گزارشی از رضایت شغلی؛
آمریکایی که با «موش گرفتن» گذران زندگی می کند
جیمز ۳۳ ساله بیش از ده سال است که در نیویورک به دنبال دفع جانوران موذی و در کار کشتن سوسکها و گرفتن موشهاست.
پرسش: فکر نکنم خیلیها دلشان بخواهد جای جیمز مولوسو باشند و کاری که او برای گذران زندگی انجام میدهد، انجام دهند.
جیمز ۳۳ ساله بیش از ده سال است که در نیویورک به دنبال دفع جانوران موذی و در کار کشتن سوسکها و گرفتن موشهاست.
او میگوید: "یک روز کاری معمولی برای من با مشکل وجود موش در خانه یا ساس و شپش در رختخواب یا بدن کسی شروع میشود".
با اینکه ناچار است شش روز در هفته کار کند یا در جاهای تنگ و باریکی بخزد تا با ناشناختهها روبهرو شود اما عاشق شغل خود است و حاضر نیست هیچ کار دیگری جز آن انجام دهد.
آدمهایی مثل جیمز زیاد نیستند. در نظرسنجی که میان ۱۶۰ کشور کشور جهان انجام شد دریافتند که فقط ۱۵ درصد افراد کارشان را با عشق و علاقه انجام میدهند.
به دلیل کوویدـ۱۹ هم افراد بسیاری ناچار شدند رؤیاهای بزرگ کاری را فعلا کنار بگذارند.
با توجه به اینکه هر فرد به طور متوسط چند دهه از عمر خود را مشغول کار است، راز رضایت شغلی در چیست؟
جیمز از اول در آرزوی این نبود که موشبگیر شود.
در نوجوانی دوست داشت پلیس بشود و شغلی هم در ادارهٔ آتشنشانی نیویورک پیدا کرده بود.
او میگوید:"من دنبال کارهای باثبات بودم چون این کارها حقوق ثابت و تا حدی وجههٔ اجتماعی بهتری دارد".
اما این که شغلی را دیگران نخواهند یا نتوانند انجام دهند او را به حرفهٔ دفع جانوران موذی جلب کرد.
جیمز میگوید قدرشناسیهای مشتریانش انگیزهٔ او برای شروع کار هرروزه است.
"خوب یک دفعه همانطور که در تخت خوابیدی میبینی حشراتی روی بدنت راه میروند و اینطوری میشود که صاحب سمپاشی محل که هر روز از کنار آن میگذری ناگهان تبدیل به بهترین دوستت میشود".
لوری سنتوس، استاد روانشناسی دانشگاه ییل میگوید تفاوت زیادی بین آنچه جامعه معتقد است در رضایت شغلی افراد اهمیت دارد و آنچه واقعا باعث رضایت شغلی میشود، وجود دارد.
او میگوید:"من فکر میکنم فقط موضوع دارایی، وجههی اجتماعی یا نام و عنوانهای روی دیوار نیست، آنچه به راستی باعث میشود شغلی خوب باشد این است که آیا احساس میکنید کار خوبی در این دنیا انجام میدهید؟ آیا احساس پیشرفت میکنید؟ آیا احساس میکنید با دیگران ارتباط و پیوند دارید؟"
او میگوید موقعیت افرادی مانند جیمز که میتوانند دیگران "در بدترین شرایطی که نیاز به یاری دارند" کمک کنند نسبت به دریافت حقوق بالا اهمیت بیشتری دارد.
داشتن درک روشنی از هویت شغلی هم در سلامت فردی نقش مهمی دارد.
جان بووی، نویسنده، در کتاب خود "آمریکاییها از شغل خود میگویند" با بیش از ۱۰۰ نفر از شاغلان گفتگو کرده است، او میگوید: "بیشترین رضایت شغلی در میان افراد شاغل در کارهایی است که به آنها موقعیت و نقش فعالی در اجتماع میدهد".
"این شغل ممکن است پلیس یا مهندس قطار یا حتی خلبان هواپیما باشد. اینها شغلهای جالبی است که یونیفورم دارد و شغلهای سادهای هم هستند که افراد در آنها نقش و جایگاه مناسب خود را در اجتماع پیدا میکنند".
بیشتر کسانی که از شغل خود راضی نیستند در شرکتهای بزرگ به کارهایی مشغولند که دستمزد خوبی دارد اما معمولا کاری که انجام میدهند اهمیتی ندارد.
یک وکیل شرکتهای بزرگ که در این کتاب با او گفتگو شده است شغل خود را "معامله با شیطان" مینامد تا بتواند زندگی خود را تأمین کند و اضافه میکند: "جان به در بردن خیلی سخت است".
جان بووی اضافه میکند:"وقتی شغل آدم تمام روز سروکله زدن با اصطلاحات حقوقی شرکتهای بزرگ باشد خیلی سخت است که آدم فکر کند کاری انجام داده است و باری از دوش دنیا برداشته است".
پول مهم است
چقدر پول باید دربیاورید تا از کاری که میکنید احساس رضایت کنید؟
در پژوهشی که اقتصاددانان برندهٔ جایزهٔ نوبل،انگس دیتون و دانیل کانمن انجام دادند دریافتند که این رقم جادویی باید ۷۵،۰۰۰ دلار باشد.
هر چند درآمد بیشتر باعث احساس رضایت میشود چون قدرت خرید و تأمین بیشتری پیدا میکنید اما این دو پژوهشگر دریافتند درآمد بیشتر باعث "سلامت عاطفی" نمیشود.
لوری سنتوس، استاد دانشگاه ییل میگوید هر چه افراد درآمد بیشتری دارند، خواستههای بیشتری هم پیدا میکنند.
" درآمد بالاتر و پول بیشتر از جنبههایی ما را خوشحال میکند اما فقط در کوتاه مدت. این راهی برای احساس بدبختی است چون هر بار که حقوق بالاتری به دست میآوری در پی مقدار بیشتری هستی و هرگز به هدفت نزدیک نمیشوی".
کارهای کوچک، تفاوتهای بزرگ
مارک سیموندز، ۵۸ ساله، از اهالی باکینگهامشر در جنوب شرقی انگلستان، میگوید حدود ۲۰ سال پیش اضطراب و نگرانی شروع کسبوکار مشاوره وضعیت اعصابم را به هم ریخت.
او میگوید:"من توان روحی و آمادگی لازم برای تغییر موقعیت شغلی و شروع کسبوکار شخصی خودم را نداشتم".
"یک روز همینطور که جلوی کامپیوترم نشسته بودم ناگهان حس کردم هیچ کاری نمیتوانم بکنم. خشکم زده بود".
این تجربه باعث شد که مارک در مورد شغل خود بازنگری کند. با پذیرش خود به عنوان "آدم درونگرا" شغلی پیدا کرد که در آنها احساس راحتی بیشتری کند.
این بازنگری باعث شد که او همراه با همسرش مل، کار آموزش مشاوره مدیریت را شروع کنند.
او میگوید:"وقتی جوان بودم، به اینکه دیگران در موردم چطور فکر میکنند بیش از اندازه اهمیت میدادم".
"مهمترین نکته این است که شغل مناسبی داشته باشید که با شخصیت و روحیهٔ شما جور باشد و نیازهای معمول شغلی را هم تأمین کند. اگر بتوانید این دو را با هم داشته باشید خودبهخود استرس از بین میرود".
هشدارهایی هم به مدیران در مورد فرسودگی روانی کارکنان وجود دارد بهویژه کارکنانی که این روزها دورکاری میکنند.
مارگارت هفرنان، استاد مدیریت دانشگاه بث میگوید: "از سال ۱۸۸۸ ما در زمینهٔ بهرهوری تحقیق کردهایم، به این نتیجه رسیدهایم که ۴۰ ساعت کار در هفته بهترین نتیجه را میدهد. چون وقتی مغز خسته میشود شروع به اشتباه کردن میکند".
"ممکن است برای رسیدن به مهلتها و قرارهای کاری افراد را به کار بیشتر وادارید اما اگر در طولانیمدت به این کار ادامه دهید، افراد به تدریج افسرده میشوند و طوری واکنش نشان میدهند که از آن مقدار انرژی که برایشان میماند محافظت کنند، از کسانی که دوست دارند فاصله میگیرند، منزوی میشوند و احساس تنهایی میکنند".
لوری سانتوس، استاد دانشگاه ییل میگوید روال کار روزانه مهم است و باید طوری باشد که افراد در طول روز فرصت پیدا کنند با همکاران خود گفتگوهای کوتاهی داشته باشند.
او میگوید جلسههای مجازی به طور معمول "فقط در مورد مسائل کاری" است و هیچ فرصتی برای گپوگفتهای بینکاری وجود ندارد.
"ازهمهٔ آن گفتگوهای دم آبسردکن دیگر خبری نیست و هر کدام از این ذره ذرهها که نباشد ذرههایی از شادی و رضایت کم میشود و باید آن را از نو بسازیم".
###