«سامورایی‌زادۀ لیبرال در ایران» و ژاپن کشوری در اروپا!

وقتی به شیراز می‌رسند، حاکم فارس، معتمدالدوله، پذیرایی گرمی از آن‌ها می‌کند و به اصرار اسب برازنده‌ای با زین‌وبرگ ممتاز به او هدیه می‌دهد. مترجمشان به او می‌گوید می‌تواند تا موقع عزیمت بگذارد اسب در اصطبل حاکم بماند. او هم در عوض ظروف گرانبهای ژاپنی به حاکم می‌بخشد. اما موقع عزیمت از شیراز خدمتکار حاکم و مترجم کلاه گشادی سر یوشیدا می‌گذارند و اسب نحیفی با زین‌وبرگ فرسوده برای او می‌آورند! تازه ۲۰ تومان هم بابت نگهداری اسب از او می‌گیرند. می‌گوید: «با قیمت ظرف‌هایی که به حاکم پیشکش کرده بودم و انعام نگهداری اسب می‌توانستم دو سه اسب خوب بخرم! در تهران که این داستان را به تامسون، کاردار سفارت بریتانیا گفتم، قاه‌قاه خندید و گفت این بلا سر او هم آمده بود.»

پرسش: یوشیدا ماساهارو، نخستین دیپلمات ژاپنی بود که در عصر جدید به ایران آمد. مردی خوشفکر، تیزبین و ادیب که لطف بزرگی به ما کرد و سفرنامۀ بسیار ارزشمندی از سفر و اقامت چهارماۀ خود در ایران نوشت. ماساهارو نیمۀ دوم ۱۸۸۰ به ایران آمد، در سی‌ودومین سال پادشاهی ناصرالدین‌ شاه. پدرش سامورایی و دولتمردی بلندپایه بود، اما فهمیده بود ژاپن در آستانۀ تغییر است، برای همین پسرش را فرستاد انگلیسی یاد بگیرد، حدود ۱۸۶۰. نوجوان بود که پدرش به دست سامورایی دیگری کشته شد.

پسر باید سامورایی می‌شد و انتقام می‌گرفت، اما گام در مسیر دیگری نهاد و روزنامه‌نگار شد. جوان بود که در زمرۀ لیبرال‌های جوان ژاپنی درآمد و سودای مشروطه‌خواهی داشت (سی سال پیش از دوران مشروطه‌خواهی در ایران). دربارۀ وجه سیاسی‌ترِ سفر یوشیدا به ایران و دیدارش با ناصرالدین شاه در پست دیگری صحبت می‌کنیم، در این نوشتار برخی از خاطرات جالب او را مرور می‌کنم.

یوشیدا تعریف می‌کند وقتی از بوشهر به شیراز می‌آمدند، در میان‌کُتلِ شیراز، چند صد نفر از مردم وقتی فهمیدند آن‌ها آمده‌اند دورشان حلقه زدند. فکر می‌کردند او پزشک است و همه انتظار داشتند او درمانشان کند. او می‌گوید در بوشهر هوتس، بازرگانی هلندی، به او گفته بود حتماً با خود دارو ببرد، چون مردم روستایی از آنها دارو طلب می‌کنند و به او توصیه کرده بود یک داروی بی‌اثر همراه خود ببرد که به مردم بدهد. می‌گوید: «سفارش آقای هوتس را شنیدیم و خندیدیم، اما اکنون می‌دیدیم که او درست گفته بود. باید خودم را از این تنگنا بیرون می‌آوردم. پیش از دیدن بیماران و پرسیدن حال و بیماری آن‌ها چند لیوان آماده کردم و در هر لیوان یک قاشق گرد سدیم با کمی آب مخلوط کردم. به هر کدام از مریض‌ها یک لیوان از این محلول دادم تا بخورند و خودمان باشتاب سوار قاطرها شده و آماده رفتن شدیم. در این میان چند تن از مردم روستا سبدهایی پر از میوه... آوردند تا برای تشکر به این دکتر خارجی که دستش شفاست و بیمارانشان را خوب کرده پیشکش بدهند و ما را بدرقه کنند. من از این حق‌شناسی مرد غرق خجالت شدم و عرق شرم بر چهره‌ام نشست.»

وقتی به شیراز می‌رسند، حاکم فارس، معتمدالدوله، پذیرایی گرمی از آن‌ها می‌کند و به اصرار اسب برازنده‌ای با زین‌وبرگ ممتاز به او هدیه می‌دهد. مترجمشان به او می‌گوید می‌تواند تا موقع عزیمت بگذارد اسب در اصطبل حاکم بماند. او هم در عوض ظروف گرانبهای ژاپنی به حاکم می‌بخشد. اما موقع عزیمت از شیراز خدمتکار حاکم و مترجم کلاه گشادی سر یوشیدا می‌گذارند و اسب نحیفی با زین‌وبرگ فرسوده برای او می‌آورند! تازه ۲۰ تومان هم بابت نگهداری اسب از او می‌گیرند. می‌گوید: «با قیمت ظرف‌هایی که به حاکم پیشکش کرده بودم و انعام نگهداری اسب می‌توانستم دو سه اسب خوب بخرم! در تهران که این داستان را به تامسون، کاردار سفارت بریتانیا گفتم، قاه‌قاه خندید و گفت این بلا سر او هم آمده بود.»

ورود یوشیدا به تهران با اتفاق مهمی مصادف می‌شود. سپهسالار، وزیر خارجه و دولتمرد کاردان، جهان‌دیده و خوشفکر ایران، از مقام خود عزل می‌شود، درست فردای روزی که یوشیدا به دیدن او می‌رود. سپهسالار فرانسه را به خوبی فارسی صحبت می‌کرد. پس از برکناری او، میرزاسعید انصاری (مؤتمن‌الملک) وزیر خارجه شد. او پیش از سپهسالار هم ۲۱ سال وزیر خارجه بود. اما ببینید در دیدار با یوشیدا این وزیر خارجه چه فضاحتی به بار می‌آورد!

یوشیدا به دیدار وزیر خارجه رفت. میرزاسعید خان بر هیچ زبان خارجی مسلط نبود. مترجم حرف‌های او را به انگلیسی ترجمه می‌کرد. میرزاسعید در اینجا به یوشیدا می‌گوید: «در سفر اخیر قبلۀ عالم به اروپا، اعلیحضرت به کشور شما [ژاپن] آمدند و از پذیرایی گرم و مهمان‌نوازی‌تان خرسند شدند.» مترجم می‌کوشد به آقای وزیر حالی کند ژاپن در اروپا نیست! اما به خرج وزیر نمی‌رود. یوشیدا تعریف می‌کند: «پاسخ دادم، ژاپن در منتهاالیه خاوردور است. اعلیحضرت هنوز به کشور ما تشریف‌فرما نشده‌اند. مترجم خیس عرق شده بود و نمی‌دانست چه بکند.»

کسی که پیش‌تر ۲۰ سال وزیر خارجۀ ایران بود نمی‌دانست ژاپن در اروپا نیست. نکته اینجاست که چهرۀ دوگانه‌ای از قاجار می‌بینیم. در کنار شخصیت درخشان سپهسالار، میرزا سعید خانی هم هست (البته قرار هم نیست او را با همین یک اشتباه قضاوت کنیم). بگذریم.
سفرنامۀ یوشیدا ماساهارو به ایران را دکتر هاشم رجب‌زاده، استاد دانشگاه اوساکای ژاپن، به فارسی ترجمه کرده است، و چه ترجمۀ درخشانی! دست او را بابت ترجمۀ این اثر باید بوسید. در همان هیئت اعزامی ژاپن، دیپلمات دیگری به نام فوروکاوا نیز سفرنامۀ دیگری نوشته که آن را هم دکتر رجب‌زاده ترجمه کرده است. دربارۀ یوشیدا و فوروکاوا بیشتر صحبت خواهیم کرد و بحث‌های سیاسی مانده.
مهدی تدینی

 

###




نظرات کاربران

آخرین اخبار
از پرسش به شما 1
از پرسش به شما 2
یادداشت و نظر
از پرسش به شما
تماشا و نشست
© تمامی حقوق برای شرکت ایده بکر مبین محفوظ است.