهانی شروع میشود و بنابراین او هر هفته از شهر رُم به لندن سفر میکرد تا به خانه گلستان برود و گفتههای او را ضبط و رونویسی کند و در نتیجه برای مدت ۸ ماه ارسالکننده تصاویر و کلمات میان گدار و گلستان میشود. میترا فراهانی به ورایتی گفته است: «این یک هدیه برای من و خیلی بهتر از ملاقات حضوری بود. این ایده را که شامل تبادل کلمات و تصاویر بود دوست داشتم. این دو مرد نماینده تقریبا یک قرن سینما هستند و من افکار آنها را میخواستم. این پروژه از شعری از شاعر و فیلمساز ایتالیایی پیرپائولو پازولینی با عنوان من نیرویی از گذشته هستم الهام گرفته شده است.»
رویه اساسا به این صورت بود که یک ایمیل با متن اما بدون تصویر توسط گلستان ارسال میشد و جمعه بعد گدار پاسخی از سوئیس همراه با فیلم، تصاویر و کلمات قصار ارسال میکرد.
روایت یک زندگی
فراز و نشیب زندگی ابراهیم گلستان زیاد بود. او در آغاز جوانی برای تحصیل، از زادگاهش شیراز، به تهران آمد و به خانه عمویش رفت. پس از مدتی با دخترعمویش، فخری گلستان، ازدواج کرد. ابراهیم و فخری بهزودی صاحب دختری شدند با نام لیلی که امروز یکی از مترجمان مشهور و مدیر گالری گلستان است. او پس از مدتی کارمند شرکت نفت شد و به همراه خانوادهاش به آبادان رفت. چند سال بعد هم پسرش کاوه گلستان به دنیا آمد که بعدها عکاس مشهوری شد و سال ۱۳۸۲ در عراق بر اثر انفجار مین کشته شد. گلستان پس از چند سال زندگی در آبادان به تهران بازگشت و خانهاش در تهران به مرکز فرهنگی هنری تهران و پاتوق نویسندهها، شاعران و هنرمندان مشهور آن زمان ازجمله جلال آلاحمد، مهدی اخوان ثالث، صادق چوبک و... تبدیل شد .
البته او با جلال آلاحمد و همسرش سیمین دانشور رفاقت زیادی داشت با اینکه از لحاظ فکری هیچ شباهتی به هم نداشتند. گلستان پیش از انقلاب برای همیشه ایران را ترک کرد و در انگلستان ساکن شد و در تمام سالهای زندگی به فعالان فرهنگی انتقادهای بسیاری وارد کرد؛ انتقادهایی جسورانه و بیپرده که گاه به مرز توهین نیز میرسیدند. یکی از منابعی که نظرها و انتقادهای بیپایان او را نسبت به اهل فرهنگ، هنر و ادبیات ثبت کرده، کتاب «نوشتن با دوربین» شامل گفتوگوی پرویز جاهد با اوست. برخی اظهارنظرهایش در این سالها حاشیههای زیادی به وجود آوردند اما برایش هیچ اهمیتی نداشت. زندگیاش در خانه بزرگ و اعیانی در بریتانیا میگذشت اما به نظر میرسید اتفاقات ایران را دقیق زیر نظر دارد. او در مصاحبهای دیگر درباره خود گفته بود: «من همیشه در هجرت بودهام. هجرت نه یعنی از این مکان جغرافیایی به مکان دیگر جغرافیایی رفتن. هجرت یعنی از حالی به حال دیگر، از یک فضای فکری به فضای فکری تحولیافتهای رفتن. هجرت همان تغییر انسانی است. گذر از درکی به درک دیگر که چه بهتر، بالاتر، کاملتر، یا کاملشوندهتر باشد. هجرت در درک معنیها و آماده شدن، سفر آماده شدن و تحول آماده بودنها برای روشنتر پی بردن، روشنتر فهمیدن، بهتر معنیها را پیدا کردن برای به کار بردنشان. هجرت یعنی سفر برای یافتن صلاح، به صالحتر شدن تا صالحتر بودن. هجرت جغرافیایی نیست.»
ابراهیم گلستان که دهه ها در انگلستان زندگی میکرد روز سهشنبه درگذشت تا اینگونه پرونده یکی از تاثیرگذارترین مردان فرهنگ و هنر ایران برای همیشه بسته شود. بناست به خواست او مراسم خاکسپاریاش به صورت خصوصی برگزار شود.
###