مهدی بلیغ؛ مرد 'هزار چهره' تاریخ کلاهبرداری ایران
درباره مهدی بلیغ قصههای زیادی گفته و نوشته شده و هر وقت پای کلاه برداشتن یا کلاه گذاشتن و تیزهوشی و زرنگی به میان میآید، یادی هم از او میشود، کسی که کار نشدنی را انجام میداد و در عالم خودش استثنایی بود و توانست با کارهایی که انجام داده همچنان مردم را انگشت به دهان کند و اگر شرط بندی میشد که کسی میتواند کاخ دادگستری را به کسی بفروشد، شاید حتی یک نفر هم حاضر نبود روی احتمال انجام چنین کاری شرط بندی کند.
پرسش: چهل سال پیش در ۲۰ فروردین ماه ۱۳۶۰ روزنامه اطلاعات، در پایین صفحه اول، در تیتر کوچکی خبر از اعدام مهدی بلیغ داد.
در صفحه دوم روزنامه، در بخش اخبار داخلی نوشت که او به همراه ۶ قاچاقچی دیگر تیرباران شد. در کنار معرفی افراد اعدامی، مهدی بلیغ را "قاچاقچی و تبهکار سابقهدار" معرفی کرد و دلیل اعدامش را اینطور نوشت: "مهدی بلیغ فرزند سید ابوالحسن در دوران طاغوت به جرم ترویج فحشا و قاچاقچیگری و کلاهبرداری و سوابق دیگری از این قبیل، تحت تعقیب قرار گرفته بود و اخیرا هم در امر خرید و فروش مواد مخدر فعالیت شدیدی داشت و چندی پیش با یک کیلوگرم هروئین دستگیر شد".
درباره مهدی بلیغ قصههای زیادی گفته و نوشته شده و هر وقت پای کلاه برداشتن یا کلاه گذاشتن و تیزهوشی و زرنگی به میان میآید، یادی هم از او میشود، کسی که کار نشدنی را انجام میداد و در عالم خودش استثنایی بود و توانست با کارهایی که انجام داده همچنان مردم را انگشت به دهان کند و اگر شرط بندی میشد که کسی میتواند" کاخ دادگستری" را به کسی بفروشد، شاید حتی یک نفر هم حاضر نبود روی احتمال انجام چنین کاری شرط بندی کند.
مهدی بلیغ چه کسی بود؟
داستان زندگی مهدی بلیغ یک فیلم یا سریال جذاب شنیدنی است. او سوژه بسیار جذابی برای روزنامهنگاران و رسانهها بود. محمد بلوری حادثه نویس و مسعود بهنود از روزنامهنگاران شناخته شده ایران از جمله کسانی هستندکه بارها او را از نزدیک دیدند و با او مصاحبه داشتهاند.
با وجود خبرها و مطالبی که قبل و بعد از انقلاب درباره مهدی بلیغ نوشته شده اما گاهی روایتهای مختلفی درباره او حتی درباره زمان اعدامش یا حتی فروش کاخ دادگستری منتشر شدهاست و بخشهایی از زندگی او همچنان خاکستری است و روشن نیست.
روزنامه اطلاعات در روزی که خبر اعدام او را منتشر کرد، پس از معرفی شش نفری که اعدام شدند، در توضیح و پانوشتی، درباره سوابق مهدی بلیغ دوباره تاکید میکند او "از قاچاقچیان حرفهای و دایرکنندکان مراکز فحشا و از کلاهبرداران همهفن حریف در دوران طاغوت بود" و مینویسد "او چندبار کاخ دادگستری را به ثروتمندان شهرستانی ناآشنا به تهران فروخت" و ادامه میدهد که "او عشرتکده در خیابان کاخ (فلسطین فعلی) داشته و دختران جوانی در این میان کشته شدند که معلوم هم نشده او نقشی در قتل آنها داشته یانه."
روزنامه اطلاعات به توانایی او در شناخت قوانین ایران اشاره میکند و مینویسد "قوانین مالی و مالیاتی را خوب میدانسته و امکان محکوم کردن او نبودهاست و به عنوان نمونه برای ندادن گمرکی و سود بارزگانی، برای واردات کفش از ایتالیا، لنگه پای راست را از مرز بازرگانی و لنگه پای چپ را از مرز خرمشهر وارد میکند بدون آنکه یکشاهی حق گمرکی بدهد" و در پایان مینویسد "او به حاکم شرع میگفت شما نمیتوانید مرا اعدام کنید چون در آخرین لحظات هم که باشد فرار میکنم".
این روایت روزنامه اطلاعات چهل سال پیش از مهدی بلیغ است. گفته میشود او بارها از زندان یا از دست ماموران پلیس فرار کرده بود اما در بین روایتهایی که از کلاهبرداری یا خلافهای او نوشته شده به اصطلاح "شاهبیت" کارش فروش "کاخ دادگستری" در خیابان خیام بود. روزنامه اطلاعات میگوید کاخ را "چندبار" به شهرستانیها فروخت اما سالها بعد در رسانهها گفته شده او در دهه ۳۰ (بعد از کودتای ۱۳۳۲)، کاخ دادگستری را به دو تاجر از کشورهایی عربی یا آمریکایی به قیمت ۵۰۰ هزار تومان فروخت و از کشور گریخت و به مصر فرار کرد.
او قبل از فروش کاخ دادگستری و نشستن بر صندلی وزیر دادگستری به عنوان مالک ساختمان، "کلاهبرداریهای" دیگری هم در پروندهاش داشت، از "کلاهبرداری" از اعضای خانواده دربار تا ماجرای سرقت او از یک جواھر فروشی در کوچه برلن "هر خوانندهای را انگشت به دهان میکند."
مهدی بلیغ متولد شهریار بود و سوادی نداشت اما از هوش سرشاری برخوردار بود؛ جسارت و ذکاوت سرشار او در راه کلاهبرداری قرار گرفت و از "تخممرغ دزدی" شروع کرد اما چیزی فراتر از "شتر دزد" شد و شبیه سارق حرفهای داستانهای پلیسی-جنایی فرانسوی شد و او را "آرسن لوپن" ایران خواندند.
بر اساس روایتهایی که از زندگی او وجود دارد، حوزه تخصصش به کلاهبرداری ختم نمیشود. ادعا شده او سالها بعد برای گسترش حیطه کار و حفظ امنیتاش رو به فعالیت باندی آورد؛ با دو دوست دیگرش (مهدی نظری وهوشنگ مجتبایی) باندی برای سرقت تشکیل داد اما خیلی زود به دام پلیس افتاد و گرفتار زندان شد. وقتی از زندان آزاد شد یکی از همدستانش را کشت و در شعبه دوم دیوانعالی جنایی آن زمان به دوازده فقره جرم از جمله قتل دوستش محاکمه شد اما از یازده اتهام تبرئه شد و به جرم قتل حبس ابد گرفت ولی در زندان هم دست از کلاهبرداری برنداشت و حتی تلویزیون زندان را به قیمت ۱۰۰ تومان به یک زندانی فروخت.
مسعود بهنود روزنامهنگار میگوید او اهل مطالعه و خواندن بود و به قوانین کشور از جمله قضایی و دادرسی تسط کامل داشت و به زندانیها مشاوره میداد و وکیلشان میشد و از این راه درآمد داشت و در زندان قصر با زندانیهای تبهکار همنشین نمیشد و برای خودش کلاس و مرتبه دیگری قایل بود و میگفت جرم من کشتن یک "نارفیق" بوده و با بقیه جرمها فرق دارد و بیشتر ترجیح میداد با زندانیهای سیاسی و جرایم دیگر همنشین باشد.
با انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و در خیابان امیریه جنوبی تهران ساکن شد. محمد بلوری حادثهنویس شناخته شده ایران میگوید مهدی بلیغ بعد از آزادی از زندان بارها به خانه او سر میزد و از اینکه نمیتواند کار و کاسبی داشتهباشد، گلایه داشت و فقر اذیتش میکرد.
محمد بلوری میگوید: چندماه از او بیخبر بودم تا اینکه شنیدم او را به جرم حمل ۵ کیلو تریاک در زیر پل سیدخندان دستگیر کردهاند. و یکی از افسران آگاهی در حین بازجویی او را میشناسد و هویت مرد هزارچهره در آگاهی لو میرود.
مهدی بلیغ به اتهام نگهداری مواد مخدر همراه چند قاچاقچی مواد مخدر در ناصرخسرو تهران، در محله معروف به عربها اعدام شد. گفته میشود زیر برگ اعدام مهدی بلیغ را صادق خلخالی امضا کرد، کسی که در اوایل انقلاب، حکم اعدام وابستههای دوران پهلوی و قاجاقچیان را صادر میکرد.
قصه «خیانت رفیق» و زمانه ما
مهدی بلیغ در فقر و تنگدستی به دنیا آمد. مدرسه را برای همین نداری، رها کرد و به خلافکاری کشیده شد.
بخشی از زندگی مهدی بلیغ، جوهر فیلمهای مسعود کیمیایی را دارد. برای همین کیمیایی کارگردان نام آشنای سینما ایران در سیامین فیلم بلندش به سراغ قصه زندگی او رفت و چند روز پیش اعلام شد که فیلمبرداری فیلم "خائنکشی" را به پایان رسانده است.
گفته میشود مسعود کیمیایی مهدی بلیغ را از نزدیک دیده و او ماجراهای زندگی خودش را برای کیمیایی تعریف کرده و همین آشنایی باعث شده تا کیمیایی مشتاق ساختن فیلمی درباره او شود و گویا، کیمیایی میخواهد با شناختی که از شخصیت محوری داستان دارد روایت خلاقانهتری از نویسندگان و روزنامهنگاران آن روزها مثل اطلاعات هفتگی ارایه کند.
فیلم "خائنکشی" روایت زندگی مردی است که هفتاد سال پیش یاد گرفت چگونه به راحتی با تحریک حس طمع و زیادهخواهی آدمها را فریب دهد. روایت مردی که اعدام شد اما منش و روشش محو نشد.
امروز دهها پرونده قضایی باز است از پیچیدهترین کلاهبرداریهای مدرن و مجازی پیچیده تا مقامها و افرادی که با فریب یا خلاءهای قانونی و رانت به ثروتهای افسانهای رسیدهاند.
اگر زمانی فروش کاخ دادگستری باعث حیرت میشد تا سالها از آن نام ببرند و فیلم بسازند، حالا به قول یکی از متهمان دادگاههای اخیر، افرادی هستند که در دادگاه مقابل دوربین اعلام میکنند میتوانستهاند کل "لواسان" را به نام خودشان کنند و کاخهای بزرگتری بخرند و معامله کنند.
###