چرا روابط ایران با روسیه استراتژیک شده است؟
* دکتر محمود سریع القلم
تا قبل از خروج دولت ترامپ از برجام، روابط ایران با روسیه، موردی و مقطعی بود اما پس از محاسبات و متنبه شدن افراد و جریانها از سیاستهای واقعی غرب، این روابط به سوی استراتژیک شدن حرکت کرده است.
پرسش: علت العلل استراتژیک شدن سیاست خارجی ایران نسبت به روسیه این است که روسیه هستهای، قدرتمند و عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل، در پی تغییر ساختار قدرت، ماهیت نظام سیاسی، قانون اساسی، فرهنگ و سیاست خارجی ایران نیست و ایران موجود را در راستای منافع خود می بیند
تمایلات ضد غربی سیاست خارجی ایران طی چهار دهۀ گذشته کاملاً روشن بوده است. بعضی از دولتها تلاش کردند تا مقدماتِ عادی سازی با غرب را فرآهم آورند اما عموماً ناکام ماندند. علت اصلی این ناکامی، ایدئولوژی نبوده و نیست بلکه به ماهیت ساختار سیاسی برمیگردد. اگر روابط ایران با غرب عادی سازی شود حتی با حفظ درجه ای از استقلال سیاسی مانند هند و اندونزی، قالب و مناسبات فعلی قدرت به تدریج رنگ میبازد. بنابراین، طبیعی بوده که حکومت در کشورمانع این عادی سازی توسط دولتها شود.
امید دولت وقت ایران در سال 1392 این بود که با تحقق برجام زمینههای گفتگو برای موضوعات دیگر فراهم میشود. خطای نظری در این تحلیل از دو حالت خارج نیست: یا از ساز و کار قدرت در ایران آگاهی محدودی وجود داشت، کما اینکه هدف برجام عادی سازی روابط با غرب نبود، و یا شناختی از ستون فقرات مخالفت غرب با ایران وجود نداشت. چون غرب نتوانست مشکل یک و دو(یعنی مخالفت ایران با اسراییل و فعالیتهای گسترده ایران در منطقه) را حل کند، سراغ مشکل سوم، یعنی برنامه هسته ای رفت. این سه مشکل از دید غرب هم وزن نیست. اهمیت مشکل سوم از نظر غرب به واسطه مشکلات اول و دوم است. آنچه دولت وقت متوجه نشد این بود که موضوع هستهای غرب با ایران، انعکاس دو مشکل دیگر آنهاست و مادامی که مشکلات یک و دو باقی است، حل و فصل دائمی مشکل سوم، نوعی توهم است.
امید دولت و حاکمیت ایران به این بود که به ازای حل و فصل موضوع هستهای، مراودات تجاری، نفتی و بانکی ایران با جهان حالت عادی پیدا کند که این صرفاً یک خوش بینی بود. مشکلات غرب با ایران به مراتب وسیع تر از برنامۀ هسته ای است. باید در نظر داشت که حذف تحریم های آمریکا پس از سقوط صدام و استقرار قوای آمریکا در آن کشور، سیزده سال طول کشید.
از آنجا که ایران، مهمترین اهرم حفظ ساختار و مناسبات فعلی قدرت را در تداوم حضور منطقهای خود تلقی میکند، به هیچ وجه حاضر نبود در سیاست منطقهای خود تجدید نظر کند چرا که در ایران، سیاست خارجی همان امنیت ملی است. ابعاد اقتصادی و تجاری سیاست خارجی وامنیت ملی محدود هستند و ایران پس از انقلاب نتوانسته و نمیتواند مرکزِ ثقلِ سیاست خارجی خود را اساساً اقتصادی تعریف کند.
تا قبل از خروج دولت ترامپ از برجام، روابط ایران با روسیه، موردی و مقطعی بود اما پس از محاسبات و متنبه شدن افراد و جریانها از سیاستهای واقعی غرب، این روابط به سوی استراتژیک شدن حرکت کرده است. با نگاهی به وضعیت منطقه، بی اطمینانی از سیاست خارجی و نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر 2024، راستگرا تر شدن سیاست در اسراییل و همکاری ملموس و ناملموس چین و روسیه در برابر تحریمهای آمریکا، به نظر میرسد مرکز ثقل تصمیم ایران برای روابط استراتژیک با روسیه، زمینه سازی برای حفظ و تثبیت ساختار و مناسبات قدرت در ایران است.
روسیه چه در دوره تزار، چه شوروی و چه هماکنون در فدراسیون روسیه، یک سیاست واحد نسبت به ایران داشته است: دور کردن ایران از مدارهای غربی. این سیاست با افقها و اهداف ساختار فعلی قدرت در ایران سازگاری دارد.
اما پرسش کنجکاوانه این است که مستقل از توان مندیهای روسیه، سیاست داخلی و خارجی این کشور، تا چه میزان با ثبات است؟ تا کجا می توان به جانبداری و حمایت مسکو از نظام سیاسی، ساختار قدرت و آیندۀ قدرت در ایران متکی بود؟ شاید مفروض حاکمیت در ایران این است که جنگِ اوکراین برای مدتهای طولانی روابط روسیه و غرب را مخدوش کرده و بنابراین ایران قربانی مصالحه ای نخواهد شد. شاید هم ایران انتخابِ قابل اتکای دیگری برای حفظ ساختار فعلی قدرت ندارد.
در همجواری روسیه، چهار قدرت هستهای چین، هند، پاکستان و کره شمالی وجود دارند. هستهای شدن ایران هم، شرایط را تغییر نمیدهد. اگر چنین معادله ای در مسکو اعتبار داشته باشد، احتمالاً در شرایطی روسیه هسته ای شدن ایران را میپذیرد. از آنجا که دایرۀ امنیتِ ملی در ایران به مراتب وسیعتر از دایرۀ توسعه اقتصادی است، همه این جهتگیریها و تحولات، قابل درک هستند.
اما پرسش اساسی اینجاست که اکثریت جامعه ایران چه نوع آیندهای را برای خود تصور میکند؟
###