جواد اطاعت:
حادثه عاشورا بر امتناع از بیعت استوار است
پرسش: دانشگاه علوم پزشکی مشهد اواخر مهرماه میزبان جواد اطاعت، نماینده مجلس ششم و استاد دانشگاه شهیدبهشتی، بود که واقعه عاشورا را از زاویهای دیگر بررسی کند. در آستانه اربعین حسینی، متن کامل سخنان این فعال سیاسی اصلاحطلب در «شرق» منتشر میشود.
پرسش: دانشگاه علوم پزشکی مشهد اواخر مهرماه میزبان جواد اطاعت، نماینده مجلس ششم و استاد دانشگاه شهیدبهشتی، بود که واقعه عاشورا را از زاویهای دیگر بررسی کند. در آستانه اربعین حسینی، متن کامل سخنان این فعال سیاسی اصلاحطلب در «شرق» منتشر میشود.
حادثه عاشورا از منظرهای مختلف قابل بحث و بررسی است.
١- بسترهای تاریخی و اجتماعی
٢- فرهنگ سیاسی حاکم
٣- خشونتهای عرب جاهلی
٤-از منظر قدرت سیاسی حاکم و ویژگیهای حاکمان (روانشناسی حاکمان) کمااینکه اگر معاویه به جای یزید بود، بسیار بعید بود چنین اتفاقی روی دهد.
٥- از نگاه اباعبداللهالحسین(ع)
در این گفتار بنا داریم موضوع حادثه عاشورا را از منظر اقداماتی که امامحسین(ع) در این رویداد، انجام دادند، مورد توجه و امعان نظر قرار دهیم. قبل از هر موضوعی نکته مهم این است که اقدامات ائمهمعصومین(ع) را باید از منظر رویکردی متناسب با فهم بشری مورد بررسی و ارزیابی قرار داد چراکه فهم انسانی به مباحث ما فوقبشری راه ندارد. از طرفی بنا نبوده است که ائمه امور بشری را با نگاه مافوقبشری خود به انجام برسانند، چراکه در آن صورت آنها نمیتوانستند نقش الگو را برای انسان زمینی ایفا کنند کمااینکه پیامبر مکرم اسلام هم میفرمایند؛ انا بشر مثلکم (من هم مانند شما هستم با این تفاوت که به من وحی میشود و به شما وحی نمیشود).
امامعلی( ع) هم در نهجالبلاغه میفرمایند: آنگاه که وحی بر پیامبر نازل شد، ناله شیطان را شنیدم، عرض کردم یا رسولالله این ناله چیست؟ فرمودند: این شیطان است که از پرستش خود مأیوس شده است. هرچه من میشنوم تو هم میشنوی! هرچه من میبینم تو هم میبینی، تنها فرقی که هست این است که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من و در مسیر خیر هستی (خطبه٢٣٦. ص، ٦٢٢). زمانی که پیامبر را غسل میدادم فرشتگان به من کمک میکردند. درودیوار به ضجه درآمده بود؛ یک دسته از فرشتگان از آسمان پایین میآمدند و دسته دیگر بالا میرفتند. گوشم از زمزمه فرشتگان که برای آن حضرت صلوات میفرستادند تا لحظهای که پیامبر(ص) را در قبر گذاشتم پر شده بود (خطبه ١٨٨. ص، ٩- ٤٧٨). وی عنوان میدارد از آبشار علم من، معلومات فرومیریزد، به کوه علمم پرندهای دسترسی ندارد... (خطبه ٣. ص، ٣٢)... قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من بپرسید زیرا من به مسیرهای آسمان آگاهتر از راههای زمین هستم. (خطبه ٢٣٣. ص، ٥٨٤). امامعلی(ع) درباره حوادث آینده ازجمله پیشبینی حمله نظامی به بصره نیز میفرمایند: ای احنف من رئیس زنگیان را میبینم که با سربازان خود که نه غبار دارند، نه صدا، نه هیاهو، نه صدای لجام و نه شیهه اسب به بصره حمله میکنند. با سمهای خود زمین را مانند پاهای شترمرغ میکوبند... ای مردم بصره وای بر کوچههای آباد و خانههای زیبایتان، خانههایی که کنگرههایش مثل بالهای عقاب و خرطوم فیل است. وای به حال این زیباییها از لشکریانی که برای کشتههای خود گریه نمیکنند و از غایبان جستوجو نمینمایند (خطبه١٢٧. ص، ٢٩٨). درباره حمله ترکان به بصره هم میگویند: گویا میبینم صورتهای آنان را که مانند سپرچکش خورده است. لباسهای ابریشم سفید و زیبا میپوشند و اسبهای نیکو را یدک میکشند. درآن موقع آنقدر کشتار کنند که مجروحان روی کشتهها عبور کنند و فراری کمتر از اسیر باشد (خطبه ١٢٧. ص، ٢٩٨).
با همه این توصیفات امامعلی(ع) به مثابه انسان معمولی و عادی زندگی میکند و مانند سایر زمامداران به رتق و فتق امور مسلمین میپردازد کمااینکه در نامه خود به «منذربن جا رود عبدی» که فرماندار حضرت بود و نسبت به مأموریت خود خیانت کرده بود، نوشت: شایستهبودن پدرت مرا درباره تو فریب داد. من فکر میکردم شایستگی وی را دنبال خواهی کرد و راه او را میپیمایی؟ با کمال تعجب خبر یافتهام همیشه تحت نظر هوای نفس کار میکنی، برای آخرت ذخیرهای در نظر نگرفتهای، آخرت خود را با آبادکردن دنیای خویش ویران میکنی و دین خود را برای احترام خویشاوندانت زیر پا میگذاری. اگر این مطالب صحیح باشد شتر فامیل تو و بند کفش پارهات بیش از تو ارزش دارد (نامه ٧١. ص، ٨٣٤). امام علی(ع) تذکرات مردم نسبت به عملکرد خویش را از حقوق خود برمیشمارد و عنوان میکند هر جا اشتباه کردم آشکار و مخفی، پند و اندرزم بدهید. پیامبر اسلام(ص) هم خارج از این قاعده نیست. ایشان در جنگ تبوک شترش را گم میکند و افرادی را برای پیداکردن آن مأموریت میدهد. در جنگ احزاب (خندق) نظر سلمان فارسی را مبنی بر حفر خندق پذیرا میشود که نتیجه آن پیروزی مسلمانان است. همینطور در جنگ احد با وجود نظر خویش برای ماندن در مدینه و دفاع از شهر در مقابل لشکر کفار نظر اکثریت را میپذیرد و در دامنههای احد به استقبال دشمن میروند و همانطور که میدانیم در این جنگ مسلمانان شکست سختی را متحمل میشوند و حمزه، عموی پیامبر، نیز به شهادت میرسند و زمانی که جوانان سرخورده و پشیمان از ارائه پیشنهاد خود میشوند، خداوند متعال با نزول آیه «وشاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل على الله إن الله یحب المتوکلین» شیوه و روش پیامبر مبنی بر مشورت با مردم و پذیرش نظر آنان را تأیید میکند. بنابر این اقدامات اباعبداللهالحسین را صرفا از منظر تدبیر امور بشری و انسان زمینی مورد توجه و امعان نظر قرار میدهیم.
درباره اقدامات امام حسین سؤالات ذیل مطرح هستند که عبارتاند از:
١- اگر امامحسین( ع) تحت فشار برای بیعت قرار نمیگرفت، آیا امام بعد از رویکارآمدن یزید که بر خلاف عهدنامه امامحسن علیهالسلام بر اریکه قدرت تکیه کرده بود، قیام میکرد؟
٢- هدف و فلسفه حرکت امامحسین(ع) و هجرت وی از مدینه به مکه و سپس عراق چه بود؟ اگر صرفا بحث بیعت مطرح بود، آیا امامحسین(ع) نمیتوانست در همان مدینه در مقابل این درخواست مقاومت کند؟
٣- چرا امامحسین(ع) در مقابل بیعت مخالفت میکند؟
٤- آیا امامحسین(ع) میتوانست یا میخواست به گوشهای پناه ببرد و کاری به کار یزید و حاکمان جور نداشته باشد؟ به عبارتی چرا امامحسین(ع) مبارزه را انتخاب کرد؟ آیا راه دیگری وجود نداشت که از این فاجعه جلوگیری کند؟
در مقابل سؤالات فوق پژوهشگرانی همچون شهید مرتضی مطهری به استناد وصیتی که امامحسین(ع) به برادرش محمد حنفیه میکند و میفرمایند که برای عافیتطلبی، خودخواهی، ظلم و فساد خروج نمیکند؛ بلکه بنا دارند به اصلاح امت جدشان پیامبر(ص) بپردازند و به امربهمعروف و نهیازمنکر که از واجبات الهی است، عمل کنند: «انی لم اخرج بطرا ولا شرا ولا مفسدا ولا ظالما.... انما خرجت لطلب الاصلاح فی امته جدی... ارید ان امر بالمعروف وانهی عن المنکر»، بنیاد بحث خویش را بر امربهمعروف و نهیازمنکر میگذارند و کسانی همچون آیتالله صالحینجفآبادی بر تشکیل حکومت اسلامی؛ اما فرضیه ما بر اساس امتناع از بیعت استوار خواهد بود. با این رویکرد تراژدی عاشورا را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
چرا جنگ؟
یزید در نامهای ضمن خبر مرگ معاویه از والی مدینه (ولیدبن عتبه بنابی سفیان)، میخواهد که از امامحسین برای او بیعت بگیرد. (البته قبل از آن معاویه با سفری که به مدینه انجام میدهد درصدد اخذ بیعت برای یزید برمیآید؛ اما موفق نمیشود). امامحسین(ع) بر اساس دستور یزید به دارالحکومه مدینه فراخوانده میشود که ایشان به فراست درمییابد معاویه مرده و احتمالا آنها در صدد اخذ بیعت هستند.
آیا امامحسین(ع)، ذلت همراهی با ظلم را میپذیرد؟ نه هرگز؟ «مثلی لا یبایع مثله». فشارها سخت و سنگین میشود. «مروان بن حکم» آن سختدل ستیزهرو که حقودی سفاک است با سبعیت تمام از در مکابدت در آمده از والی مدینه میخواهد تا در صورت استنکاف از بیعت، گردنها را بزند؛ اما والی مدینه در این مناقشه بر آن است با تألف و تعطف و یا شاید از اضطرار و اضطراب، از نازلهای ناخواسته خودداری کند.
امامحسین(ع) تعدادی از جوانان بنیهاشم را مسلحانه با خود به دارالحکومه میبرد. آنها در اطراف دارالحکومه منتظر میمانند که اگر خشونتی علیه امامحسین(ع) صورت گرفت آنها از امام دفاع کنند. امامحسین(ع) از بیعت در آن شرایط استنکاف میورزد و به زمان مناسبی احاله میدهد و از دارالحکومه مراجعت میکند و با استرجا، خبر از مصیبت بزرگی میدهد (انالله و اناالیه راجعون و علیالاسلامالسلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید). امام در اواخر ماه رجب، شبانه با اهل و عیال، زن و فرزند و حتی زن باردار از مدینه راهی مکه میشود و در سوم شعبان که زادروز ایشان هم هست وارد شهر مکه میشود و تا هشتم ذیالحجه در مکه اقامت میگزیند. در اینجا هست که کوفیان از امامحسین(ع) دعوت به عمل میآورند. بنابر این هجرت امامحسین(ع) از مدینه به مکه ارتباطی به دعوت کوفیان ندارد؛ چراکه در آن زمان هنوز دعوتی صورت نپذیرفته بود و چهبسا که هنوز کوفیان از مرگ معاویه هم اطلاع نیافته بودند و تنها برای استنکاف از بیعت و از سر اضطرار مدینه را شبانه به سمت مکه ترک میکنند. در مدینه امامحسین(ع) تنها با موضوع بیعت مواجه هست؛ اما در مکه بعد از دعوت کوفیان موضوع جدیدی نیز که همان پاسخ به دعوت کوفیان هست، اضافه میشود. زمانی که از یک طرف ایشان با فشار برای بیعت و حتی ترور مواجه هستند و از طرف دیگر با دعوت کوفیان، به طور طبیعی به دعوت پاسخ مثبت داده و مسلمبنعقیل را راهی کوفه کرده تا شرایط حضور را فراهم کند و خود نیز با تبدیل حج به عمره راهی عراق میشوند. از آن طرف حاکمیت جائر، خود را آماده مقابله میکند. والی کوفه (نعمان بن بشیر) در نطقی تهدیدآمیز به مردم هشدار میدهد اما از شدت عمل هم دوری میگزیند. یزید اما عبیدالله بنزیاد والی بصره که در جهالت، سخافت و خبث طینت کمنظیر بود را با حفظ سمت والی کوفه میکند تا با کژتابی، ستیهندگی و زعارتی تمام از جنبش احتمالی مردم جلوگیری کند. ابنزیاد با تهدید و تطمیع اوضاع کوفه را دگرگون میکند، مسلمبنعقیل دستگیر و به شهادت میرسد و فضای دعوت و حمایت از حسین(ع) منتفی میشود (قلوبهم معک و سیوفهم علیک). امامحسین(ع) در بین راه عراق از دگرگونی فضا و شهادت مسلم مطلع میشوند. امامحسین(ع) در این زمان آیه «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر....» شرایط را به همراهان منتقل میکنند. امام زمانی که با عقبنشینی و خلف وعده کوفیان مواجه میشوند موضوع دعوت را منتفیشده میبینند و آمادگی پیدا میکنند بدون هیچ درگیری و جنگی کوفه را رها کنند. ائمه ما به هیچ عنوان موافق جنگ نبودهاند. شمربن ذیالجوشن که در لجه بدنامی مظهر خوی شیطانی است به طرف خیمههای امام میآید تا نظارهگر اوضاع باشد. مسلم بنعوسجه اجازه میخواهد تا با تیری کارش را بسازد؛ اما منطق علوی اجازه آغاز جنگ را نمیدهد. همانگونه که علی(ع) در جمل، صفین و نهروان عمل کرد (لا ترمه فانی اکره ان ابداهم). امامحسین(ع) تلاش میکنند نااهلان و عهدشکنان را از جنگ منصرف کنند و مذاکراتی که با عمر سعد انجام میدهند، میخواهند از غائلهای که در پیش است، جلوگیری کرده و میفرمایند مرا دعوت کردید، من هم آمدم، اگر نمیخواهید برمیگردم. دعوت شما برای من وظیفه ایجاد کرد، حال که پشیمان شدهاید من هم بر میگردم؛ اما پاسخ ابنزیاد این است: «یا دستی برای بیعت و یا سری برای عبرت». عمر سعد که با امام ساعتها مذاکره کرده بود، محجوج از این مقاوله با تجاسر اولین کسی است که با پرتاب تیر آغازگر فاجعهای میشود که در پس آن خنجر جهالت و شمشیر عداوت بر فرق عدالت فروآید. جنگ آغاز میشود و یاران حسین(ع) که با دنیا الفتی نداشتند و از بوی قیامت سرمست و سرخوش بودند، یکان دوگان به میدان شتافتند تا با نثار خون خویش و رهایی از کالبد ظاهر در بهشت برین مخلد گردند؛ نافع بن هلال، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه،... و از جوانان هاشمی نخستین کسی که به میدان رفت شاخهای از نهال طوبای آن مولود عاقبت محمود، علیاکبر حسین(ع) بود که امام دربارهاش فرمود از نظر اندام، شمایل، اخلاق و گفتار شبیهترین به رسول خدا بود. به عبارتی امام و یارانشان تنها به جرم دفاع از عقیده خویش به مسلخ رفتند و اینجاست که با عمق مظلومیت امامحسین(ع) و یاران و همراهانش مواجه میشویم. بنابراین آنچه در اینجا باعث جنگ و شهادت امام و یارانش میشود فقط استنکاف از بیعت است و نه هیچچیز دیگر، اما چرا امامحسین(ع) از بیعت با یزید استنکاف کرده و با آن مخالفت میکند و حاضر به قربانیشدن خود و یاران و اسیری اهلبیت و خانواده میشود؟
در پاسخ به سؤال فوق، موارد سهگانه ذیل قابل طرح هستند.
١- یزید بر خلاف عهد معهود (عهدنامه امامحسن علیهاسلام) جانشین پدر شده و خلافت اسلامی را موروثی کرده است؛ موضوعی که در اسلام فاقد وجاهت شرعی و قانونی است؛ اما آیا موروثیشدن خلافت اسلامی میتواند دلیلی برای این موضوع باشد که امامحسین(ع) با یزیدیان وارد جنگ و نهایتا شهادت خود و یارانش شود؟ اگر این موضوع دلیل اصلی تراژدی عاشوراست، چرا سایر ائمه در مقابل این بدعت قیام نکردهاند؟
٢- یزید تحت هیچ شرایطی شایستگی و لیاقت حاکم اسلامی را ندارد. اگر این موضوع دلیل اصلی تقابل امامحسین(ع) با یزیدیان است، سؤالی که مطرح میشود این است که مگر معاویه و سایر خلفای اموی شایستگی و لیاقت داشتند که ائمه معصومین در مقابله با آنان از قیام استنکاف کردند؟
٣- یزید برای اخذ بیعت به زور و خشونت متوسل شده و این درحالی است که انسان مسلمان آزاد آفریده شده است و بیعت اجباری اصولا در اسلام فاقد موضوعیت است، بنابراین بهنظر میرسد مهمترین عاملی که تحت هیچ شرایطی امامحسین(ع) نمیتواند با آن کنار بیاید، بیعت اجباری است. آیات قرآنی متعددی مبین آزادی، اختیار و حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش است. در سوره زمر آیات «فَبَشِّر عِبَاد الّذینَ یَستَمِعُون القَولَ فَیَتّبِعُونَ اُحسَنهُ» و «ادعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَه وَ المَوعِظه الحَسَنَه وَ جادِلهُم بِالّتی هیَ اَحسَنُ» و همچنین آیه «اِنّ اللهَ لایُغَیِّرو ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأنفُسِهِم» در سوره رعد و آیات شورا و مشورت، «وَ أمرُهُم شُورَی بَینَهُم»، «وَ شَاوِرهُم فِی الأََمرِ فَأِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یحِبُّ المُتَوَکَّلِینَ» آیه سیام سوره بقره «اِنّی جَاعِلٌ فِی الارضِ خَلِیفَهً» که خداوند میفرماید: من شما را در زمین خلیفه قرار دادم که برای نمونه، شهید «سیدمحمد باقرصدر» در کتاب «خلافهالانسان و شهادهالانبیاء» از اصل خلافت انسان، حاکمیت مردم، و مردمسالاری را استخراج میکند. در مواردی همچون آیه دوم سوره ملک، «الّذِی خَلَقَ المَوتَ و الحَیاة لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنّ عَمَلاً» بهطور غیرمستقیم میتوانیم آزادی و اختیار انسان را نتیجهگیری کنیم چراکه اگر آزادی و اختیار نداشته باشیم، فلسفه معاد موضوعیت پیدا نمیکند.
همچنین موضوعاتی مانند حریت، مساوات، عدالت، بیعت، مالکیت انسان بر اموال و انفس و بهتبع آن حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش، مجامله، کرامت انسان، اصل وفای به عهد، اصل امربهمعروف و نهیازمنکر، از مواردی است که میتوانیم اراده آزاد و اختیار انسان بر سرنوشت خویش را استخراج کنیم.
بنابراین انسان معتقد به این آموزهها نمیتواند مجبور به بیعت شود؛ بهویژه بیعت با فردی که فاقد صلاحیتهای لازم است و برخلاف عهد معهود بر کرسی خلافت تکیه زده است.
نتیجه دیکتاتوری
نتیجه آنکه امامحسین(ع) با چند موضوع مواجه هست؛ سنت مرده و بدعت احیاشده که امربهمعروف و نهیازمنکر طلب میکند. دعوت مردم کوفه و پاسخ به دعوت ایشان، بیعت با یزید. آنچه برای ما درباره قیام عاشورای حسینی مسلم و مسجل است، استنکاف از بیعت است. امامحسین(ع) میگوید: به خدا قسم اگر در دنیا هیچ ملجا و مأوایی نیابم با یزید بیعت نمیکنم. بنابر این حاکم جور امام را بین دوگانه دستی برای بیعت یا سری برای عبرت مخیر میکند و چون تحت هیچ شرایطی بیعت با یزید امکان ندارد؛ امام تن به جنگ و شهادت میدهد. بنابراین عاشورا بیش از آنکه نتیجه اقدامات امامحسین(ع) باشد، نتیجه دیکتاتوری حکومت یزید است.
و چه زیبا سروده است اقبال لاهوری
بر زمین کربلا بارید و رفت / لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد / موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد / ملت خوابیده را بیدار کرد
رمز قرآن از حسین آموختیم / زآتش او شعلهها اندوختیم
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز/ تازه از تکبیر او ایمان هنوز
###