اصغر فرهادی بر سر مزار نابغۀ سینما
فرهادی در جلسه ملاقات با استعدادهای جوان از تجربیاتش گفت و در یک جلسه مفصل دیگر هم درباره شیوههای کارش و همین طور آثار برگمان حرف زد.
پرسش: فارو، جزیرهای نسبتاً کوچک و کم جمعیت با آب و هوایی سرد در گوشهای از سوئد است که حالا با نام اینگمار برگمان، مشهورترین فیلمساز این کشور و یکی از بزرگترین نوابغ عالم سینما گره خورده؛ جزیرهای که حالا خیلیها از آن به عنوان «جزیره برگمان» یاد میکنند و هر سال تابستان، یک هفته فیلم با نام «هفته فیلم برگمان» در آن برگزار میشود که هم اختصاص دارد به نمایش فیلمهای او و هم نمایش تعدادی از آثار فیلمسازان جوان از سراسر جهان.
این هفته فیلم که به تازگی پایان یافت، هر سال یک مهمان ویژه دارد که امسال اصغر فرهادی، فیلمساز برجسته ایرانی به این جزیره دعوت شده بود. فرهادی برای نمایش در سینمای خصوصی برگمان، فیلم «شرم» (۱۹۶۸) را برگزید؛ فیلمی دیدنی و تکان دهنده که روی پرده سینما تکان دهندهتر و جذابتر از پیش به نظر میرسد.
این جزیره و پیوندش با نام برگمان یادآور احترامی است که دولت سوئد نسبت به این فیلمساز که حالا ۱۵ سال از مرگش میگذرد قائل است؛ چه با تأمین بودجه این هفته فیلم، چه حتی با چاپ عکس او بر روی اسکناسهای سوئد.
برگمان یک سینمای خصوصی هم در این جزیره برای خودش داشت که هر روز در دو نوبت (بجز آخر هفتهها) در آن به تماشای فیلم مینشست؛ی فیلمهای ۳۵ میلیمتری که اختصاصاً برای او از استکهلم میآوردند تا این فیلمساز زبده بر روی صندلی مخصوصش در ساعت سه بعدازظهر و همین طور در ساعت هفت عصر بنشیند به تماشای فیلمهایی خاص که خود با دقت انتخاب میکرد.
در طول این هفته فیلم، صندلی برگمان در این تالار سینما همیشه به احترام او خالی است، اما باقی صندلیها هر بار برای تماشای فیلمهایی که مخاطبان احتمالاً بارها و بارها دیدهاند، پر میشود و در نمایش فیلم «شرم» با حضور اصغر فرهادی حتی یک صندلی خالی هم خالی نماند.
به احترام سینما (و برگمان) کماکان فیلمها به شکل ۳۵میلی متری (و نه دیجیتال) به نمایش درمیآیند تا به اصلیترین شکل خود نزدیک باشند (و چه خوب؛ زمانی که برگمان از دنیا رفت، همان سال در جشنواره گوتنبرگ فیلمهای برگمان را به شکل ۳۵ میلی متری به نمایش گذاشتند و تماشای آنها - به ویژه پرسونا - برای من چون کشف تازهای بود. با آن که پرسونا یکی از محبوبترین فیلم های عمرم را بارها و بارها دیده بودم، در آن سال ابعاد حیرتانگیز تازهای از نور و سایه را در فیلم بر روی پرده بزرگ سینما و در شکل واقعی فیلم تجربه کردم.)
توضیح تصویر،یادداشتهای اصغر فرهادی در دفترچه یادگاری در خانه برگمان
فرهادی در جلسه ملاقات با استعدادهای جوان از تجربیاتش گفت و در یک جلسه مفصل دیگر هم درباره شیوههای کارش و همین طور آثار برگمان حرف زد.
پیش از نمایش فیلم «شرم» در سینمای خصوصی برگمان، فرهادی گفت: «درباره این سینما بسیار شنیده بودم، حالا میبینم که با شنیدههایم بسیار تفاوت دارد. بیش از آن که شبیه سینما باشد، شبیه خانه است با انرژیای متفاوت. خوشحالم که میبینم فیلمها را به شکل قدیمی و کلاسیک در این سینما نمایش میدهند.»
«مطمئن هستم که همه فیلمهای برگمان را دیدهاید. در این میان یک فیلم هست که به اندازه فیلمهای مشهورش درباره آن صحبت نشده. راجع به فیلمهایی مثل پرسونا و توت فرنگیهای وحشی بسیار صحبت شده. درباره شرم هم صحبت شده، اما نیاز دارد که بیشتر باز شود. من به لحاظ احساسی با شرم بیشتر از بقیه فیلمهای برگمان ارتباط برقرار میکنم؛ به دلیل هارمونیای که بین دو روایت در آن وجود دارد. یک روایت آن درباره جنگ است و یک روایت دیگر درباره جنگ بین آن زن و مرد، و جالب است که هر دو به موازات هم شعله میگیرند. یعنی هر چه جنگ بیرونی اوج میگیرد، جنگ بین این دو نفر هم بیشتر میشود. من وقتی فیلم فروشنده را میساختم فهمیدم که ناخودآگاه شباهتهایی به فیلم شرم دارد. برای همین از پوستر شرم در آن فیلم استفاده کردم.»
برگمان اولین بار در سال ۱۹۶۰ زمانی که میخواست فیلم «همچون در یک آینه» را بسازد به فارو سفر کرد.
چند سال بعدتر در این جزیره خانهای در کنار دریا برای خودش ساخت و بیشتر اوقاتش را تا زمان مرگ در آنجا گذراند، از جمله چهار سال آخر زندگیاش که حتی زمستانها هم در این همین خانه ماند.
اما این جزیره محل فیلمبرداری چندین شاهکار او هم هست؛ از جمله پرسونا یکی از تحسین شده ترین فیلمهای تاریخ سینما و همین طور شرم.
محل فیلمبرداری پرسونا، جایی است که برگمان در کنار آن خانهاش را بنا کرد. همان صخرههای عجیب در کنار آب، حالا به نوستالژی سینمادوستانی بدل شده که بازدید از این مکان میتواند اشک در چشمشان بیاورد.
آن زمان در کنار دریا، خانهای به عنوان لوکیشن فیلم میسازند که بعدتر این خانه از آنجا به جای دیگری برده میشود و حالا تنها میتوان از کنارش گذشت و از بیرون تماشایش کرد، چون زوجی که حالا صاحب این خانه شدهاند، به کسی اجازه ورود نمی دهند، ضمن آن که داستانهای زیادی درباره رفتار این زوج غریب در این جزیره شنیده میشود.
توضیح تصویر،سالشمار زندگی عشقی برگمان به روایت خودش
اما خانه خود برگمان حالا میزبان فیلمسازان و فیلمنامهنویسانی است که در صورت برگزیده شدن به این مکان دعوت میشوند، چند روزی در نزدیکی خانه برگمان می مانند و اجازه دارند از صبح تا ساعت پنج بعدازظهر به داخل خانه او بیایند و در آن کار کنند.
کتابخانه و نوارخانه برگمان هنوز بسیار جذاب به نظر میرسد. مجموعهای از آثار آگوست استریندبرگ، نمایشنامهنویس محبوب برگمان در کتابخانه او خودنمایی میکند، مجموعهای که برگمان در نوزده سالگی خریداری کرده بود.
همین طور پرترهای از استریندبرگ که توسط ادوارد مونک (خالق تابلوی معروف جیغ) کشیده شده و حالا بر روی دیوار کتابخانه چشمگیر است. یک اتاق هم به نوارهای وی اچ اس اختصاص دارد که در آن هر نوع فیلمی میتوان یافت؛ فیلمهایی که ظاهراً شنبهها و یکشنبهها - که برگمان به سینمایش نمی رفته- مورد استفاده قرار میگرفتند.
نکته جالب این که برگمان بر روی میزهای چوبی خانه یادداشت مینوشته و حالا این میزها پر است از دستخط او و حتی نقاشیهایی که روی میزها کشیده!
بر روی یکی از درهای خانه هم برگمان سالشمار زندگی عشقیاش را کشیده که حالا بجز چند مورد روشن (مثل ملاقات و سال مرگ همسر آخرش) بقیه به معمایی غیرقابل حل میمانند.
«مرکز برگمان» هم حالا در وسط جزیره خودنمایی میکند؛ جایی که حالا به یک موزه بدل شده و عکسها و لباسهای فیلمها و انبوهی اطلاعات درباره آثار برگمان در آن گرد آمده است. از جمله تلفنی که حالا بازدید کنندگان میتوانند بردارند و صدای ضبط شده برگمان بر روی پیامگیرش را بشنوند؛ صدایی که باقی مانده اما خودش حالا در کنار همسر آخرش در همین جزیره در گوشهای در خواب ابدی به سر میبرد؛ با یک سنگ قبر کوچک که نام هر دوی آنها با هم بر رویش نوشته شده است.
###