نگاهی به حواشی اخیر اتهامهای مطرحشده علیه اصغر فرهادی
برنده این دعوا کیست؟
درحالیکه دعوای حقوقی آزاده مسیحزاده، دانشجوی سابق فرهادی، بر سر سرقت ادبی از مستند او در دادگاه تجدیدنظر ایران در انتظار صدور حکم نهایی است، جاناتان گاردنر، وکیل اصغر فرهادی به گزارش منتشرشده از سوی نشریه نیویورکر به قلم «راشل آویو» درباره چند اتهام جدید مطرحشده علیه این کارگردان درباره سرقت ادبی و استفاده بدون ذکر منبع از ایده دیگران در ساخت فیلمهایش واکنش نشان داد.
پرسش: مدتی قبل نشریه نیویورکر در گزارشی به پرونده پرحاشیه اصغر فرهادی پرداخت. اظهارنظر چهرههایی که در دورههایی با این کارگردان شناختهشده همکاری داشتند، ازجمله نکات بحثبرانگیز گزارش بود. افرادی که مدعی شدند اصغر فرهادی، ایدههای دانشجویان کارگاههای فیلمسازی خود را به سرقت برده است.
درحالیکه دعوای حقوقی آزاده مسیحزاده، دانشجوی سابق فرهادی، بر سر سرقت ادبی از مستند او در دادگاه تجدیدنظر ایران در انتظار صدور حکم نهایی است، جاناتان گاردنر، وکیل اصغر فرهادی به گزارش منتشرشده از سوی نشریه نیویورکر به قلم «راشل آویو» درباره چند اتهام جدید مطرحشده علیه این کارگردان درباره سرقت ادبی و استفاده بدون ذکر منبع از ایده دیگران در ساخت فیلمهایش واکنش نشان داد.
در متن این پاسخ آمده است: «متأسفانه ریچل اویو (نویسنده مطلب نیویورکر) با ارائه دیدگاهی یکجانبه از پرونده کپیرایت و پابلیک دومین (قواعد حقوق مؤلف و اصل حوزه عمومی) واقعیتها را نادیده گرفته و تحریف کرده است تا از آن بهعنوان بخشی از یک روایت خلافواقع درباره حرفه پر از موفقیت فیلمساز ایرانی اصغر فرهادی استفاده کند.
این در حالی است که آقای فرهادی هرگونه امکانی را برای خانم اویو فراهم کرده تا او بتواند نوشتهای دقیق ارائه دهد. نویسنده تقریبا تمام توضیحات و اسنادی را که پیرامون ادعاهای مطرحشده در مقاله به او داده شده نادیده گرفته و حذف کرده است. آقای فرهادی 25 سال با هنرمندان بسیاری همکاری موفقی داشته، اما خانم اویو صرفا چند نفر محدودی را پیدا کرده که از این شاکی بودهاند که به اندازه کافی از آنها تشکر نشده است.
محور نوشته خانم اویو پرونده فیلم قهرمان است. واقعیت آن است که این فیلم برآمده از یک رخداد واقعی بوده که دو سال پیش از مستند خانم مسیحزاده، در روزنامهها و رسانهها منتشر شده است. همچنین واقعیت دیگر این است که آقای فرهادی اولین بار این ایده را به دانشجویانش داده است. در بررسی فرایندهای قانونی خانم «اویو» از گزارش این امر غفلت میکند که خانم مسیحزاده بدون هیچ دلیلی خواستار سهمی از تمام درآمدهای داخل و خارج از ایران و جوایز بوده و همچنین درخواست داشته که نامش در عنوانبندی فیلم آورده شود که فیلم (قهرمان) بر اساس مستند او ساخته شده است. این درخواستها بیپایه و اساس و قابلقبول نبوده و بر اساس دلایلی که ذکر شد هیچ فیلمساز دیگری هم در جهان آنها را قبول نمیکند.
در طول این مقاله خانم اویو در حاشیه برخی مسائل اختلافی معمولی، روایتهایی گمراهکننده و ملودرامی غلیظ خلق کرده که آقای فرهادی در مصاحبه با او به تکتک ادعاها پاسخ گفته است. جوابهای فرهادی در مورد ادعاها و نظرات افراد بیطرف و اسناد و مدارک ارائهشده، هیچکدام به این داستان راه پیدا نکردهاند. اما آنچه فاحش است، شیوهای است که در آن خانم اویو از این پرونده حقوقی استفاده میکند تا دیدگاههای سیاسی آقای فرهادی را در بعضی موارد وارونه جلوه دهد. دیدن اینکه مجله نیویورکر چنین حجمی را برای پرداختن به یک موضوع رایج در مورد عنوانبندی اختصاص میدهد، بسیار ناامیدکننده است، اختلافی که در هالیوود هر روز بهعنوان یک امر روتین و عادی اتفاق میافتد. او به سهم خودش بهجای پایبندی به روزنامهنگاری منصفانه، تسلیم وسوسه یک سرتیتر پرسروصدا شده است».
اظهارات تکاندهنده علیه فرهادی
در بخشی از مطلب نشریه نیویورکر، گفتوگویی با مصطفی پورمحمدی، یکی دیگر از دانشجویان سابق فرهادی انجام شده است. او معتقد است فیلم «جدایی» فرهادی در سال 2012 تا حدودی الهامگرفته از فیلم کوتاهی است که او در سال 2009 در کارگاهی با تدریس این کارگردان ساخته است. هر دو فیلم شامل طرح داستانی است که یک مستخدم کار خود را از شوهرش پنهان میکند، هرچند فرهادی این ادعا را رد میکند. نامی از مصطفی پورمحمدی در فیلم «جدایی» مطرح نشده و فرهادی هرگز از او اجازه نگرفته و حتی به او اطلاع نداده است که از داستانش استفاده خواهد کرد.
پورمحمدی دراینباره میگوید: «من انتظار داشتم که استادی اگر از دانشجویی ایده خوبی بگیرد، از آن دانشجو هم حمایت و سعی کند به او کمک کند تا به این رشته راه پیدا کند. اینهم یک افتخار و هم یک خیانت بود».
یکی دیگر از افرادی که در مقاله مفصل نیویورکر با او صحبت شده، مانی حقیقی است. در این گزارش آمده که حقیقی اولین بار با دیدن فیلم «شهر زیبا» جذب سینمای فرهادی شد. این دو بعدها در دیدارهایی با هم به فیلمنامه «چهارشنبهسوری» رسیدند و بعد از آن روی ایدهای جدید درباره گمشدن یک زن در سفر شمال کار کردند؛ فیلمی که قرار بودن با هم بنویسند و در نهایت حقیقی بسازد اما به گفته حقیقی: «فکر کنم اصغر فهمید که این فیلم بسیار بزرگی خواهد شد و به طریقی آن را پس گرفت که من هیچ مشکلی با آن ندارم».
حقیقی در بخشی از این گزارش به ماجرای ساخت فیلم «گذشته» اشاره میکند که او به انتاریو رفته تا زنی را که در دوران تحصیل با او ازدواج کرده طلاق دهد و با وضعیت پرتنشی روبهرو میشود: «من این قصه را با جزئیات برای فرهادی گفتم نه بهعنوان یک روایت بلکه به این عنوان که باورم نمیشود چه اتفاقاتی سرم آمد!». فرهادی وقتی به حقیقی میگوید «گذشته» را نوشته، حقیقی در ابتدا جا میخورد. اما فرهادی میگوید که او را بهعنوان بازیگر در نظر دارد. حقیقی دراینباره میگوید: «عجیب است که کسی به داستان زندگی شما گوش دهد و بعد فیلمنامهای دربارهاش بنویسد و سپس به شما بگوید دوست داری در آن بازی کنی؟! البته هیچ چیز توهینآمیزی در این ماجرا برای من نیست. اصغر فرهادی آدمی بسیار عجیب و تدافعی است که از سبک خودش مراقبت فراوانی میکند». در نهایت با اینکه حقیقی ششماهی کلاس فرانسه میبیند، علی مصفا برای این نقش توسط فرهادی انتخاب میشود و در صحبتهای اکران هم فرهادی میگوید این داستان را از یکی از دوستان الهام گرفته و نامی از حقیقی نمیبرد: «در آن موقع بود که گفتم: ولش کن! این دیگر خیلی عجیب است، چون من او را نمیفهمم. فرهادی من را سردرگم میکند و در مورد موارد زیادی باعث معذبشدن من میشود».
راه فرهادی و حقیقی از هم جدا میشود تا زمان «همه میدانند» که فرهادی از حقیقی کمک میخواهد: «من به فرهادی گفتم من نمیدانم چطور با تو همکاری کنم، چون همیشه بعد از همکاری احساس بدی دارم. با اینکه چیزی نمیخواهم جز اینکه تو پیش من بیایی و بگویی: این کار تو خیلی به من کمک کرد. ممنونم. من قرارداد نمیخواهم. فقط میخواهم بگویی که این روز اتفاق افتاده ما عکسی جلوی تخته وایتبورد میگیریم که ما نوشتن فیلمنامه را شروع کردیم و اگر فیلم بیرون آمد و تو نامی از من نبردی و یادت رفت، این عکس را نشانت میدهم». این عکس گرفته میشود و برای چهار ماه این دو نفر با هم یک خلاصه 42صفحهای از فیلم را مینویسند که نتهایش هنوز در خانه حقیقی است اما درحالیکه قرار بوده فرهادی نسخهای از فیلمنامه اولیه را برای حقیقی بفرستد، دیگر خبری از او نمیشود. فرهادی به نویسنده این گزارش گفته فیلم بر اساس نسخه اولیه دیگری بوده است.
حقیقی میگوید شاید دچار نوعی سندرم استکهلم (که گروگان شیفته گروگانگیرش میشود) شده و برایش اهمیتی ندارد که فرهادی حتما از او نام ببرد. «ما خلاصه را با هم نوشتیم و من مدارکش را در خانه دارم، اما مسئله این است که هیچ راهی نیست که من تا این حد از خلق هنر لذت ببرم. برای من هرگز قضیه معامله نبوده. قضیه این بوده: این آدم بسیار عالی که نابغه است و بسیار حرفزدن با او لذتبخش است». حقیقی این تجربه را شبیه «آگاپه» مینامد؛ اصطلاحی که در آن عشق بدون انتظار پاسخ ابراز میشود: «من میدانم که این چقدر برای او سخت است که حضور من را به رسمیت بشناسند. پس من هم از او این را نمیخواهم! ولش کن!».
او میگوید که بعد از «گذشته» دیگر فیلمی از فرهادی را تماشا نکرده و نمیخواهد بهصورت عمومی درباره آثار او صحبت کند، اما گفته: «اگر از من بپرسید، به عنوان کسی که نه قهرمان و نه مستند مسیحزاده را دیدهام اما این فرد را بهخوبی میشناسم. این دزدی ادبی نبوده. اصغر بسیار باهوشتر و جالبتر از این است که همچین کاری کند. این فقط شخصیت او بود که میخواسته کنترل کاملی روی مسئله مؤلف اثر داشته باشد. این یک ضعف شخصیتی در اوست».
حقیقی گفت این را به فرهادی گفته است: «تو یک مرد موفق، قدرتمند و ثروتمند هستی و روبهرویت یک زن از شیراز است که هیچکدام از اینها را ندارد. اینجا هیچ بردی برای تو نیست. این یک باخت است و خجالتآور است. مسئله بردن پرونده قضائی نیست. چیزی که تو برایش باید بخواهی، این است که او حس دیدهشدن و نام بردهشدن را تجربه کند، نه اینکه هر کاری که در قدرتت هست انجام دهی که این یک کار را نکنی!».
در بخش دیگری از گزارش مفصل نیویورکر با ترانه علیدوستی هم صحبت شده است. او در این گفتوگو اشاره کرده که فیلمهای فرهادی به نمایش شخصیتهایی میپردازد که برای حفظ وضعیت اجتماعی خود دروغ میگویند و از این میترسند که در هنگام آشکارشدن اسرارشان مردم چه حرفی راجع به آنها میگویند. او میگوید برای مدتی طولانی: «ما همیشه به این مسئله میخندیدیم که باشه، اصغر همهچیز مال توست! برو و ادامه بده. ما درباره این صحبت میکردیم که او واقعا نابغه است اما به طریقی در این هم نابغه است که ایدههای افراد اطراف خود را به درون خود میکشد!».
علیدوستی درباره ادعای دانشجوی فرهادی که ایده فیلم فرهادی برای او بوده گفته: «البته، من میدانستم، من همانموقع این را میدانستم».
سیاه و سفید نیستم
در مقاله نیویورکر گفتوگویی نیز با اصغر فرهادی انجام شده. او در بخشی از این گزارش درباره اینکه آیا به طور دائم قصد اقامت در آمریکا را دارد، گفته: «حقیقت این است که من انگار در یک دوراهی تصمیمگیری درباره اینکه چه کنم گیر افتادهام. از یک طرف وقتی در ایران فیلم میسازم، آثارم به شدت مؤثرتر، قدرتمندتر و بااهمیتتر برای مردمم در ایران است، اما از سوی دیگر اگر من بمانم و در ایران فیلم بسازم انگار به نوعی وضعیت موجود را پذیرفتهام و این شرایط را نرمال جلوه دادهام، انگار که نسبت به آنها بیتفاوت هستم».
فرهادی میگوید که وقتی در حال نهاییکردن تیتراژ «قهرمان» در فرانسه بوده قصد داشته نام آزاده مسیحزاده را در تیتراژ بیاورد اما به دلیل اشتباهی این اتفاق نیفتاده است. او وقتی درباره وقایع اخیر و شکایات صحبت میکند به نویسنده میگوید: «منظور من از صحبت درباره این اتفاقات نیست که او (آزاده مسیحزاده) آدم خوبی نیست. من تمام فیلمهایم را درباره مبارزه بین خوبی و بدی ساختهام، پس او را میفهمم. وقتی من هم جوان بودم، عاشق فیلم اولم بودم با اینکه خیلی فیلم خوبی نیست. اما در آن زمان باور داشتم این اثر مال من است. پس احساسش را راجع به مستندش درک میکنم».
فرهادی درباره اینکه خودش هم گرفتار ساختاری شبیه فیلمهایش شده که در آن اشتباه کوچکی سبب یک بحران بزرگتر میشود هم صحبت کرد و گفت: «بله، من درباره این اتفاقات هر روز نتنویسی میکنم. شاید حتی یک روز فیلمنامهای دربارهاش نوشتم. از یک طرف من شگفتزده شدم، اما از طرف دیگر خوشحالم چون حالا میتوانم بگویم: بله فیلمهای من واقعگرا هستند».
در این مقاله همچنین اشاره شده که وقتی وزارت ارشاد اعلام کرده که تعدادی از فیلمسازها را در فهرست ممنوعالکارها قرار داده و بهزودی نامشان را اعلام میکند، به فرهادی گفته شده که نام او هم در این فهرست است. اتفاقی که نتیجه نمایش فیلم «قهرمان» در جشنواره فیلم اورشلیم است. فرهادی گفته: «بخشهای مختلفی از دولت با دستیاران و افراد نزدیک به من تماس گرفتند تا این پیام را به من برسانند».
او درباره رخدادهای اخیر ایران هم با این روزنامهنگار صحبت کرده است و گفته: «من در ماشینم مینشینم و در خیابانهای تهران میچرخم، لازم نیست شما سیاسی باشید، به عنوان یک انسان آن چیزی که میبینیم تکاندهنده است». نویسنده در ادامه به تمسخر فرهادی بعد از واکنشش به اتفاقات اخیر ایران در رسانههای رسمی به خاطر پرونده او با آزاده مسیحزاده اشاره میکند و مینویسد: «داستان مسیحزاده که تا اینجا توسط رسانههای دولتی تا حد زیادی نادیده گرفته شده بود، حالا از دست او خارج شده و به بهانه حقوق او، دولت در حال محکومکردن بزرگترین فیلمساز آن کشور است».
فرهادی در ادامه میگوید در یکی از سختترین لحظات احساسی زندگیاش است؛ چون نمیداند آیا میتواند به ایران برگردد یا نه، آیا هرگز والدینش را دوباره خواهد دید و آیا همسر و فرزندانش میتوانند ایران را برای دیدار با او ترک کنند. او گفته: «من قبول دارم که مشکلاتی در شخصیتم دارم. من سفید یا سیاه نیستم، بلکه یک انسان خاکستریام». فرهادی حالا احساس میکند که بحث در مورد کپیرایت در این لحظه پیشپاافتاده است: «چیزهای مهمتری حالا در ایران هست که باید در موردشان صحبت کنیم».
ماجرا از چه زمانی آغاز شد؟
حواشی ادامهدار اصغر فرهادی از هفتادوچهارمین جشنواره فیلم «کن» آغاز شد. جشنوارهای که برای نخستین بار «قهرمان» ساخته او را به نمایش گذاشته و نشست خبری پرچالشی را پشت سر گذاشت. از چرایی عدم ساخت فیلمی درباره موضوعات سیاسی و اجتماعی ایران گرفته تا انتخاب امیر جدیدی برای ایفای نقش اصلی فیلم سؤالاتی مطرح شد.
موج انتقادهای مطرحشده به فرهادی در جشنواره فیلم کن، به شکلهای مختلف ادامه پیدا کرد. «قهرمان» در نخستین سفر جشنوارهای خود، در اختتامیه هفتادوچهارمین دوره جشنوار کن، جایزه بزرگ هیئت داوران را به صورت مشترک با فیلم «کوپه شماره 6» به کارگردانی «یوهو کاسمانن» دریافت کرد.
فرهادی پس از دریافت جایزهاش، ضمن تشکر از دستاندرکاران جشنواره کن و هیئت داوران در سخنانی کوتاه از گروهش، تهیهکننده فیلمش و خانوادهاش تشکر کرد و گفت: «الان که اینجا ایستادهام به یاد 36 سال قبل افتادم که یک بچه 13ساله بودم و در شهری که به دنیا آمدم، با کمترین امکانات اولین فیلم کوتاهم را ساختم. 36 سال است که جز نوشتن و فیلمساختن کار دیگری نکردم و با همه محدودیتها، مشکلات و فشارها و گرفتارهایی که میتوانست من را از این مسیر که داشتم منصرف بکند و این فیلمها را نسازم و شما هم نبینید اما به امید اینکه با هر فیلمی که میسازم، یک پرسش از شرایط تلخ اجتماعی را که اطرافم هست با تماشاگرها به اشتراک بگذارم، با وجود همه مشکلات ادامه بدهم، چون ایمان دارم یکی از راههای نجات کشورم، آگاهیبخشی است».
در این میان، به ناگاه حاشیه دیگری بر سر «قهرمان» سایه انداخت. آزاده مسیحزاده از شاگران سابق اصغر فرهادی ادعایی را مبنی بر اثرپذیری جدی از مستند ساختهشده او مطرح کرد و نگاهها به ساخته او معطوف شد. بلافاصله انجمن مستندسازان در بیانیهای اعلام کرد اگر در ساخت یک فیلم داستانی از مصالح مختلف یک فیلم مستند استفاده شده باشد، حق و حقوق صاحب فیلم مستند چگونه باید تأمین شود؟ اگر کسی در مسیر ساخت یک فیلم به عنوان راهنما، مشاور یا استاد حضور داشته باشد چه حقی نسبت به آن فیلم پیدا میکند؟ و... ما در انجمن مستندسازان به واسطه درخواست و چارهجویی خانم آزاده مسیحزاده، کارگردان فیلم مستند، دوباره با این مسئله پرتکرار در سینمای مستند مواجه شدهایم.
پس از انتشار این بیانیه، کاوه رضوانیراد (وکیل اصغر فرهادی) نسبت به ادعای مطرحشده واکنش نشان داد و نوشت: «پیش از هر سخنی، ذکر این نکته ضروری است که اینجانب در مقام وکیل پروژه سینمایی «قهرمان»، در سه ماه گذشته به دلیل رعایت احترام مقام معلم و شاگردی، از پاسخ رسانهای به ادعاهای یکی از هنرجویان ورکشاپ آموزشی آقای اصغر فرهادی در سال ۹۲_۹۳ اجتناب کرده و گزارش خود را دراینباره به خانه سینما ارائه کردهام، اما اکنون که بیانیه انجمن مستندسازان، موجب رسانهایشدن موضوع در سطح عمومی شده است، بیان توضیحات و جزئیات موضوع و انتشار اسنادی که ماهیت حقیقی روایت را آشکار میسازد ضروری است. بنابراین ضمن غنیمتدانستن فرصت پیشآمده جهت روشنسازی ابعاد ناگفته موضوع، بر این امر تأکید مینمایم که نسخهای از کلیه مستنداتی که در ادامه به آنها اشاره شده، پیش از این، در اختیار خانه سینما و دادسرای فرهنگ و رسانه قرار گرفته است». اما پس از اکران عمومی فیلم در ایران، موضعگیریهای مختلف نسبت به فیلم به اوج خود رسید و روزی نبود که اظهارنظری درباره «قهرمان» به موجی خبری تبدیل نشود. در این میان اصغر فرهادی دست به کار نوشتن بیانیهای شد که کمتر کسی از او انتظار چنین صحبتهایی را داشت.
او در واکنش به گفتوگوی داوود مرادیان، مدیر گروه مستند بنیاد روایت فتح، متنی را منتشر کرد و نسبت به صحبتهای او که گفت آقای اصغر فرهادی فیلمساز تیزهوشی است که هم حکومت را دارد و هم بیرون حکومت را، نوشت: «در تمام سالهای گذشته بنا بر این داشتم که از ورود به هر حاشیهای پرهیز کنم و همواره تمرکزم بر نوشتن و فیلمساختن باشد. تصورم بر این بود که پاسخ بسیاری از حاشیهها، تهمتها و تخریبها در حاصل کارم داده میشود و نیاز به توضیحی نیست. اما این سکوت، برخی را بر آن داشته تا یکسویه هرآنچه را در ذهن بافتهاند بروز دهند، با این اطمینان که فرهادی ورود نخواهد کرد و پاسخی هم نخواهد داد. بهانه این نوشته اظهارنظر فردی است که او را نمیشناسم و من را همزمان منتسب به حکومت و خارج از کشور کرده است. خیلی صریح و روشن بگویم: من از شما بیزارم! من نه هیچگاه کوچکترین قرابتی با منش و تفکر واپسگرای شما داشتهام و نه سر سوزنی به گزافهگوییهایتان در پوشش حمایت و تعریف و تمجید نیاز دارم. شما که سالها براى فرار از پذیرش مسئولیت خود سعى در جاانداختن واژه «سیاهنمایى» در کنار تکتک فیلمهای من کردید و شگفت که در سوى مقابلتان همین تلاش براى متهمکردن من به سفیدنمایى در جریان است!».
اما این حواشی هر روز بزرگ بزرگتر شد و آزاده مسیحزاده سازنده مستند «دو سر برد، دو سر باخت» در گفتوگویی با مجله تجربه، تجربه حضور در کلاسهای اصغر فرهادی و چگونگی شباهت فیلم مستندش به قهرمان را توصیف کرده است. «آقای فرهادی روی مبل کنار پنجره نشست. من هم روی یک صندلی که میزی مقابلش بود کنار آقای فرهادی. خانم بختآور هم که انتهای اتاق و فریده شفیعی با یک دسته برگ A4 در دست نشسته روبهروی من. آقای فرهادی شروع به صحبت کرد که چه خبر از شیراز و هنوز میری و میآی و... گفتم نه دیگر ساکن شدهام. گفت ای بابا. ما خیلی سفر داریم به شیراز. توی این فکر بودیم که تو هم بیایی. چون من دارم توی شیراز یه فیلم میسازم به نام قهرمان. توی این فکر بودم که تو هم توی فیلم بازی کنی. یادمه توی فیلم خودت وقتی جلوی دوربین میاومدی لهجه شیرازی خوبی داشتی. من استرس گرفتم و متحیر شدم. من را چه به بازی! گفتم آقای فرهادی من اصلا بازیگر نیستم. علاقه و استعدادی هم ندارم. علاقه من کارگردانی است. خیلی دلم میخواهد کنار شما باشم و از شما یاد بگیرم. پرسید خب چه کارها کردی؟ از فیلمهایی که ساختم گفتم و اشاره کردم که در فیلمی که فیلمبردارش محمود کلاری بود منشی صحنه بودم. گفت چقدر خوب. پس میتوانی منشی صحنه هم باشی. بعد از من پرسید شیراز را چقدر میشناسی؟ گفتم من شیرازیام، همه جایش را میشناسم. پرسید مکانهای تاریخی؟ رستورانها؟... گفتم همه جا. حتی جاهایی را سراغ دارم که توریستها را نمیبرند اما خیلی مهم و جذاباند. آقای فرهادی گفت پس توی همین جلسه شماره ملیات را میگیریم که برایت بلیت هواپیما بگیریم و هفته بعد با گروه ما به شیراز بیایی. حین همین صحبتها آقای فرهادی اشارهای کرد به فریده شفیعی که در تمام آن ساعت مثل یک ربات روبهروی من بیحرکت نشسته بود. با این اشاره شفیعی آمد بالای سرم ایستاد و دو برگه روی میز مقابلم گذاشت. روی یکی متنی نوشته شده بود و دیگری سفید بود. آقای فرهادی گفت تا اینجا هستی متنی که روی آن کاغذ نوشته شده را به خط خودت روی این کاغذ بنویس. یک نگاه به متن کردم. تقریبا این بود: «اینجانب آزاده مسیحزاده فرزند... به شماره ملی... در صحت و سلامت عقل و اراده اعلام میدارم مستند... بر اساس طرح و ایدهای از آقای فرهادی میباشد». این عین جمله نیست ولی خیلی نزدیک است و این به خاطرم مانده بود. گرچه اخیرا کاغذ را توی دادگاه دیدم. خودم که نسخهای از آن نداشتم. یعنی کلا یک نسخه بود که نزد آقای فرهادی ماند. خواندم و استرس گرفتم. انگار نفسم پس رفت. سرم را بالا آوردم و گفتم آقای فرهادی میشود راجع به این صحبت کنیم؟ ایشان گفت حالا امضا کن و شماره ملیات را هم صحیح بنویس که برایت بلیت هواپیما بگیریم، با هم میرویم شیراز و دربارهاش صحبت میکنیم. من هی میگفتم آقای فرهادی... میخواستم یکجوری با روی خوش از زیرش در بروم. میخواستم بگویم ایده مال خودم است. خودم این مستند را ساختهام. این طرح اصلا جزء مواردی که شما سر کلاس آوردید نبود (که تازه آنها هم طبق بیانیه اخیر کارنامه نمیتواند متعلق به استاد باشد). آقای فرهادی هی مصرانه میگفت امضا کن. بعد هم پرسید: «فیلمت رو با چه اسمی فرستادی به جشنوارههایی جایزه گرفت؟» گفتم «دو سر برد، دو سر باخت». گفت همان را بنویس. یادم آمد در تماس تلفنیای که از مؤسسه بامداد با من گرفته شده بود، گفته بودم فیلم را در خارج به نام پرده چهارم نمایش دادهام. در طول آن لحظات این احساس را داشتم که آقای فرهادی دارد مالکیت فیلم من را میگیرد».
اما این اظهارنظرها بیپاسخ نماند و به فاصله چند ساعت بیانیه مفصلی درباره چگونگی ساخت فیلم قهرمان و ادعاهای آزاده مسیحزاده از سمت روابطعمومی فیلم «قهرمان» رسانهای شد. در بخشی از این بیانیه آمده است: «بر طبق قانون کپیرایت، مالکیت مادی و معنوی سوژههای منتشرشدهای که در رسانهها عمومی و افشا شدهاند، متعلق به هیچکس نیست و همگان میتوانند از این اطلاعات عمومیشده، به صورت جزئی و کلی در یک اثر هنری استفاده کنند. این قانون، در ایران و کشورهای دیگر وجود دارد و در دادگاهها مورد استناد قرار میگیرد. نکته مهم و قابل توجه آن است که فیلم «قهرمان» برداشتی کاملا آزاد و متفاوت از سوژهای افشاشده است که اخبار آن دو سال قبل از ورکشاپ سال ۹۳ در رسانهها و شبکه استانی فارس منتشر شده. از همین روی خود این مستند را هم نمیتوان به کپیبرداری از گزارش تلویزیونی استان فارس درباره سوژه زندانی شیرازی متهم کرد. ادعای وامگرفتن فیلم «قهرمان» از اثر مستند، نادیدهگرفتن بهعمد یا غیرعمد همه اطلاعات منتشرشده پیشین راجع به این سوژه در رسانههاست. طبق قانون و نظر کارشناسان حقوقی، آنچه در یک اثر مستند مورد حمایت قانون کپیرایت قرار میگیرد، نه اطلاعات افشاشدهای که فیلم مستند نیز خود آن را از واقعیت وام گرفته و صرفا گزارشگر آن است، بلکه بیان خلاقانه سازنده مستند است. به وضوح روشن است که فیلم «قهرمان» به هیچ عنوان در بیان داستانی و سینمایی خود نسبتی با فیلم مستند مورد بحث ندارد. برخی شباهتهایی که در این دو اثر به شکل طبیعی وجود دارد، به معنای وامگرفتن از خلاقیت و بیان اثر مستند نیست. این شباهتها سه دلیل واضح دارد: وجود ریشه مشترک در هر دو اثر که یکی مستقیما درباره یک اتفاق واقعی است و دیگری برداشتی آزاد و متفاوت از آن. توصیهها و راهنماییهای کلی و جزئی مدرس ورکشاپ که در قدم اول، طرح ایده کار بر روی افراد و سوژههایی که پول یا شیء گرانبهایی را به صاحبش برگرداندهاند و تبدیل به قهرمانی محلی شدهاند، بوده است. این راهنماییها هم در مسائل تکنیکی ازجمله دکوپاژ، قاببندی و حرکت دوربین بوده و هم در جنبه چگونگی دنبالکردن هر سوژه و شکل روایت داستان آنها. این موضوع باعث شده که همه چند اپیزود مجموعه کلاسی این ورکشاپ از یک فیلتر عبور کنند و شبیه به جنس سینمایی که مدرس کلاس در حال تدریس آن به هنرجویان بوده، بشوند».
به نظر میرسد تا به انتها رسیدن این پرونده و اعلام برنده این پرونده حقوقی همچنان باب اظهارنظر درباره عملکرد اصغر فرهادی باز است و هرازگاهی بار دیگر ماجرا به خبر داغ رسانهها تبدیل خواهد شد.
###