نگاهی به مبارزات آیت‌الله هاشمی رفسنجانی؛
شکنجه تا 4 بعد از نصف شب

آیت‌الله هاشمی: یک بار هم برای اهانت مرا لخت کردند. تا حدود 4 بعد از نصف شب این وضع ادامه داشت. شلاق، گوشت‌ها را بریده و به استخوان رسیده بود. قسمتی از استخوان هم شکسته بود

پرسش: اگر مبارزات انقلابیون برای برپایی نظام جمهوری اسلامی به دو حوزه «فکری، اندیشه‌ای» و «عملیاتی»، تقسیم گردد، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در هر دو حوزه، سرآمد و محور مبارزات دینی بوده است.

ایشان در عین حال که به خاطر نزدیکی به حضرت امام، استعداد فوق‌العاده سیاسی، اندیشه پویا و رفاقت با انقلابیون درجه اول، در سرنوشت‌سازترین مقاطع مبارزات جزء معدود افراد تصمیم‌ساز در این زمینه بوده است، از سال 1329 وارد صف مبارزه شده و به ویژه از سال 1337، در خطرناک‌ترین صحنه‌های مبارزات میدانی نیز حضور فعال داشته است و به همین خاطر نیز پرونده پرحجمی در مراکز امنیتی کشور به ویژه ساواک برای ایشان تشکیل شد. ایشان خود در این زمینه می‌گویند: «پرونده من در این سازمان از سال 1337 و درحالی که به قول آنها، «تا اندازه‌ای خُردسال» بودم، گُشوده شد و بعدها با شروع نهضت اسلامی روحانیت و سپس در حادثه قیام 15 خرداد 42 و سخنان صریح و روشن من در دفاع از امام خمینی، تلاش پیگیرم در ترجمه و چاپ کتابهای سرگذشت فلسطین و امیرکبیر (قهرمان مبارزه با استعمار)، که انتشار آنها مورد استقبال عموم مبارزین قرار گرفته بود و نیز حضور مداوم و مستمرم در مجالس و محافل مختلف، در تهران و شهرستانها، از جمله در مسجد هدایت، مسجد همت تجریش، مسجد الجواد، حسینیه ارشاد، دانشگاه‌ها و هیاتهائی مانند انصارالحسین و جاهای دیگر و انجام سخنرانی‌ها و ارائه تحلیلهایی پیرامون احکام مترقی اسلام، آزادی و استقلال کشور، ضرورت رعایت قانون، جلوگیری از اختلاف بین شیعه و سنی، نیاز مملکت به عدالت اجتماعی، ضرورت مبارزه با اسرائیل، مخالفت با دول استعمارگر و نظام‌های استبدادی و...، همچنین ارتباطهایم با هیاتهای موتلفه اسلامی و سایر گروههای مخالف رژیم، تلاش برای ایجاد سازمانی مخفی با هدف مبارزه با رژیم، شرکت در جلسه‌های هفتگی روحانیون، حضور در مجالس دانشجویان و جوانان و دهها مورد دیگر که همه آنها از نظر رژیم و ساواک، «اقدام برضد امنیت داخلی مملکت»، تلقی می‌شد، موجب گردید که علاوه بر ممنوع المنبر بودن، بارها و بارها ازطرف ساواک، احضار یا دستگیر شوم و بعد از بازجویی‌ها و شکنجه‌ها به زندان بیفتم و این راهی بود که بسیاری از دوستان ما در دوران مبارزه طی کردند. بعد از پیروزی انقلاب که اسناد ساواک در اختیار نظام قرار گرفت، پرونده ساواکم را که در چندین جلد جمع‌آوری شده بود، دریافت کردیم و موارد مهمی را که جزئیات کامل مبارزات و حرکتهای ساواک از جمله دستگیری‌ها و شکنجه‌ها را تشریح می‌کرد، استخراج نمودیم و در کتاب «دوران مبارزه» که خاطرات سالهای پیش از انقلاب است، آوردیم. (کارنامه و خاطرات 58-1357، انقلاب و پیروزی). مروری بر این مبارزات خستگی‌ناپذیر، تقدیری هرچند کوچک، از خدمات این بزرگ مرد تاریخ انقلاب اسلامی خواهد بود.
آغاز فعالیت سیاسی
نخستین فعالیت‌ سیاسی هاشمی رفسنجانی شرکت در تظاهراتی بود که در اعتراض به انتقال جسد رضاخان به ایران در سال 1329 انجام شد. جرقه این حرکت با اعتراض علما و نیز فدائیان اسلام زده شد. هاشمی رفسنجانی در این رابطه می‌گوید: «روحانیت از این حرکت [اعتراض فدائیان به انتقال جسد رضاخان به ایران] در قم حمایت کرد، ما هم شرکت و همکاری کردیم. سخنرانی‌های سیدعبدالحسین واحدی در فیضیه، میدان آستانه و مسجد امام برای ما جالب بود و جاذبه داشت.»
فعالیت فرهنگی جهت‌دار
در سال 1336 گروهی از شاگردان امام(ره) از جمله هاشمی رفسنجانی و شهید باهنر تصمیم گرفتند نشریه مکتب تشیع را منتشر کنند. انتشار این نشریه با اقبال طلاب و علما همراه شد و در عین حال حساسیت رژیم پهلوی را نیز برانگیخت. به همین خاطر این نشریه پس از انتشار هفت شماره توقیف شد. هاشمی رفسنجانی در رابطه با استقبال عمومی از این نشریه می‌گوید: «در آن روزها که تیراژ 10 هزار و 15 هزار خیلی بود اولین چاپ ما با تیراژ 10 هزار بود که بلافاصله تمام شد و پیش‌فروش کرده بودیم.»
نخستین سند مبارزاتی
سال 1337 آیت‌الله بروجردی بنا داشتند طلبه‌هایی برای تبلیغ به خارج کشور اعزام شوند. ابتدا تعدادی از طلبه‌های جوان را به تهران فرستادند که در بین آنان نام هاشمی رفسنجانی نیز به همراه گروهی از طلبه‌های جوان از جمله محمد مفتح، مهدوی کنی، نوری همدانی و امامی کاشانی که تعدادشان به ده نفر می‌رسید دیده می‌شد. هاشمی در این باره می‌گوید: «آقای بروجردی تفکرات جهانی داشتند و مسئله تقریب مذاهب را همراه مرحوم شلتوت در مصر پیگیری می‌کردند. مشغول تاسیس پایگاه‌هایی برای شیعیان در آلمان و کشورهای دیگر بودند. فکر می‌کردند برای این کار نیاز به تربیت مبلغین است که زبان‌های دیگر را بدانند تا به نقاط مختلف دنیا اعزام کنند. ما 10 نفر انتخاب شدیم. تابستان که حوزه قم تعطیل بود ما را به مدرسه سپهسالار تهران آوردند تا علوم جدید مثل زبان، جغرافیا، فیزیک، شیمی و مباحثی را که فکر می‌کردند اطلاعات عمومی آن برای مبلغ لازم است بیاموزیم. تاریخ و جغرافیا را هم به صورت مدرن تدریس می‌کردند.»
با فرارسیدن ماه محرم وی از تهران به همدان رفت. از قضا این سفر همزمان با سقوط حکومت سلطنتی عراق در کودتای عبدالکریم قاسم شد و هاشمی در همدان ضمن یک سخنرانی وضع عراق را تشریح کرد و عامل اصلی سقوط سلطنت عراق را وابستگی به خارج معرفی کرد. پس از این سخنرانی وی را بازداشت کرده و به شهربانی منتقل کردند و دو روز در آنجا نگه داشتند. و در نهایت با پادرمیانی حاج سید نصرالله بنی‌صدر آزاد شد.
در اولین سند مبارزاتی هاشمی رفسنجانی آمده است: چون یکی از طلاب علوم دینی به نام اکبر هاشمی،‌ دانش‌آموز حوزه علمیه قم که به همدان آمده بود در روزهای تاسوعا و عاشورا مطالب تا اندازه‌ای تحریک‌آمیز ایراد می‌نموده، به وسیله ماموران به شهربانی احضار و با پرونده امر تحویل پادگان گردید. عده‌ای از علما و معتمدین شهر تقاضای استخلاص نامبرده را نموده. چون مشارالیه تا اندازه‌ای خردسال بوده و فرمانداری هم از وی تعهد و تضمین کرده که من بعد رعایت مقررات را نموده و در آن شهر توقف ننماید، مرخص شده است.‌‌
احضار به ساواک
یکی از اقدامات هاشمی رفسنجانی در سال‌های مبارزه ترجمه کتاب «کارنامه سیاه استعمار» نوشته «اکرم زعیتر» سفیر اردن در ایران بود که تحت عنوان «سرگذشت فلسطین» در ایران منتشر شد. به دنبال انتشار این کتاب، در تابستان 43 سرلشکر پاکروان رئیس وقت ساواک در نامه‌ای به ریاست شهربانی کل کشور خواستار توقیف این کتاب و جمع‌آوری نسخه‌های آن شد. ساواک قم نیز هاشمی را احضار کرده و وی را مورد بازجویی قرار داد.
دستگیری در سال 1343
به دنبال تبعید امام(ره) به ترکیه در آبان ماه 1343، هاشمی رفسنجانی همگام با روحانیت مبارز به این اقدام رژیم پهلوی اعتراض کرده و به گزارش ساواک تهران در بهمن 43 در هیئت زینبیه تهران منبر رفته و لایحه کاپیتولاسیون را به عهدنامه ترکمن چای تشبیه می‌کند و چند روز بعد در 29 بهمن‌ماه به همراه عده‌ای از علما و فضلای حوزه علمیه قم در نامه‌ای به شدت از عملکرد دولت هویدا انتقاد می‌کند و خواستار آزادی امام(ره) می‌شود. در بخشی از این نامه آمده بود: متاسفانه در سال‌های اخیر اقداماتی بر خلاف قوانین اسلام و قانون اساسی در این کشور مذهبی انجام یافته که موجبات ناراحتی عموم طبقات را فراهم آورده و فاصله عمیقی بین ملت و هیئت حاکمه ایجاد کرده است... طبقات مختلف کشور به خصوص علمای اعلام و بالاخص حوزه علمیه قم که مرکز هدایت و پرورش کشور است منتظرند که هرچه زودتر به وضع موجود خاتمه داده شود و مخصوصا در اسرع وقت رهبر شیعیان، ‌مرجع عالیقدر، حضرت آیت‌الله العظمی خمینی مدظله علی رئوس المسلمین را به قم عودت داده و سایر علما و دانشمندان، اساتید محترم دانشگاه و دانشجویان و اصناف، تجار و متدینین را آزاد نموده و بیش از این نسبت به احساسات پاک و گرم مردم بی‌اعتنایی نشود.
این نامه و سخنرانی‌های جلسات هیئت زینبیه باعث می‌شود در تاریخ دوم اسفند 43 سرلشکر مبصر رئیس شهربانی کل کشور دستور دستگیری هاشمی رفسنجانی را صادر کند و 9 روز بعد ماموران رژیم او را در خیابان صفائیه بازداشت می‌کنند.
هاشمی در این بازجویی پس از آنکه مشخصاتش را عنوان می‌کند، در پاسخ به این سوال که از چه کسی تقلید می‌کند می‌گوید: «از آیت‌الله خمینی تقلید می‌کنم و در برخی مسائل صاحب‌نظرم.» دو روز بعد از بازداشت، هاشمی رفسنجانی به تهران اعزام می‌شود و به دستور سپهبد نصیری که به تازگی به ریاست ساواک منصوب شده بود، به زندان قزل قلعه تحویل داده می‌شود و پس از پنج ماه حبس در تاریخ 14 تیر 1344 آزاد می‌شود. اما ساواک تاکید می‌کند که کلیه اعمال و رفتار هاشمی باید تحت نظر قرار گیرد.
هاشمی رفسنجانی بعد از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه داد و پس از کشف "اساسنامه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم" مجبور شد در 17 خرداد 44 به رفسنجان رفته و تا 18 تیر در آنجا مخفی شود.
دستگیری در سال‌های 46 و 50
پس از گذشت مدتی از اقامت مخفی در رفسنجان، هاشمی بار دیگر وارد تهران شده و با هدایت آیت‌الله سعیدی در مسجد موسی بن جعفر منبر می‌رود. همین منبرهای او باعث می‌شود که در تابستان سال 46 ساواک تهران او را احضار کرده و مورد بازجویی قرار دهد. با ادامه این منبرها وی در 12 آبان همان سال با حکم نصیری دستگیر می‌شود. در گزارش ساواک به اداره دادرسی نیروهای مسلح عنوان اتهامی هاشمی رفسنجانی، «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» عنوان شده بود و دلیل آن نیز توزیع اعلامیه علیه محمدرضا پهلوی با عنوان «عزایی به نام جشن» قید شده بود. به هرحال وی در تاریخ 17 اسفند همان سال آزاد شد.
مبارزات وی باعث شد تا حساسیت نیروهای امنیتی رژیم پهلوی همچنان ادامه یابد و در دی 1347 ساواک به دلیل سخنرانی‌های هاشمی در ماه مبارک رمضان دستور ممنوع‌المنبری وی را صادر کرد. وی همچنین در سال 1350 نیز دستگیر شده و منزل او مورد بازجویی قرار می‌گیرد.
سخنرانی علیه جشن‌های 2500 ساله
به دنبال اظهارات هاشمی رفسنجانی در هیئت انصارالحسین علیه جشن‌های 2500ساله، ساواک تصمیم گرفته بود او را ممنوع‌المنبر کند. لذا هنگامی که هاشمی در شب میلاد رسول الله(ص) برای سخنرانی به همدان سفر کرده بود، شهربانی مانع سخنرانی او شد و وی را از همدان اخراج کرد. گرچه هاشمی بدون توجه به احضار ساواک به جلسات انصارالحسین می‌رفت و به بیان مباحث می‌پرداخت. ساواک همچنین برای کنترل وی، عملیات شنود را در منزل هاشمی رفسنجانی در قلهک فعال کرد. بالاخره در 13 مهر 1350 ساواک هاشمی را دستگیر می‌کند که دلیل اصلی این دستگیری تحرکات وی علیه برگزاری جشن‌های2500 ساله بود، گرچه بهانه‌اش شرکت هاشمی رفسنجانی در چاپ کتاب «تحریرالوسیله» عنوان شده بود. در همین روزها، دفتر نمایندگی ساواک در پاریس نامه‌ای از هاشمی رفسنجانی به امام خمینی(ع) کشف می‌کند که در آن هاشمی از امام(ره) به خاطر انتشار کتاب «ولایت فقیه» تشکر می‌کند. از آن پس وی به مدت هفت ماه زندانی می‌شود.
محاکمه در سال 56
در سال 56 کیفرخواست اداره دادرسی نیروهای مسلح رژیم پهلوی برای هاشمی صادر شد. اتهام او اقدام علیه امنیت ملی بود. دادگاه هاشمی رفسنجانی در همان سال برگزار می‌شود و وی به شش سال حبس محکوم می‌شود. یکی از قاضیان پرونده که در اقلیت قرار می‌گیرد، حکم به حبس از هاشمی رفسنجانی می‌دهد اما این حکم مورد اعتراض هاشمی قرار می‌گیرد و در دادگاه تجدیدنظر او به سه سال حبس قطعی محکوم می‌شود.
در آخرین روزهای سلطنت پهلوی و درحالی که نظام شاهنشاهی درحال احتضار بود هاشمی رفسنجانی به مبارزات خود ادامه داده و با دستور امام خمینی(ره) به همراه بازرگان و کتیرایی مامور می‌شود تا با سفر به مناطق نفت خیز از صدور نفت تا سقوط کامل رژیم پهلوی جلوگیری کند و در عین حال نفت به اندازه مصرف داخلی تولید شود. یکی دیگر از مسئولیت‌های هاشمی رفسنجانی در این زمان، عضویت در کمیته استقبال از امام خمینی(ره) بود.
شکنجه
یکی از دشوارترین مقاطع مبارزاتی آیت‌الله هاشمی، دوران زندان‌های همراه با شکنجه‌هایی بوده است که ایشان در راه برپایی حکومت دینی تحمل کرده است. این شکنجه‌ها کم و بیش در دستگیری‌ها و زندانی شدن‌های مختلف ایشان وجود داشته است، اما شاید شدیدترین آن، زمانی است که ایشان در نخستین سالگرد واقعه پانزده خرداد در سال 1343 دستگیر شده و به گمان دخالت مستقیم در ترور حسنعلی منصور شکنجه شده است. ایشان در باره صحنه‌های دردناک آن شکنجه‌ها می‌گویند: «یکی از بازجوهای آن شب، خودش را رحیمی معرفی می‌کرد و دیگری رحمانی. اینها اسم مستعار بودند. در سال 54 که باز مرا گرفتند، همان شخص از من بازجویی کرد. او در این موقع رئیس کمیته بود و برای اینکه مرا بترساند گفت: در آن شب، من تو را بازجویی می‌کردم. شلاق و شکنجه، همراه بود با فحاشی و اهانت. مقداری که می‌زدند، یکی می‌گفت: نزنید. الان می‌گوید! در مواردی هم خودم می‌گفتم و مجدداً شروع می‌شد. باز قانع نمی‌شدند و دوباره... گاهی مرا به دیوار می‌چسباندند و چاقو را می‌گذاشتند زیر گلویم و می‌گفتند: سرت را می‌بریم! زیر گلویم زخم شده بود. یک بار هم برای اهانت مرا لخت کردند. تا حدود 4 بعد از نصف شب این وضع ادامه داشت. شلاق، گوشت‌ها را بریده و به استخوان رسیده بود. قسمتی از استخوان هم شکسته بود. بعد از بازجویی (چند روز بعد) من را با چشم بسته و لباس مبدل، به بیمارستانی نظامی در چهار راه حسن‌آباد بردند و عکسبرداری کردند و معلوم شد استخوانم شکسته است که معالجه کردند. ضمن بازجویی دو سه بار هم از بالا- شاید نصیری یا دیگران- تلفن می‌کردند و از نتیجه بازجویی می‌پرسیدند. اینها می‌گفتند: هیچ نمی‌گوید! برای خواندن نماز اجازه گرفتم و به‌زحمت توانستم نماز بخوانم. مرتباً تاکید بر عجله در خواندن نماز می‌کردند. آنچه برای آنها مهم بود، اطلاع از برنامه ترورهای آینده بود، ترور شاه و نصیری... یا اطلاع از اینکه اسلحه از کجا آمده؟ فتوای ترور را چه کسی داده؟ نزدیک ساعت 4 بعد از نصف شب بود که من از حال رفتم. وقتی قلم را به دستم می‌دادند، نمی‌توانستم بنویسم. اگر آن کاغذ‌ها پیدا شود- که بعید می‌دانم- آثار خون و کج نوشتن و... در آنها هست. بعد مرا کشاندند به طرف سلول. کسانی که شلاق خورده باشند می‌دانند که کف پا چه جوری می‌شود. موقع راه رفتن، آدم خیال می‌کندکه 20-10 سانت بلندتر از زمین است، مثل اینکه چیزی به پا چسبیده باشد. حالا من یادم نیست که فاصله اتاق بازجویی تا سلول را با پای خودم آمدم یا با برانکارد. به‌ محض رسیدن به سلول، گروهبان نگهبان داخلی آن شب، گروهبان قابلی و علی خاوری که حالا در خارج و دبیر حزب توده است و در سلول رو به ‌روی سلول من بود، یک لیوان شربت آوردند. آن موقع توده‌ای‌ها هم در زندان بودند که افراد مشهورشان همین خاوری و حکمت‌جو بودند. از عصر که مرا بردند و نیاوردند، آنها متوجه شده بودند که بازجویی سخت است. نوعاً هم زندانی‌ها خیلی از ساعت‌های شب را بیدارند. شربتی دادند و مقداری مرکورکروم روی جراحات پشت و پا و قسمت‌‌های مجروح مالیدند. امکان خواب هم که نبود، نه به پشت، نه به رو و نه به پهلو. قبل از اینکه به خود بیایم، دوباره آمدند و مرا بردند. برای من اصلاً امکان راه رفتن نبود، ولی گفتند باید بیایی. این هم شگردی بود برای شکستن مقاومت. یک ساعت یا کمتر طول کشیده بود و تازه بدنم، سرد و احساس درد، شروع شده بود که دوباره مرا بردند و همان اتاق بازجویی بود و فحاشی و مشت و لگد و... خیلی آزارم دادند. دیگر طاقتم تمام شده بود. گفتم‌: از این سوالاتی که شما مطرح می‌کنید، من هیچ چیز نمی‌دانم، ولی مطالب دیگری مربوط به این مسائل هست که شاید شما قانع بشوید؛ اما الان درحالی نیستم که بتوانم بنویسم. در پاسخ این سوالات شما اگر کشته هم بشوم، چیزی برای گفتن ندارم!... واقعاً هم انگشتانم قادر به گرفتن قلم نبودند. دوباره مرا با درد شدید و ناراحتی و عوارض شکنجه آوردند به سلول. اخبار مربوط به من در زندان عمومی قزل قلعه منعکس شد. از حیاط زندان عمومی، از طریق پنجره مشرف به حیاط از من احوالپرسی کردند. برای ناهار فردای آن شب، آقای ربانی که با طبخ غذا آشنایی خوبی داشت، مرغی پخته بود و برای من فرستاد. یکی دو روزی فاصله افتاد که دوباره مرا خواستند. تا حدودی امکان راه رفتن بود، گرچه استخوان پا شکسته بود. قسمت‌هایی را باندپیچی کرده بودند و به‌سختی راه می‌رفتم. این دفعه بازجو منوچهری بود، معروف به ازغندی- که قیافه آرام‌تری داشت و می‌توانست نقش روشنفکرانه بازی کند. بازجوهای قبلی، خیلی خشن بودند. حالا دو سه روزی گذشته وکمی وضع من رو به بهبود بود که دوباره شکنجه را شروع کردند. مقدار زیادی شلاق زدند و این دفعه خیلی سخت‌ گذشت. گوشت بدنم خورده شده بود وکوفتگی داشت و زخم‌ها التیام نیافته بود. دوباره روی اینها، از سر تا کف پا، بدون هیچ ملاحظه‌ای شلاق می‌زدند. من هم می‌گفتم: همین است، مطلب دیگری ندارم، حتی اگر بکشیدم! این مرحله بازجویی هم به همین جا ختم شد و دوباره مرا بردند به سلول.»
*جمهوری اسلامی

 

###




نظرات کاربران

آخرین اخبار
از پرسش به شما 1
از پرسش به شما 2
یادداشت و نظر
از پرسش به شما
تماشا و نشست
© تمامی حقوق برای شرکت ایده بکر مبین محفوظ است.