عباس عبدی: از انتخابات ۹۸ به خوبی روشن بود که ماجرا تمام شده است
میگویند که؛ ماهی دیرتر از موجودات دیگر از وجود خودش در آب مطلع میشود. تنها پس از خارج شدن از آب و ناتوانی در نفس کشیدن است که تازه متوجه میشود، غوطهوری در آب شرط لازم حیات آن است. فرق ما با ماهی در این است که به کمک عقل و علم میتوانیم متوجه شویم که اکسیژن نیز شرط لازم حیات ماست و نیازی نیست نبودن هوا را تجربه کنیم و خُنّاق بگیریم، تا بعد متوجه این حقیقت شویم، بعدی که به مرگ ما منتهی خواهد شد.
پرسش: عباس عبدی نوشت: از همان میزان مشارکت در انتخابات مجلس در سال ۹۸ میشد حدس زد که دچار بحران نمایندگی سیاسی شدیم، اما کسانی که باید میشنیدند، گوش نکردند.
میگویند که؛ ماهی دیرتر از موجودات دیگر از وجود خودش در آب مطلع میشود. تنها پس از خارج شدن از آب و ناتوانی در نفس کشیدن است که تازه متوجه میشود، غوطهوری در آب شرط لازم حیات آن است. فرق ما با ماهی در این است که به کمک عقل و علم میتوانیم متوجه شویم که اکسیژن نیز شرط لازم حیات ماست و نیازی نیست نبودن هوا را تجربه کنیم و خُنّاق بگیریم، تا بعد متوجه این حقیقت شویم، بعدی که به مرگ ما منتهی خواهد شد.
نظامهای سیاسی مدرن نیز همین گونهاند، شرط بقای آنان در میانمدت و بلندمدت، حمایت سیاسی یا به تعبیر دیگر داشتن نمایندگی سیاسی از جانب مردم است. نمایندگی سیاسی همان نقش هوا برای ما و آب برای ماهی را دارد. قطعاً بدون این نمایندگی هم میتوان زنده بود، ولی ناپایدار و کمدوام خواهد بود. پژوهش و علم در خدمت نظام سیاسی است تا این متغیر را به خوبی سنجش و رصد کند، دقیقاً مثل دستگاه سنجش فشار یا قند خون، تا اگر از حد معینی تجاوز کرد، فوری آژیر قرمز را روشن کند و مخاطب را از وجود وضعیت خطر آگاه کند.
گزارش تحلیلی-تحقیقی «بحران نمایندگی سیاسی در ایران» آقای علیرضا کدیور که به بررسی ارتباط آماری ریزشهای انتخاباتی و اعتراضات اخیر پرداخته است، نشان میدهد که زنگها به صدا در آمده بود...
ولی آنان که باید بشنوند، یا شنیدند ولی گمان کردند که انشاءالله گربه است، یا به این علت که، فرکانس زنگ در محدوده فرکانس یا طول موجهای شنوایی آنان قرار نداشت؛ صدای زنگ را نشنیدند. همین الآن که در جای آرام و ساکتی هستید گمان نکنید که هیچ صدایی نیست. صدا هست ولی طول موج آن چنان است که شما نمیشنوید، در حالی که برخی از موجودات هستند که آنها را میشنوند، چون گوشهای قویتری دارند.
از همان انتخابات مجلس در سال ۱۳۹۸ به خوبی روشن بود که ماجرا تمام شده است، مگر آنکه تدبیری اندیشیده شود. اینکه در تهران آرای خالص مشارکتکنندگان در انتخابات به حدود ۱۸درصد برسد، یعنی که پایتخت کشور پاسخ منفی و روشنی را به این دعوت داده است.
ولی این پاسخ منفی در همین جا متوقف نخواهد ماند، چون انتخابات و مجلس گام اول است، طبعاً و در ادامه به سایر حوزهها سرایت خواهد کرد. از همان زمان انتظار میرفت که ساختار تصمیمگیری متوجه ابعاد این خطر شود و اجازه ندهد که این زنگ برای بار دوم با صدایی بلندتر زده شود.
نظام سیاسی باید وضعیت را از قرمز به نارنجی و سفید تغییر میداد، ولی چنین نشد. زیرا برخی از قدرتطلبان و احتمالاً فریبکار، ماشین تبلیغاتی خود را برای منحرف کردن ذهن ساختار تصمیمگیری روشن کردند، از جمله به جای ارجاع به نتایج نظرسنجیها که به وضوح سقوط رغبت مردم به مشارکت را فریاد میزد، به تاثیر کرونا متوسل شدند و اعلام کردند که علت کاهش مشارکت مردم در انتخابات کرونا بود، در حالی که تنها دو روز بود که کرونا اعلام شده بود و هنوز مردم به لحاظ ذهنی دچار این حساسیت که نروند نبودند.
به علاوه مساله انتخابات برای هیچ جامعهای آن چنان فرعی و بیارزش نیست که به دلیل احتیاط و ترس از کرونا رأی ندهند، در کشورهای دیگر از جمله امریکا در اوج کرونا مردم به خوبی رأی میدادند، با این حال آن توجیه، کار خودش را کرد، شاید اگر کرونا هم نبود یک توجیه دیگری پیدا میکردند و چه بسا میگفتند همین اندازه مشارکت خیلی هم خوب است، کاری که در ۱۴۰۰ انجام شد. در واقع، چون تصمیم به انجام چنین انتخاباتی داشتند، لذا آن توجیه را پذیرفتند، اینبار هم دو باره به طناب پوسیده کرونا متوسل شدند.
در نهایت اعتراضات اخیر نشان داد که واقعیت متصلبتر از آن است که بتوان آن را نادیده گرفت. نادیده گرفتن واقعیت بیش از آنکه موجب تغییری مطلوب در واقعیت شود، نوعی خودفریبی است. اگر اندازه قند خون یا فشار خون از رقمهایی بالاتر رفته است اثرات خود را در وضعیت عمومی بدن نشان میدهد و باید بلافاصله اقدام کرد.
ضعف و ناتوانی سیستمها در فقدان نمایندگی سیاسی اصیل، فوری نمود پیدا میکند. نتایج انتخابات و میزان مشارکت سیاسی، همان وسیله سنجش این شاخص است. انتخابات با حدود ۳۵ درصد برای جامعه ایران که در خیلی از مقاطع بالای ۷۰ درصد مشارکت را ثبت کرده است، زنگ خطری است که به صدا در آمده بود. بازگشت این ساختار به وضع طبیعی نیز از طریق چنین مشارکتی قابل اثبات است. مشارکتی بالاتر از ۶۵ درصد معیار ما برای عادی شدن وضعیت است.
###