داستان وحشتناک و عجیب آدمخوار ژاپنی +تصاویر
این چهره جنتلمن،آقای ایسی ساگاوا هست. متولد آوریل ۱۹۴۹،تو یه خانواده ثروتمند تو یه خانواده ژاپنی.وقتی دنیا اومد نارس بود، خیلی خیلی کوچیک. بیاد میاره که عموش خیلی دوستش داشت... یه بار عموش که لباس هیولا پوشیده بود ایسی و برادرش رو گذاشت تو قابلمه!
پرسش: ایسی ساگاوا آدمخوار مشهور ژاپنی که به دلیل خوردن اندام دوست دختر فرانسویش زندانی بود ،بعد از آزادی هنوز میل عجیبی به خوردن دختران بخصوص زیبایان آنها را داشت.
این چهره جنتلمن،آقای ایسی ساگاوا هست. متولد آوریل ۱۹۴۹،تو یه خانواده ثروتمند تو یه خانواده ژاپنی.وقتی دنیا اومد نارس بود، خیلی خیلی کوچیک. بیاد میاره که عموش خیلی دوستش داشت... یه بار عموش که لباس هیولا پوشیده بود ایسی و برادرش رو گذاشت تو قابلمه!
از اینجا به بعد اون وارد فاز دیگهای از زندگی میشه... از وقتی یادشه عاشق تیپ خاصی از داستانها بود.مثل «هانسل و گرتل»(خواهر برادری که تو جنگل گم میشن و تو چنگال جادوگر میفتن) برای معلمها و چندتا از همکلاسی هاش جای تعجب بود که اون آخر کلاس،چرا اینقدر به ران همکلاسیاش نگاه میکنه؟
اصلا نشون نمیداد ولی اون برخلاف خیلی از کسانی که افکار پریشان دارن بشدت درسخوان و دانش آموز موفقی بود. ۱۵ ساله که بود بخاطر یه سری افکار که بهش مسلط شده بود پیش روانپزشک رفت! ولی چون نمیتونست احساسی که به آدمها داره رو بیان کنه، روانپزشک رو مفید ندید و دیگه هم پیشش نرفت.
۲۰ ساله بود که رفت تو کار یکی از همسایههاش...یه زن بلوند آلمانی ساکن توکیو، چند وقت اونو زیر نظر داشت و یه شب که خوابیده بود رفت بالای سرش.اما زن بیدار شد و شروع به سر و صدا کرد. این سر و صدا باعث شد اون از صحنه فرار کنه...اما بعدا به جرم تلاش برای تجاوز به زن دستگیر شد.
که البته پدر ایسی هم چون پولدار بود،به زن پول داد تا شکایت نکنه.علاقه ی ایسی به زنهای ژرمن یا نوردیک از همون سالها معلوم بود ولی کسی نمیدونست اون قراره چه فاجعه ای رقم بزنه. ایسی چند سال بعد از ژاپن به فرانسه مهاجرت کرد تا توی دانشگاه سوربن ادامه تحصیل بده.
با ورودش به فرانسه فریادهای درونیش رو دیگه به وضوح میشنید! اون دلش میخواست آدم بخوره! ایسی گفت: در حقیقت وقتی همه همکلاسیهاش دنبال ایجاد رابطه با هم بودن، من به این فکر میکردم کاش فلان دختر رو میتونستم بخورم!
این افکار بقدری تمام وجودم رو پر کرده بود که یه اسلحه تو خونهم مخفی کردم و هر شب یه فاحشه به خونهم میآوردم ولی چون قد و قوارهی کوتاهتری نسبت بهشون داشتم سعی میکردم از پشت بهشون شلیک کنم و بکشمشون.اصلا کار راحتی نبود.
تو همین گیر و دار با یه دختر ۲۵ ساله هلندی به اسم «رنه هالتولت» با بهانهی یادگیری زبان آشنا شدم. رنه و من هردو توی سوربون تحصیل میکردیم. چند بار دعوتش کردم که بیاد خونم و کلی هدیه براش خریدم و بهش مهربونی کردم تا اعتمادش رو جلب کنم.
یکبار که اون اومده بود خونه اسلحه رو از پشت سمتش گرفتم و خواستم به سرش شلیک کنم که اسلحه عمل نکرد و رنه هم متوجه این اتفاق نشد! شب بعد دوباره همه چیز رو مهیا کردم و دوباره دوست دخترم رو دعوت کردم...رنه این بار هم اومد ولی مثل شب قبل خوش شانس نبود.
از پشت سر به رنه شلیک کردم و اون درجا کشته شد.هول کرده بودم...نمیدونست چیکار کنم. خواستم با آمبولانس تماس بگیرم که یهو به خودم گفتم: صبر کن احمق!چیکار داری میکنی؟ ۳۲ سال منتظر این اتفاق بودی و حالا که اینقدر بهش نزدیکی داری خرابش میکنی؟بسرعت لباس رنه رو در آوردم و بهش تجاوز کردم
بعد یه کارد از آشپزخانه آوردم و باسنش رو آروم آروم با کارد بریدم... اول رنگش زرد بود مثل ذرت(چربی باسن) یکم دیگه برش رو عمیقتر زدم تا به گوشت خوش رنگش رسیدم ، بلافاصله یه تیکهش رو با انگشتم به زور کَندم و انداختم تو دهنم.اون لحظه هرگز از ذهن من پاک نمیشه...
کاش رنه هنوز زنده بود و میخوردمش!نمیدونم چرا کسی متوجه حرف من نمیشه ولی آرزو داشتم اون زنده باشه و بخورمش دو روز بعد از این قتل، ایسی بیشتر ران و لگن رنه رو خورده بود و بقیه جاهاش هنوز باقی مونده بود.بنابراین سر، پاها و نیم تنه رو تکه تکه کرد و گذاشت تو دوتا چمدون.
یه تاکسی به مقصد پارک Bois de Boulogne گرفت که یه دریاچه توش بود.چمدونها رو از ماشین بیرون آورد که بندازه تو دریاچه.همون موقع چند نفر که اون اطراف بودن متوجه چکیدن خون از چمدون شدن و به پلیس اطلاع دادن.پلیس فرانسه ایسی رو بازداشت کرد و طی تحقیقات همه چیز رو خیلی ساده فهمید.
یعنی خود ایسی همه چی رو براحتی توضیح داد و احتمالا پشم بوده که از بازجو میریخته...خیلی راحت گفت آره من کشتمش میخواستم بخورمش! تو فرانسه دوسال انداختنش زندان بعد از دوسال که نوبت محاکمهش رسید قاضی با شنیدن حرفاش گفت این روانیه و باید تو بیمارستان روانی نگهداری بشه.
بعدش اونو به ژاپن برگردوندن...از اونجا که ژاپن هم هیچ پروندهای علیه اون نداشت بعد از معاینه توسط دکتر روانپزشک ماتسواوای توکیو آزادش کرد.از اون زمان براحتی تو خیابون رفت و آمد میکنه عین یه شهروند عادی و البته مشهور! از اون زمان به بعد ایسی رسما توسط جرمی که کرده امرار معاش کرده!
اون رمانهای مانگا رو نوشته که بصورت تصویری خوردن رنه رو توش شرح داده، حدود۲۰ کتاب نوشته و با توجه به رشته تحصیلیش خیلی خوب مینویسه و کتابهاش همیشه پرفروشن. چندین مصاحبه تلویزیونی انجام داده. حتی تو فیلمهای پورنوگرافی هم مشغول بکار بوده که در خلال اون گاهی بازیگران رو گاز میگیره.
اون با مجله ژاپنی اسپا درباره آدمخواری مصاحبه کرده و به طرز وحشتناکی از این کار پشیمون نیست و آرزو داره بازم این کارو قبل از مرگ انجام بده.حتی در این مورد برنامهریزی هم داره... اون میگه فکر میکنم برای بهتر حس کردن مزه گوشت بهتره «سوکیاکی»(حالت برش های نازک آب پز) خیلی مناسب باشه
تو ماههای ژوئن تمایلم به خوردن گوشت زیاد میشه و دست خودمم نیست.امروز تو راه یه دختر رو دیدم و چقدر زیبا بود.وقتی میبینمش دوس دارم دوباره یه نفر رو بخورمش کاش میتونستم مزه رونهاش رو حس کنم یا یه دل سیر گوشت بخورم،اینقدر بخورمش تا موقع مرگ گرسنه نباشم.
اون البته کم منتقد نداره...یکبار گفت که از زنهای متنفر از خودم دعوت میکنم منو بکشن فقط بهتره زیبا باشن، از مرگ فوری هم خوشم نمیاد من میخوام از روند به قتل رسیدن لذت ببرم. مردن به دست یه زن راه رستگاری منه و من از این مرگ لذت میبرم.دوست دارم تو بزاق زنها غرق بشم...
دیگه نمینویسم از بیاناتش... اون به لطف خلع قانونی توی ژاپن زندگی خوبی بعد از جنایتش تجربه کرد. ایسی ساگاوا در نوامبر ۲۰۲۲ به مرگ طبیعی از دنیا رفت.
###