پایان جشنواره ونیز؛ شب خوش سینمای ایران
پرسش:هفتاد و چهارمین دوره جشنواره جهانی فیلم ونیز، قدیمیترین جشنواره جهان، شنبه شب، نهم سپتامبر، با اهدای جوایز به کار خودش پایان داد؛ شیر طلایی برای فیلم دیدنی طراز اول گیلرمو دل تورو با نام شکل آب و همین طور شب خوشی برای سینماگران ایرانی با سه جایزه در بخش افقها.
پرسش:هفتاد و چهارمین دوره جشنواره جهانی فیلم ونیز، قدیمیترین جشنواره جهان، شنبه شب، نهم سپتامبر، با اهدای جوایز به کار خودش پایان داد؛ شیر طلایی برای فیلم دیدنی طراز اول گیلرمو دل تورو با نام "شکل آب" و همین طور شب خوشی برای سینماگران ایرانی با سه جایزه در بخش افقها.
درخشش سینماگران ایرانی
امسال سینمای ایران در بخش مسابقه اصلی نمایندهای نداشت، اما در بخش مسابقهای افقها- که معادل بخش "نوعی نگاه" در جشنواره کن محسوب می شود و در واقع به فیلمهای مستقلتر اختصاص دارد- سه سینماگر ایرانی ساکن داخل و خارج از کشور حضور داشتند: وحید جلیلوند با فیلم "بدون تاریخ، بدون امضاء"، علی عسگری با "ناپدید شدن" و علیرضا خاتمی با فیلم "فراموشی میسراید" که در شیلی ساخته شده است.
رخشان بنی اعتماد هم یکی از داوران این بخش بود که در نهایت، فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء با دو جایزه به موفق ترین فیلم ایرانی امسال در ونیز بدل شد: جایزه بهترین کارگردانی برای جلیلوند و همین طور جایزه بهترین بازیگر مرد برای نوید محمد زاده.
بدون تاریخ، بدون امضاء که در واقع دومین فیلم بلند جلیلوند - و دومین حضور او در بخش افقهای جشنواره ونیز- است، داستان درگیر کنندهای را درباره طبقات اجتماعی در ایران روایت میکند و به طرز جذابی، دو طبقه مختلف را در یک نقطه به اشتراک میرساند.
با آن که فیلم چه از جهت مضمون و چه ساختار شبیه آثار فرهادی است (و از این رو مخالفان سرسختی هم دارد)، اما در نهایت موفق میشود به مدد کارگردانی حرفهای و بازیهای طراز اول، تماشاگران را به شدت در موقعیت غریب شخصیتها درگیر کند.
اولین فیلم بلند علیرضا خاتمی با عنوان "فراموشی میسراید" (که پیشتر به عنوان "آیههای نسیان" در فارسی ترجمه شده بود، اما فیلمساز خود نام "فراموشی میسراید" را عنوان فارسی فیلم میداند)، موفق شد جایزه بهترین فیلمنامه بخش افقها را برای نویسندگانش (دومینیک ولینسکی و رنه بالستروس) به ارمغان بیاورد؛ داستان پیرمردی که در یک گورستان کار میکند و حالا با جسد دختری روبرو میشود که توسط نیروهای امنیتی کشته شده است. فیلم در شیلی میگذرد و فیلمساز سعی دارد دنیای رئالیستی را با دنیای سورئال بیامیزد و هرجا به سورئالیسم پهلو میزند، صحنههای جذابی خلق می کند (مثل صحنه افتادن نهنگ از آسمان)، اما در نهایت ساختار کشدار و بسیار خستهکنندهای دارد.
اولین فیلم بلند علی عسگری با نام "ناپدید شدن"، بازسازی فیلم کوتاهی از اوست که در جشنواره کن در بخش مسابقه فیلم کوتاه نمایش داده شده بود. فیلمساز باز با همان قصه ( درباره دو جوان در تهران امروز که از شب تا صبح به دلیل خون ریزی دختر، سعی دارند بیمارستانی برای پذیرش او پیدا کنند) سعی دارد تصویری از زندگی اجتماعی جوانان ترسیم کند، اما دوربینی که شخصیتها را تا انتها تعقیب میکند، از نفوذ به درون آنها عاجز است.
شیر طلا برای ستایش محض از فانتزی
شیر طلای امسال- به حق- به فیلم "شکل آب" ساخته گیلرمو دل تورو رسید؛ کارگردان اهل مکزیک که از متفاوتترین و خاصترین فیلمسازان معاصر است که با فیلم درخشان "هزارتوی پن" بسیار ستایش شد. حالا آخرین ساختهاش، "شکل آب"، ادامهای است بر همان دنیای خاص که شبیه دنیای هیچ فیلمساز دیگری نیست و امضای خاص دل تورو را به همراه دارد.
فیلم داستان شخصیت زن لال غریبی را روایت میکند که عاشق یک هیولای آزمایشگاهی میشود؛ نجاتش میدهد تا با هم زندگی می کنند. این غریبترین داستانی است که میشود تصور کرد، اما برای هواخواهان دل تورو، داستان کاملاً آشنایی است که فانتزی را به اوج میرساند و در نهایت میتواند با توسل به قدرت خیال- و البته کارگردانی شگفتانگیز- جهانی کاملاً باورپذیر خلق کند تا آنجا که تماشاگر میتواند برای یک هیولا اشک بریزد.
جایزه بزرگ داوران ونیز به فیلم فاکس تروت ( Foxtrot) ساخته ساموئل مائوز از اسرائیل رسید که پیشتر با فیلم درخشان "لبنان" در سال ۲۰۰۹ موفق به دریافت شیر طلایی جشنواره ونیز شده بود.
شیرنقرهای بهترین کارگردان نصیب کارگردان فرانسوی، زاویه لگران، برای فیلم "حضانت" شد و جایزه بهترین بازیگر زن به بازیگر باسابقه و ستایش شده، شارلوت رامپلینگ، برای فیلم "هانا" رسید و جایزه بهترین بازیگر مرد به کامل البشا برای فیلم "توهین".
جایزه بهترین فیلمنامه هم نصیب مارتین مک دونا نمایشنامه نویس مشهور انگلیسی شد که فیلم تازهاش به نام "سه بیلبورد بیرون ابینگ میسوری" دل از منتقدان برد.
آی وی وی، هنرمند سرشناس چینی با فیلم مستندش، "رود انسان"، نتوانست نظر داوران را به خود جلب کند؛ فیلمی که بیش از آن که به دل موضوع مهاجرت رسوخ کند، وجهی خبری و روزنامهنگارانه پیدا کرده، هرچند تصاویر درخشانی در دل دارد.
جرج کلونی با فیلمش به نام "سوبربیکان"، ادای دینی میکند به دنیای کلاسیک فیلمسازی و با فیلمنامهای که برادران کوئن نوشتهاند، می توان رد پای دنیای آنها را با طنز سیاه مخصوصشان یافت.
فردریک وایزمن با فیلم مستند تازهاش درباره کتابخانه عمومی نیویورک، دل برخی منتقدان- به ویژه انگلیسی- را برد، اما خوشبختانه نصیبی از جوایز نبرد؛ یک فیلم کشدار و خسته کننده و به تمام معنی "غیرحرفهای" که به نظر میرسد تنها به مدد نام شناخته شده کارگردانش در جشنواره ونیز پذیرفته شده و بیشتر به سبک و سیاق لباس امپراتور هانس کریستین اندرسون تحسین میشود.
در بخش کلاسیکها، فرصت تازهای بود برای تماشای نسخههایی با کیفیت عالی از دو شاهکار بلامنازع کنجی میزوگوچی، سانشوی مباشر و چیکاماتسومونوگاتاری؛ همین طور تماشای یک مستند جذاب با نام "تلالوی دیوانگی مارکو فرری" ساخته آنسلما دل اولیو که نوری تاباند بر دنیای دیوانه وار این فیلمساز نابغه ایتالیایی که متاسفانه چندان قدر ندید و این روزها تازه دارد کشف میشود.