غول بازیگوش ترس
*دکتر محمدجواد کاشی
آنچه هم حکومت و هم معترضین از آن غافلند، فهم سیاست ورزی در میدان پرمخاطره و آشوب است. قرار نیست ماجرا خاتمه پیدا کند. آنکه جویای ختم ماجراست، منتظر کسی است تا اراده خود را واگذار کند. همان هنگام که حکومت تمام اراده خود را به نیروهای امنیتی میسپارد، کسانی جانبدار رضا پهلوی میشوند تا او آنها را نمایندگی کند. سویه خلاق حیات سیاسی که امید میرفت خلق و ابداعی نو کنند، از صحنه خارج میشود. این آغاز بیگانگی در عرصه سیاست است. قرار است سنخی از بیگانگی و قهر جانشین سنخ دیگر شود.
پرسش: جنبش اعتراضی پایان یافته یا هنوز ادامه دارد؟ هر پاسخی به این سوال آفرینشگر صورتی از ترس است. اگر ادامه دارد، جمهوری اسلامی میترسد و فضای امنیتی را افزایش خواهد داد. اگر جنبش اعتراضی پایان پیدا کرده یا در حال خاموشی است، معترضین میترسند و با هم زمره میکنند: نظام انتقام خواهد گرفت، افراد تازهای بازداشت و مجازات میشوند و محدودیتهای تازهای در عرصه آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اعمال خواهد شد.
غول ترس، بازیگوشانه گاه این سو گاه آن سو مینشیند و هر کجا بنشیند، یکی را مرعوب میکند و دیگری را امیدوار. چنین شرایطی نمیتواند تداوم داشته باشد. به تدریج طرفین ماجرا، برای خاتمه دادن به ترس بازیگوش، با هم رقابت میکنند. این سرآغاز فصلی تازه از استبداد سیاسی است. به خلاف عقیده رایج، مستبدان نیستند که ترس ایجاد میکنند، در اغلب موارد این ترس است که مستبد میزاید.
اعتراضاتی که تجسم میل جمعی برای تغییر در عرصه سیاسی بود، در تکاپوی ختم ماجرا میافتد. یکی تمایل پیدا میکند به افزایش قدرت سرکوب تا جایی که هر صدایی خاموش شود، و دیگری تمایل پیدا میکند به فشارهای خارجی و پناه میبرد به یک چهره که رسانههای آن طرف آب تبلیغ میکنند. آنچه در این میان قربانی میشود، میل جمعی برای یک تغییر اساسی در عرصه سیاست است. خواست تغییر هنگامی قربانی میشود که تاب و توانها پایان پیدا میکند و همه به ختم ماجرا میاندیشند. این همان نقطهای است که ابداع و خلق و آفرینش در عرصه سیاست به پایان میرسد: حکومت از عرصه سیاست عقب مینشیند تا نیروهای امنیتی کار را یکسره کنند، و مردم عقب مینشینند تا نیروهای خارجی با فشارهای تازه و به صحنه آوردن یک چهره تازه کار را تمام کنند.
آنچه هم حکومت و هم معترضین از آن غافلند، فهم سیاست ورزی در میدان پرمخاطره و آشوب است. قرار نیست ماجرا خاتمه پیدا کند. آنکه جویای ختم ماجراست، منتظر کسی است تا اراده خود را واگذار کند. همان هنگام که حکومت تمام اراده خود را به نیروهای امنیتی میسپارد، کسانی جانبدار رضا پهلوی میشوند تا او آنها را نمایندگی کند. سویه خلاق حیات سیاسی که امید میرفت خلق و ابداعی نو کنند، از صحنه خارج میشود. این آغاز بیگانگی در عرصه سیاست است. قرار است سنخی از بیگانگی و قهر جانشین سنخ دیگر شود.
اعتراضات خیابانی، صورت معصوم ظهور و بروز خواست مردم است. پذیرش آن و گشودن میدانی برای یک تفاهم و قرارداد تازه، جامعه سیاسی را از آلودگیهای ناشی از گذر ایام، پاک میکند. جمع کردن خیابان با خشونت صرف، توطئه را جانشین سیاست ورزی میکند. توطئهگران در دو سوی صحنه مینشینند و برای هم خط و نشان میکشند و دراین میان، مردماند که برای شان چاه تازهای حفر میشود.
###