کسی که کتاب «انقلاب های 1989» روی میزش حاشیه ساز شد
روایت مسعود پزشکیان از درسی که از فروپاشی کشورهای کمونیست باید گرفت
چندی پیش انتشار تصویری از میز مسعود پزشکیان -نمایندهی مردم تبریز در مجلس- حواشی در پی داشت. روی میز او کتاب «انقلابهای ۱۹۸۹» به چشم میخورد که به بازخوانی فروپاشی شوروی پرداخته است.
پرسش: مسعود پزشکیان گفت: علت سقوط کشورهایی مثل آلمان شرقی، مجارستان، چکسلواکی، رومانی و بلغارستان و… همهاش برای کسانی که میخواهند حکومت کنند، آنها که میخواهند تصمیم بگیرند و سیاستگذاری کنند، درس است؛ یعنی اگر ما بتوانیم تاریخ را درنظر داشته باشیم، میتوانیم تصمیمات درست بگیریم.
پزشکیان درمورد کتاب «انقلابهای ۱۹۸۹» که تصویر آن روی میزکارش در مجلس منتشر شد میگوید «برای آنها که بخواهند درس بگیرند در تاریخ درسهای بسیاری هست. در سرنوشت دیکتاتورها، تمامیتخواهان و آدمهایی که غیر خودشان هیچکسی را قبول ندارند؛ و در سرنوشت انسانهایی که فکر میکنند عقل مطلقاند و بقیه هیچ، درسهای بسیاری وجود دارد.»
چندی پیش انتشار تصویری از میز مسعود پزشکیان -نمایندهی مردم تبریز در مجلس- حواشی در پی داشت. روی میز او کتاب «انقلابهای ۱۹۸۹» به چشم میخورد که به بازخوانی فروپاشی شوروی پرداخته است.
خلاصه گفت و گو با او را می خوانید:
- تصویری از میز من منتشر شد که روی میزتان کیف پول و کتاب و… بود؛ این عکس حواشی داشت اما اولا آن کارتی که آن جلو است، کارت رای است؛ آن آدم و کسانی که ادعای مسلمانی هم دارند، متوجه نیستند کارتی که آنجاست برای دوربین نیست؛ من چون با انگشت رای نمیدهم و با کارت رای میدهم، آن کارت مربوط به شرکت در رایگیریهاست.
- علت سقوط کشورهایی مثل آلمان شرقی، مجارستان، چکسلواکی، رومانی و بلغارستان و… همهاش برای کسانی که میخواهند حکومت کنند، آنها که میخواهند تصمیم بگیرند و سیاستگذاری کنند، درس است؛ یعنی اگر ما بتوانیم تاریخ را درنظر داشته باشیم، میتوانیم تصمیمات درست بگیریم.
در زمانهای اضافی در مجلس که عدهای بحث میکنند و عدهای حرف میزنند و لزومی به مشارکت در آنها و گوش دادن به آنها نیست، مینشینم و همین روند تاریخی را مطالعه و بررسی میکنم. بجای اینکه این را نکتهای مثبت بدانند، آقایان انتقاد کردهاند که چه و چه… به هرحال «عقل باید / بیکلاهی عار نیست».
- من نه تنها آن کتاب را خواندهام بلکه خیلی از کتابهای دیگری که مربوط به تاریخ و گذشته است را هم مطالعه کردهام. از جمله «چرا ملتها شکست میخورند»، «جاده باریک آزادی»، قرآن و نهجالبلاغه هم که مدام مقابلم است و مطالعه میکنم؛ کتابهای شهید مطهری و شهید بهشتی را میخوانم. یعنی کار و زندگی ما کتاب خواندن است. اگر تصمیمی میگیریم دلمان میخواهد آگاهانه باشد؛ هم بر مبنای فرهنگ و اعتقاد خودمان باشد و هم با شناخت تاریخ و دنیای اطرافمان.
چنین نیست که ما یک چیزی بخوانیم و چیزهای دیگر را نخوانیم که هرچه آقایان فرمودند بلند شویم و بنشینیم.
- کتابی که درمورد فروپاشی شوروی است ، کتابی بود که تاریخ شکستهای اتحادیههایی که در منطقه حکومت میکردند را بررسی کرده بود؛ این شکستها عمدتا بخاطر رفتارهای غلط و تمامیتخواهانهای بود که آن احزاب داشتند.حزب کمونیسم در خود لهستان در رایگیری رای نیاورد؛ یعنی همان کارگران به این آدمها رای ندادند. بصورت خیلی غیرقابل باوری در رایگیری که اینها اجازه شکلگیری میدهند، حزب کمونیست ۴ یا ۵ درصد رای میآورد. حتی خودیهایشان به خودشان رای نمیدهند. این درسی است که باید گرفت.
- برای آنها که بخواهند درس بگیرند در تاریخ درسهای بسیاری هست. در سرنوشت دیکتاتورها، تمامیتخواهان و آدمهایی که غیر خودشان هیچکسی را قبول ندارند؛ و در سرنوشت انسانهایی که فکر میکنند عقل مطلقاند و بقیه هیچ، درسهای بسیاری وجود دارد.
- راه باریک آزادی کتابی مفصل و درواقع ادامهی کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» است. بحث روی جامعه و حاکمیتهاست؛ جوامعی که حکومتهایشان دیکتاتوری است و جوامعی که حکومتی ندارد؛ در دیکتاتوری کشت و کشتار است و در جوامع بیمرز و رها هم کشت و کشتار و عدم هماهنگی است. البته استثنائاتی را هم مثال میزند از حکوکتهایی با رهبرانی سالم. اما در کلان، بحث این است که حاکمیتها و قدرتها گرایش به دیکتاتوری دارند. جوامع هم گرایش به هرج و مرج دارند؛ میگوید مرز بین جامعه با حاکمان و حاکمان با جامعه مرز بسیار باریکی است؛ اگر این مرز را نتوان نگاه داشت بالاخره باعث میشود که حاکمیت شروع کند به دیکتاتوری کردن و تمامیتخواهی و اولیگارشی؛ ولی اگر از آنطرف حکومت ضعیف شود، جامعه از هرجا سر بلند میکند و باعث هرج و مرج و کشت و کشتار و… میشود. بین اینکه نگذاریم در جوامع هر قوم و قبیله و مجموعهای شروع کند به راه بستن و زدن و کشتن و سهمخواهی و از آنطرف هم دولت زیادتر از حد خود حرکت نکند، تعادل بین این دو است که میتواند یک جامعه را در مسیر آزادی حرکت دهد. خلاصهاش این است؛ کشورهای مختلفی را مثال میآورد و نمونهها را میگوید.
- بالاخره ما اشتباهات یا اتفاقاتی در کشورمان داریم که شبیه به آنهاست و اگر متوجه و آگاه نباشیم و اگر خود مقام معظم رهبری جلوی این اشتباهات را نگیرند و از طرف دیگر هم جامعه را رها کنند، مشکل پیدا میکنیم. یعنی حاکمیتهایی که تنها یک گروه در آنها حکومت میکند، براساس تجربه و سرنوشتی که این کشورها داشتهاند، عاقبت خوبی ندارند؛ آنها که تصور میکنند که عقل کل هستند و بقیه هیچ، نتیجهی درستی نگرفتهاند؛ در دنیا و در تاریخ، علاوه بر نمونهی شوروی، در «چرا ملتها شکست میخورند» به نمونههای کل دنیا پرداخته شده است.
- من تصور میکنم اگر این عزیزان ما که پیشگامان اعتقادیاند و از اصول و اعتقاد دفاع میکنند و خیلیهایشان باور هم دارند اگر فقط نامهی امام به مالک اشتر را در مورد حکومتداری بخوانند و آن را بفهمند؛ چون خواندن که کاری ندارد، بین خواندن و فهمیدن و توانستن و اجرا کردن فاصله است. من باورم این است که اگر مسئولین نامهی امام به مالک اشتر را بخوانند و مو به مو به آن عمل کنند، مملکت ما گلستان میشود.
- فقط مشکل این است که بخوانند و بفهمند و بتوانند و باور داشته باشند که میتوانند اجرا کنند. چون صرف خواندن دردی را دوا نمیکند. فهمیدن هم بخشی از این فرایند است و کافی نیست و بعد از آن باید توان اجرا و انگیزه و باورش را داشته باشیم. اعتقادم این است که اگر بتوانند چنین کاری کنند این بلاهایی که الان سر مردم میآید خیلیهایشان برطرف خواهد شد.
- ما خیلی وقتها تصور میکنیم اگر فلان آدم را برداریم و آن یکی را بگذاریم مملکت درست میشود؛ مملکت با تعویض آدمها درست نمیشود. مملکت با آموزش و نظارت و دوباره آموزش در چارچوب اینها درست میشود. هرکسی را رها کنید ممکن است تخلف کند، هرکسی را رها کنید حتما اشکال و عیبی دارد و ناظر باید نظارت کند و عیبها را برطرف کند، نه اینکه هر عیبی را پرونده کنند و طرف را حذف کنند. هیچ انسان بیعیبی وجود ندارد. باید تلاش کرد، مدیران را نظارت کرد، ابزار داد و در نظارت اگر راه را انحرافی رفتند، باید اینها را فرستاد دوره تا برگردند و راه درست را بروند.نه اینکه مدام مدیر بگذارند و اشتباه کند و مدیران را عوض کنند که «اشتباه کرده است».
- الان این دولت مدیران جوان آورده است، فکر میکنید مشکلی حل میشود؟! هنوز نرسیده در مجلس دارند برای چند وزیر رای استیضاح جمع میکنند. اینگونه که نمیشود مملکت را اداره کرد. یعنی بدیهی است که مدیریت یک علم است و جایگاهها باید بر اساس آموزش اختصاص یابد تا سیستم ارتقا یابد.
- اگر تصور میکنیم راه ما درست است، کیفیتر و عادلانهتر و موثرتر است، این را باید با روشهای علمی و با پرورش جلو برد، با دستور دادن نمیشود همه را مثل خود کرد. تازه اگر تصور میکنیم خوبیم باید در عمل و رفتار نشان دهیم و به دیگران اجازه دهیم ببینند و درک کنند و وقتی تجربه کردند طرف ما بیایند. الان چرا مردم میخواهند از کشور خارج شوند؟! بالاخره الگویی آنطرف میبینند و این طرف نمیبینند. ما باید کاری کنیم که الگو شویم؛ آدم با امر و نهی و دستور الگو نمیشود. با رفتارهای انسانی، با حرکتهای پیشرفته، با علم و آگاهی و کسب مهارت برای حل مشکلات و رفع موانع میشود به جایی رسید.
###