ابرقدرتی با چاشنی توهم!
*حبیب رمضانخانی
در دنیای امروز، به جز ایالات متحده، از چین به عنوان ابرقدرت نوظهور یاد می کنند. قابل تامل اینکه چینی ها، با اینکه این هدف را به شدت دنبال می کنند، ولی عملا دنبال نمود ابرقدرتی در افکار عمومی و ایجاد حساسیت نیستند. آنوقت کشوری که در یک دهه گذشته متوسط رشد اقتصادی آن صفر درصد بوده و از مشارکت مردمی در انتخابات تا مهاجرت و فرار جوانان آن گویای ریزش بالای اعتماد اجتماعی هست، دم از ابرقدرتی خود می زند!
پرسش: مهدی صفری، معاون دیپلماسی و اقتصادی وزیر امور خارجه گفته اند: ما در دنیا یونیک هستیم. ابرقدرت بودن فقط به داشتن بمب اتم نیست؛ ما در تکنولوژیهای لبه خیلی پیشرفتهای خوبی کردیم و مقدار کمی با ابرقدرتی فاصله داریم/ منبع: ایسنا
آلب ارسلان دومین حکمران سلجوقی ایران چند روز پیش از مرگ، در حضور جمعی دستور اعدام یوسف خوارزمی، فرمانده مخالفی که پس از یک مقاومت شدید دستگیر شده بود را داده و به تماشا نشسته بود... یوسف که مرگ خود را نزدیک دید ناگهان خنجر نگهبان را برکشیده و به سوی جایگاه آلب ارسلان حمله برد. آلب ارسلان که به تیراندازی خود اطمینان داشت نگهبانان را از مداخله منع کرد و تیر در کمان نهاد تا یوسف را بزند که با زیزاگ یوسف دو تیر او خطا رفت و یوسف سینه آلب ارسلان ۴۳ ساله را با خنجر شکافت...
بی شک این پادشاه جوان، قربانی توهم قدرت خود شده و آنگونه پای آن توهم و اشتباه هزینه داد. در تاریخ مثال های فراوان، از توهم نیروی فرازمینی شاه اسماعیل در چالدران تا توهم قدرت تحریک کنندگان جنگ های دوم ایران و روس را می توان نام برد که به خاطر عدم درک و شناخت قدرت و توان خود و رقیب، اقدام کردند و برای خود و ایران آنگونه مصیبت ها خلق کردند!
بی شک اظهار نظر جناب صفری و مسئولان دیگر در زمینه بزرگنمایی توان و قدرت کشور مسأله عجیبی نبوده و مشابه آن را در ادبیات بسیاری از مسئولان و دولتمردان سایر کشورها نیز شاهد هستیم. ولی تفاوت ما با آن ها در این است که، خارجی ها صرفا برای خوراک افکار عمومی، تبلیغات، ایجاد ترس و... دست به این برجسته سازی ها زده و در اقدام آن را مبنای عمل خود قرار نمی دهند. ولی در کشور ما برعکس؛ این بزرگنمایی ها مبنای عمل و تصمیم قرار گرفته و منجر به خلق هزینه های فراوان می شود.
در دنیای امروز، مسلما ابرقدرت بودن، مولفه ها و معیارهای خاص خود را دارد که از دست بالا در توانمندی نظامی، قدرت نرم و رسانه های پرنفوذ و گستره فرهنگی تا قدرت و پیشرفت اقتصادی را شامل می شود که همگی البته با پیش شرطی به نام «مشروعیت و اقبال مردمی» ایجاد می شود که خود از رفاه مطلوب و اعتماد اجتماعی بالای شهروندان آن کشور ایجاد می شود.
از سوی دیکر، ابرقدرت بودن، بالاتر از هر ادعا و توهمی، یک مسأله اقناعی و ایجابی است. یعنی توان و قدرت یک کشوری در عرصه ها مختلفی به چنان جایگاهی رسیده که کشورهای دیگر به آن اذعان و بر اساس آن واقعیت، مناسبات و تعاملات خود را با ابرقدرت ها تنظیم می کنند. نه کشوری که توان گرفتن حق آبه خود از طالبان و طلب خود از سریلانکا را ندارد!
در دنیای امروز، به جز ایالات متحده، از چین به عنوان ابرقدرت نوظهور یاد می کنند. قابل تامل اینکه چینی ها، با اینکه این هدف را به شدت دنبال می کنند، ولی عملا دنبال نمود ابرقدرتی در افکار عمومی و ایجاد حساسیت نیستند. آنوقت کشوری که در یک دهه گذشته متوسط رشد اقتصادی آن صفر درصد بوده و از مشارکت مردمی در انتخابات تا مهاجرت و فرار جوانان آن گویای ریزش بالای اعتماد اجتماعی هست، دم از ابرقدرتی خود می زند!
بی شک یکی از دلگرمی های فکری مردم ایران در توجیه و فرافکنی شرایط دوران معاصر، رجوع به گذشته و یادآوری ابرقدرتی حکومت های باستان تا صفوی در تاریخ ایران است. بی شک کمتر هموطنی هست که از ابرقدرت بودن ایران خوشحال نشود. ولی به قول مطلبی غیرمستند، شاید از آنجایی که متوسط هوش مردم ایران از مسئولانش بالاتر است! دچار توهم نشده و با شناخت شرایط و ارزیابی زندگی خود، امروز هیچ سنخیت و مشابهتی از یک کشور جهان سومی که در آن هستیم، با تبدیل شدن به کشوری ابرقدرت نمی بینند.
دقیقا مثل سند چشم انداز ۱۴۰۴ که قرار بود ایران اول منطقه و الگوی دیگران از عرصه علمی تا اقتصادی باشد! ولی امروز از ترکیه تا عربستان و امارات متحده عربی، از نظر شاخص های اقتصادی و رفاهی شرایط بسیار مطلوبتری نسبت به ما دارند، در نتیجه حتی حرف از ابرقدرت منطقه ای، با این وضعیت اقتصاد، محیط زیست و... عملا در آینده ای نزدیک نیز قابل باور نیست!
نتیجه؛ پله اول هر تغییر و توسعه ای، ابتدا از شناخت دقیق امکانات و توانمندی های داخلی و خارجی آن کشور کلید می خورد تا متناسب با آن برنامه ریزی و هدف گذاری کند. مسلما نظام هایی چون کره شمالی، با بمب اتم خود که بسان دیوانه ای چاقو به دست، کشورهای دیگر را تهدید و ایجاد ترس می کنند، ابرقدرت محسوب نمی شوند. چون ابرقدرت ها، به پشتوانه مردمی و مشروعیت بخشی آن ها به اعمال نفوذ و کسب منافع خود اقدام و بقای ابرقدرتی خود را تضمین می کنند، نه اینکه بیشتر توان خود را برای کنترل و هدایت مردم خود صرف کرده و همواره آن را خطری بالقوه برای بقای قدرت خود ببینند!
###