دستبرد به اسناد آیتا... پیش از مرگ او؛
هفتروایت ازمرگ طبیعی آیتا... طالقانی
پرسش:حدود چهار دهه پیش آیتا... طالقانی دار دنیا را وداع گفت. در این سالها، فرزندان و دوستداران آیتا... فرضیات زیادی برای مشکوک بودن درگذشت او را مطرح کردهاند.
پرسش:حدود چهار دهه پیش آیتا... طالقانی دار دنیا را وداع گفت. در این سالها، فرزندان و دوستداران آیتا... فرضیات زیادی برای مشکوک بودن درگذشت او را مطرح کردهاند.
قطع بودن تلفن دفتر و منزل آیتا... پای ثابت فرضیاتی است که مطرح میشود. احتمال توطئه خارجیها هم عنوان شده؛ از شوروی کمونیست تا انگلستان امپریالیست! 19 شهریور سال 58، آیتا... سیدمحمود طالقانی از رهبران انقلاب اسلامی دار فانی را وداع گفت. 38 سال پس از آن روز، کسانی مرگ او را مشکوک میدانند. موضوعی که از سوی برخی از طرفدارانش و البته فرزندان سید طالقان عنوان شده است. چه آنکه مهدی طالقانی درباره مشکوک بودن مرگ پدرش گفته است «برخی فکر میکردند تا زمانی که طالقانی است در مصدر امور قرار نمیگیرند، بنابراین طالقانی نباشد به نفعشان است.» او با اشاره به اظهاراتی از پدرش که هر کسی جرات هجمه به آنها را نداشت، این را در کافه خبر خبرآنلاین مطرح کرده بود. مثلا در مورد دیدگاه آیتا... طالقانی درباره حجاب که مورد تایید امام هم قرار گرفت. به گفته او، «بعد از فوت پدر یک عده واقعا هم حسادت و هم کینه نسبت به طالقانی داشتند. کسانی فکر میکردند تا زمانی که طالقانی است در مصدر امور قرار نمیگیرند.» این سخنان مهدی طالقانی مورد تایید خواهرش طاهره نیز هست که گفته بود «فوت ایشان برای همه فرزندان مشکوک بود.»
چرا دو تلفن قطع شد؟
مهدی علت مشکوک دانستن مرگ پدر را اینگونه برای خبرآنلاین توضیح داده است: «وقتی انقلاب شد منزل ابوی در پیچ شمران تبدیل به محل رجوع مردم شد و دیگر برای ما قابل زندگی نبود. پیشنهاداتی شد مبنی بر اینکه فلان کاخ، فلان دفتر یا خانه فلان تیمسار خالی است، به یکی از این مکانها بروید؛ اما آقا قبول نکردند. جمعیت ما هم زیاد بود. پدر، مادر، من و خانم و بچههایم همه با هم بودیم. به هر حال یک آپارتمان 70 متری در خیابان سمیه بهما دادند و ما آنجا ساکن شدیم؛ ولی مرحوم آقا جلساتش را در خانه آقای چهپور در خیابان ایران برگزار میکرد. دو یا سه روز پیش از این حادثه، دزد به خانه خیابان سمیه میآید و فقط از داخل آپارتمان ما دزدی میشود و یک مقدار وسایل را هم بهم میریزد و چند سند با خود میبرد. روز حادثه تلفن خانه سمیه و تلفن خانه ایران هر دو با هم قطع میشود؛ در صورتی که شرکت مخابرات میدانسته که هر دو خط را آقای طالقانی استفاده میکند و قاعدتا این دو تلفن در دو جای مختلف شهر به صورت همزمان نباید قطع میشد. مساله دیگر این بود که ماشینی در اختیار ایشان گذاشته و به رانندهاش گفته بودیم هر جا که آقا هست بماند تا اگر حتی نصف شب شب آقا خواست جایی برود، این راننده آقا را ببرد و بیاورد اما آن راننده در آن شب مرخص میشود و من دلیلش را نمیدانم. آن شب آقا با سفیر روسیه و هیاتی حدودا 12 نفره در منزل آقای چهپور دیدار داشت. وقتی ساعت 12 شب این هیات از پیش آقا میرود آقا احساس میکند درد سینه دارد به آقای چهپور خبر میدهد اما آقای چهپور متوجه میشود که تلفن قطع است. بعد آقای چهپور پیاده راه میافتد و میرود به میدان عشرت آباد به دنبال دکتر شیبانی که البته دکتر هم نبوده است. اعتراض ما این بود که سه بیمارستان اطراف آن خانه بود به هیچ کدام از آنها نرفته است و دست آخر با یک اکسیژن نصفه و نیمه برگشته است و وقتی میآید آقا دیگر فوت کرده بودند. به ما میگوید: ما تلفن نداشتیم. خب تلفن نبود اما حداقل 50 عدد از این بیسیمهای دستی آنجا ریخته بود و کمیته مرکز به آنجا نزدیک بوده، همه این اتفاقات در کنار هم نمیتواند تصادفی باشد.» فرزند آیتا... طالقانی همچنین گفته اجازه پیگیری درباره مرگ پدر به آنها داده نشده است. او گفته: «ما گفتیم پدر را کالبدشکافی کنند؛ گفتند نمیشود یک روحانی و مرجع عالیقدر را کالبد شکافی کرد.»
دستبرد به اسناد آیتا...
مجتبی طالقانی فرزند دیگر آیتا... طالقانی هم سه واقعه درباره مرگ پدر را مشکوک میداند. تاریخ ایرانی از زبان او مینویسد: چند روز پیش از درگذشت آیتا...، گروهی ناشناس به منزل خلیل رضایی از نزدیکان آیتا... طالقانی دستبرد زدند و گویا به دنبال اسنادی میگشتند. اعضای خانواده پس از مرگ آیتا... متوجه میشوند چمدانی حاوی اسناد که تنها خود آیتا... طالقانی کلید آن را داشت، مفقود شده است. زهرآلود بودن انگشتر سفیر شوروی هم سناریوی دیگری از مرگ آیتا... طالقانی است. طاهره فرزند او در گفتوگویی که سال گذشته با شرق داشت گفته بود: «از صاحبخانه پرسیدیم چه اتفاقی افتاد. او گفت پدرت همیشه عادت داشت دستهایش را بشوید و سر سفره بنشیند. در همین اثنا هیأتی از شوروی هم آمده بودند. ظاهرا با آنها دست میدهد. گویا از طریق انگشتری که آغشته به زهر بوده، سمی به بدن پدر وارد میشود که علائم سکته قلبی ایجاد میکند. ما اعلام کردیم که پدر باید کالبد شکافی شود تا علت مرگ روشن شود. همگی متفقالقول بودیم. به آقای چهپور که پدر عروسمان بود این مطلب را گفتیم. ایشان گفتند: آقا مشکلی نداشتند. رفته بودند بخوابند اما نتوانستند. حالت تهوع داشتند. ظاهرا آقای چهپور را صدا کرده و ایشان هم پدر را روی تخت میخواباند و بعد به آقای چهپور اشاره کرده که از اتاق بیرون برود.»
کار، کار انگلیسهاست؟
محمدمهدی جعفری، از نزدیکان آیتا... طالقانی تردید آمیز بودن مرگ آیتا... را از زوایه دیگری مینگرد. او معتقد است که آیتا... طالقانی به مرگ طبیعی از دنیا رفته است اما یکی از تردیدها را بررسی میکند و به خبرنگار خبرآنلاین میگوید: «در اصفهان فردی به نام دهقانی مرتد شده بود و بعد از اینکه به مسیحیت گرایش پیدا کرد، کشیش شد. او که به جرم جاسوسی برای انگلیس محاکمه میشد در پروندهاش از مادهای سخن گفته بود که انگلیسیها با آن توتون سیگار را آغشته میکنند. آنگونه که او میگفت فرد بعد از استعمال آن بعد از 48 ساعت دچار سکته قلبی میشود. نشانههایی که او داده بود هم به مرگ دکتر شریعتی میخورد و هم به مرگ آیتا... طالقانی. آیتا... طالقانی یک قوطی داشت که توتونش را در آن میریخت. کاغذی بهاندازه سیگارهای قدیمی «هما» داشت و خودش سیگارش را میپیچید و داخل چوب سیگار قرار میداد و میکشید. البته این قوطی دست کسی نبود که بتواند آن را آغشته کند.» محمد مدیرشانهچی، رئیس دفتر آیتا... که در در شب آخر زندگی آیتا... طالقانی همراه او بوده است اما برخلاف جعفری تردیدهایش را باقی نگه داشته است. تاریخ ایرانی از زبان او روایت کرده: «سفیر شوروی آمد و صحبتها شروع شد. سیگار کشیدن برای آقای طالقانی مضر بود و دکتر ایشان را اکیداً نهی کرده بود. اما ایشان وسط مذاکرات دو تا سیگار کشید. سومی را که خواست بکشد، من به بهانه این که میخواهم چیزی در گوش ایشان بگویم، رفتم و سیگار را خاموش کردم و با خودم آوردم. سفیر شوروی این را دید و خندهاش گرفت. من تا حدود ۱۲ شب آنجا بودم. حال ایشان هم سرجا بود و حتی آمد و تا در خانه، ما را بدرقه کرد، چیزی که کمتر سابقه داشت و معمولا در اتاق میماند. ایشان آن شب تنها بود. زن و بچهاش که رفته بودند مشهد و محمد، پاسدار ایشان را هم که همیشه بود، آن شب ندیدم. در واقع ایشان بودند و خانواده چهپور. فردای آن روز که خبر درگذشت آقا را شنیدم سراغ چهپور را گرفتم، گفتند رفت دنبال دکتر شیبانی! ایشان که آمد، گفتم: این دور و اطراف سه تا بیمارستان هست. بعد هم تو چرا سریع به من که همسایهات هستم خبر ندادی؟ گفت: اولا اگر به تو خبر میدادم چه کار میخواستی بکنی؟ ثانیا هر دکتری را هم که نمیتوانستم بالای سر ایشان بیاورم. این اسباب تردید نهتنها برای من که برای خیلیها شد که به هر حال این امکان وجود داشت که در چنین شرایط حساسی بهتر و سریعتر عمل شود.»
روایتهایی از مرگ طبیعی
مجله «یادآور» اما چندین سال پیش روایتهایی از آخرین شب زندگی مرحوم طالقانی منتشر کرد که نتیجه روایتها برخلاف شبهه فرزندان اولین امام جمعه انقلاب است. هاشم صباغیان به ناراحتیهای جسمانی آیتا... طالقانی اشاره کرده و میگوید: «ایشان ناراحتی قلبی داشت، دیابت هم داشت، سیگار هم میکشید. جالب بود، میدانست مهندس بازرگان از سیگار خوشش نمیآید، جلسه که داشتیم میگفت: «من میروم بیرون سیگار میکشم.» به نظر بنده مرگ ایشان طبیعی بود. پزشک هم آوردند و تشخیص داد که سکته کردهاند. در مورد شخصیتهای بزرگ این نوع شایعات طبیعی است. در همین مجله اکبر بدیعزادگان برادر شهید علیاصغر بدیعزادگان و از اعضای دفتر آیتا... طالقانی هم میگوید: وقتی از مرگ آیتا... طالقانی با خبر شدم خود را به دفتر او رساندم. خانه ما در خیابان زرین نعل بود. از آنجا شروع کردم به دویدن! کمی بعد دیدم ماشینی بوق میزند. برگشتم دیدم برادرم است. با او رفتم خانه آقای چهپور و دیدم بله، صحت دارد. یک عده میگفتند در دست دادن سفیر روس با آقا اتفاقی افتاده و... ولی اصلا این چیزها نبود. از نظر حفاظت که محمد ترکان، محافظ ایشان، همیشه پشت در اتاق آقا میخوابید. ساختمان آقای رضایی آسانسور داشت. هر وقت آقا آنجا میرفتند، او در آسانسور میخوابید که اگر کسی روشن کرد و خواست بالا بیاید او بفهمد. این قدر فدایی آقا بود. من نمیتوانم مرگ مشکوک را قبول کنم.
###