اسلام اموی چگونه اسلامیست؟
* رسول جعفریان
در نگرش سیاسی اسلام اموی، هر نوع شورش و مخالفتی برای اصلاح، نوعی فرقه گرایی است، و جماعت و طاعت در زمره مفاهیم اصلی هستند. در این نگاه، امام حسین یک تفرقه افکن است که میکوشد الفت و محبت میان امت را از بین ببرد.
پرسش: امسال هزار و چهارصدمین سال تأسیس دولت اموی است.
ابن عبدالبر در کتاب استیعاب میگوید: در جمادی الاولی سال ۴۱ بود که حسن بن علی (ع) حکومت را تسلیم معاویه کرد، و آن وقت ۶۶ ساله دو ماه کمتر داشت.
معاویه تا رجب سال ۶۰ حکومت کرد، و پس از دولت یزید و پسرش معاویه دوم، دولت اموی، در شاخه مروانی تا سال ۱۳۲ جمعا ۹۰ سال حکومت کرد. از تاریخ تأسیس آن تاکنون که سال ۱۴۴۱ است، دقیقا ۱۴۰۰ سال گذشته است.
اسلام عثمانی یا اموی، در مقابل اسلام علوی شکل گرفت، و توانست در یک دوره حساس نود ساله، با کنار زدن علویان و دیگر رقیبان، نه تنها یک امپراتوری عربی در پهنه وسیعی از ربع مسکون وقت ایجاد کند بلکه تلقی و تفسیر خاصی از اسلام را هم در عمق ذهن امت اسلامی استقرار بخشد.
دوره اموی، از این جهت که نخستین قرن شکل گیری فرهنگ اسلامی است، بسیار مهم است و دیدگاههای امویان سخت در آن نفوذ دارد. البته همان زمان، جناحهای مخالف دیگری هم به جز علویان بودند که در باره اسلام عثمانی، تأمل داشته و آن را نمیپذیرفتند. خوارج، جناحی از قریش از پیروان خاص شیخین، مانند جریان ابن زبیر، و نیز جریانی وابسته به معتزله و مرجئه با رهبری ابوحنیفه که مخالف امویان بودند، اما جریان غالب و اسلام فراگیر متعلق به امویان بود.
اساس این دولت، غلبه دادن نگرش عربی و قبیلهای و حاکم کردن عنصر عرب بر اسلام بود. آنها تلاش کردند دین را تفسیر عربی کنند و در این کار موفق بودند.
یک تجربه مهم در این دولت، غلبه دادن عنصر «فتح» و «جنگ» و خشونت بود که در اسلام اموی سخت غالب شد، خشونتی از نوع حجاج و یا حتی خود عبدالملک و فرزندانش مثل هشام، رنگی بود که اسلام اموی را پوشش میداد و وجود کسانی مثل عمربنعبدالعزیز که تلاش کرد در این زمینه متفاوت عمل کند، اثری نگذاشت و از آن تنها یک خاطره باقی ماند.
در نگرش سیاسی اسلام اموی، هر نوع شورش و مخالفتی برای اصلاح، نوعی فرقه گرایی است، و جماعت و طاعت در زمره مفاهیم اصلی هستند. در این نگاه، امام حسین یک تفرقه افکن است که میکوشد الفت و محبت میان امت را از بین ببرد.
اسلام اموی، در این نود سال، برای اصل دین ارزش قائل نبود و از آن فقط به عنوان یک ابزار استفاده میکرد. لذا چندان به آموزش دین در میان مردم بها نمیداد، اما تسلط سیاسی را اصل میدانست.
اسلام اموی، برای فتوحات و توسعه جغرافیایی ارزش زیادی قائل است و یکسره کوشش میکرد تا بتواند سرزمینهای بیشتری را در اختیار داشته باشد، اما در تعمیق اسلام در جامعه کاری نمیکرد. شواهد تاریخی از دوره امام سجاد (ع) که در همین عصر میزیست داریم که مردم با سادهترین احکام شرعی خود آشنا نبودند، اما دامنه فتوحات تا اندلس کشیده شد، و دهها هزار اسیر و برده و کنیز و در واقع دخترکان زیبا و ماه روی اندلسی و غیره، سوار بر دهها کشتی، به شام و حجاز آورده شدند تا در کار عیش و زندگی روزمره سران عرب خدمت کنند.
راستش، بردگی که اسلام کوشید آن را کمرنگ کند و حضرت رسول (ص) خودش یک بار هم اسیری را برده نکرد، در عصر اول فتوحات و سپس در دوره اموی به صورت یک اصل درآمد و برای همیشه در فقه منتسب به اسلام، استوار شد.
اسلام اموی بود که صدها هزار برده ایرانی را به میان اعراب برد و برای آن قاعده و قانون نوشت. در این اسلام، رفتار عرب فاتح با ایرانی و بربر و رومی، هیچ تفاوتی با مغولان نداشت و مثل هر فاتح دیگری رفتار میشد. تلاش بعدی مسلمانان در پیراستن چهره اسلام از آنچه امویان کردند، چه اندازه مؤثر بود، نمیدانم.
این یادداشت را نوشتم تا عرض کنم، ما در شناخت اسلام اموی و عثمانی، در شناخت رنگی و لعابی که امویان بر اسلام زدند و آثارش در عمق فکر و فقه اسلامی باقی ماند، هنوز کار جدی نکردهایم. این تاریخ، بهانهای شد تا یادآور شوم که لازم است در این باره تحقیقات جدیتری صورت گیرد.
###