ماجرای اسرارآمیز دختری که مهاجمان را با کلاشنیکوف کشت
این نسخههای ضد و نقیض از ماجرا هرچند میتواند واقعیت را در مورد اتفاقات آن شب کتمان کند اما از سویی حقیقتی را در مورد ابعاد کلانتر این داستان تکاندهنده برملا میکن
پرسش:شب تاری که مهاجمان به خانهاش هجوم بردند نوریه، نوجوان پانزده ساله، برای نجات جانش، دست به ماشه سلاح جنگی پدرش برد. رهبری حکومت افغانستان از این دختر نوجوان به خاطر کشتن دو مهاجم و زخمی کردن مهاجم دیگر ستایش کرد و او را "دختر قهرمان" نامید. ولی در دو هفته گذشته، گمانهزنی در مورد هویت اصلی مهاجمان سوالهای زیادی به میان آورده است، از جمله اینکه آیا نوریه در تاریکی آن شب شورشیان مهاجم را گلوله باران کرد یا تیری به سینه شوهرش زد؟
همه نامها در این گزارش به خاطر مصونیت کودکان درگیر در ماجرا تغییر داده شده است.
حمله شبهنگام اتفاق افتاد، وقتی نور خانههای قریه خاموش شده بود و اهالی ده به خواب رفته بودند. مهاجمان در ۲۶ سرطان/تیر به این روستا که در سکوت و تاریکی فرورفته بود، هجوم بردند.
نوریه به یاد میآورد که گروهی از مردان مسلح محکم در خانه را کوبیدند و وارد شدند:
"ساعت ۱ نیمه شب بود که آمدند و به خانه ما داخل شدند. پدر و مادرم را بردند بیرون و با تفنگ تیرباران کردند."
نوریه در روستای کوچک یکی از دورافتادهترین ولسوالیهای غور، از دوردستترین ولایتهای افغانستان بزرگ شده است.
دختری کمحرف و خجالتی که در سالهای گذشته استفاده از اسلحه را میگوید از پدرش برای دفاع از خود یاد گرفته است.
وقتی متوجه شد مهاجمان پدر و مادرش را در بیرون حیاط تیرباران میکنند، به جای پنهان شدن، اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود که آستین بالا بزند و جان خودش و برادر کوچکترش را نجات بدهد.
کلاشنیکوف پدرش را از اتاق خواب بر میدارد و به سمت مهاجمان شلیک میکند.
نوریه آن لحظه را وحشتناک توصیف میکند: "بسیار ترسناک بود، بسیار بیرحم بودند و پدرم که بیچاره معیوب(معلول) بود و مادر بیگناهم را کشتند. بسیار وحشتناک بود ولی باید یک کاری میکردم چون میترسیدم بیایند ما را هم بکشند."
دست پدر نوریه چند سال پیش به دلیل انفجار نارنجک مصدوم شده بود.
نوریه میگوید آن شب، درگیری حدود یک ساعت ادامه یافت و وقتی آخرین گلولهاش را شلیک کرد مهاجمان مسلح "رفته بودند".
وقتی اسلحه داغ را زمین گذاشت و سمت حیاط خانه رفت، با پنج جسد بی جان روبهرو شد. جلوی خانه جسد پدر و مادرش بود، جسد مرد مسن همسایه و دو جسد مهاجمان. گفته میشود مهاجم دیگری هم در این حمله زخمی شده و فرار کرده است.
نوجوانانی مثل نوریه که در سالهای اخیر زیر سایه جنگ بزرگ شدهاند به خوبی میدانند که حمله و اسلحه و خشونت با زندگیشان گره خوردهاست. جنگی ناتمام که در سالهای گذشته بین گروههای طرفدار دولت و مخالفان مسلح دولت از جمله گروه تندرو طالبان چند دهه عمر کرده و به رغم تعهدات و چانهزنیهای دو طرف برای متارکه، همچنان ادامه داشته و از مردم افغانستان همچنان هر روز قربانی میگیرد.
تهاجم گروههای کوچک و بزرگ طالبان به روستاها و حمله به سنگرهای نیروهای طرفدار دولت برای در دست گرفتن کنترل محلات بیشتر چیز جدیدی نیست، به ویژه در روستاهای پرت غور مثل قریهای که نوریه در آن زندگیمی کند. تحقیقات نشان میدهد که ماجرای نوریه و اتفاقی که آن شب برای او افتاد پیچیدهتر و رازآلودتر از چیزی است که در اول گفته و شنیده شد.
شواهد به دست آمده نتیجه چندین مصاحبه با نوریه، برادر بزرگ و بستگانش، و همچنین حاصل گفتوگو با خانواده و بستگان مهاجمی که کشته شد، پلیس محلی، بزرگان محلی، نمایندگان طالبان و مقامهای دولت افغانستان است. این شواهد بیانگر تفاوت فاحش در روایتهایی است که آنها از شب حمله ارایه کردند، به خصوص در مورد هویت مهاجمان و انگیزه آنها از حمله به خانه پدر نوریه.
این نسخههای ضد و نقیض از ماجرا هرچند میتواند واقعیت را در مورد اتفاقات آن شب کتمان کند اما از سویی حقیقتی را در مورد ابعاد کلانتر این داستان تکاندهنده برملا میکند.
مهاجم چه کسی بود؟
همه طرفهای درگیر در این رویداد، از جمله پلیس و گروه طالبان و بزرگان محل تایید میکنند که آن شب در قریه گریوه در ولسوالی تیوره ولایت غور در مرکز افغانستان حمله شد. در روستای گریوه حدود ۲۰۰ خانواده زندگی میکنند و دسترسی به آن دشوار است و راههای منتهی به آن ناامن و دشوارگذر.
نوریه و برادر بزرگ ناتنی او که عضو پلیس افغانستان است میگویند پدرشان از بزرگان قومی و محلی و چهره طرفدار دولت بود، به همین دلیل شورشیان محلی احتمالا گروه طالبان به خانه آنها حمله کردند.
نوریه میگوید وقتی مهاجمان درِ آنها را کوبیدند و وارد شدند خود را "مجاهدین" معرفی کردند. گروه طالبان وقتی در مورد افراد مسلح خود صحبت میکند آنها را "مجاهدین" مینامد.
گروه طالبان به سرعت به گزارشها در مورد حمله آن شب واکنش نشان داد و درگیری با دختر نوجوان در این قریه را تکذیب کرد. اما گروه طالبان تایید کرد که همان شب در همان قریه افراد این گروه به یک پاسگاه پلیس محلی (واحد نظامی زیر حمایت دولت که از پلیس ملی جدا است و افراد آن از میان مردم گزینش و مسلح میشوند) حمله کرد که در فرجام درگیری دو نفر از افراد این گروه هم زخمی شدند. گروه طالبان میگوید مهاجمانش تلفات جانی ندادهاند.
مقامهای افغان در مرکز و در غور با شتاب ادعای طالبان را بیاساس خواندند و گفتند کاری که نوریه کرد پیروزی علیه طالبان و شکست حمله "بزرگ" این گروه بود و از نوریه به عنوان یک "قهرمان واقعی" باید ستایش شود.
اما همین که نوریه و برادر کوچکتر او با یک هلیکوپتر نظامی به مرکز غور به جای امنی منتقل شدند، شبکههای اجتماعی از واکنشها به این رویداد و "قهرمانسازی" دولت افغانستان از دختر پانزده ساله کلاشنیکوف به دست پر شد.
دولت افغانستان همواره از غیرنظامیانی که علیه گروه طالبان ایستادهاند و در مواردی آنها را شکست دادهاند استقبال و ستایش کرده است. اما واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به اقدام محمد اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان برای انتقال نوریه به کابل برای تقدیر از او، متفاوت بود.
هرچند برخی از کاربران کار او را عملی شجاعانه خواندند اما عده دیگر گفتند او کودکی بیگناه است که قربانی طرفهای جنگ شده است، یک طرف به او حمله کردند و طرف دیگر از او برای تبلیغات رسانهای خود استفاده میکند.
پلیس غور که روز بعد به محل رویداد رسید مدعی شد که از اجساد باقیمانده در محل رویداد شناسنامههایی پیدا کرده است که نشان میدهد دو نفر از مهاجمان افراد شناخته شده گروه طالبان بودهاند. پلیس همچنین گفت مرد سومی که زخمی از محل فرار کرده سید معصوم کامران، معاون استخبارات گروه طالبان در این منطقه بوده است.
بیبیسی به گونه مستقل هویت یکی از دو مهاجم را شناسایی و تایید کرده است. عکسهای اجساد از محل رویداد دو مرد زیر ۳۰ سال را نشان میدهد که لباس سنتی (پیراهن و تنبان) با یخن گلدوزی شده غرق در خون، به تن دارند.
منابع نزدیک به گروه طالبان زخمی شدن یک فرمانده محلی به نام سید معصوم کامران را تایید کردند اما در مورد محل و زمان زخمی شدن او چیزی نگفتند.
اگرچه در وهله اول گروه طالبان حضور افرادشان را در حمله به خانه نوریه رد کرد اما وقتی بیبیسی از این گروه پرسید که در مورد نامهای دو مهاجم کشته شده چیزی میداند یا عکس آنها را میشناسد، سخنگوی این گروه گفت اطلاعات را با شبکه محلی خود در میان میگذارد، و سرانجام تایید کرد که مهاجم در گذشته عضو گروه طالبان بود و چند سال پیش در صف این گروه در ولایت هلمند جنگیده است.
در عین حال با رسیدن نوریه و برادرانش به کابل، پرونده آنها برای پلیس و مقامهای محلی در غور بسته شد ولی همین که آنها منتظر دیدار با رئیس جمهوری بودند، شایعات هم کم کم به کابل رسید.
یک هفته بعد از شب رویداد گزارشها حکایت از این داشت که یکی از دو مهاجم کشته شده نه تنها جنگجوی محلی بوده که در واقع نامزد نوریه نیز بوده است و ادعا شد که او شوهرش را کشته است.
منابع محلی که اول با روزنامه نیویارکتایمز صحبت کردند، ادعا کردند مهاجم اصلی محمد رحیم (نام مستعار) با گروه طالبان همکاری داشته اما آن شب برای کاری شخصی به قریه آمده بوده و میخواسته عروسش را با خود ببرد.
چندین منبع مدعی شد که این درگیری در واقع ریشه در "خصومتهای خانوادگی" دو خانواده داشته است.
آنها میگویند این دو مرد سالها پیش روی معاملهای که در محل به نام "موخی" مصطلح است توافق کرده بودند که بر اساس آن محمد رحیم با نوریه به عنوان زن دوم ازدواج کند و در بدل آن پدر نوریه خواهرزاده محمد رحیم را به ازدواج خود دربیاورد ولی چون هر دو دختر سنی نداشتند توافق شده بود که تا بزرگ میشوند صبر کنند.
روستایی که نوریه در آن زندگی میکند در محاصره کوهها و راههای دشوارگذر و ناامن است برای همین تصدیق این ادعاها و صحبت با همسایههای نوریه کار آسانی نیست. کل قریه به یکی دو خط تلفن زمینی متصل است که عمدتا هر دو خط خاموش است و برای صحبت تلفنی، اهالی روستا باید خود را به یکی از ارتفاعات برساند. حتی مقامهای محلی وقتی آن شب از حمله به قریه مطلع شدند تصمیم گرفتند صبر کنند فردا و روز روشن به محل رویداد بروند.
برای پیدا کردن این که آیا آن مهاجم واقعا شوهر نوریه بوده است، بعد از صحبت با نزدیک به بیست نفر از اهالی روستا و افراد آشنا با مردم گریوه، مادر محمد رحیم را سرانجام پیدا کردم. شفیقه، مادر محمد رحیم در روستای دوردستی در ولایت نیمروز در جنوب غرب افغانستان با همسر اول و دو فرزند پسرش زندگی میکند.
صدای لرزان و پر از بغض شفیقه از پشت تلفن، صدای زنی میانسال بود با دلی داغدار:
"پسرم عضو گروه طالبان نبود، او طالب نبود. یک کارگر ساختمان بود و هیچ وقت در عمرش دست به سلاح نزده بود... ما مردم بسیار نادار و فقیر هستیم و هیچ کسی صدای ما را نمیشنود. هیچ کسی."
شفیقه در مورد پسرش و آرزوهایش میگوید و این که از دست دادن او برایش چقدر سنگین تمام شده است. او میگوید ۱۲ سال پیش پسر جوان دیگرش که پلیس بود در حمله انتحاری در نیمروز کشته شد و حالا که پسر دیگرش را از دست داده بیشتر از هر زمانی نگران سرنوشت خانوادهاش است.
او در مورد پیوند دو خانواده و ماجرای "موخی" (تبادله دو دختر بین دو خانواده) میگوید محمد رحیم و نوریه سه سال پیش ازدواج کردند و در بدل آن نوهاش (خواهرزاده محمد رحیم) به ازدواج پدر نوریه در آمد.
اما آنطوری که شفیقه تعریف میکند، حدود دو سال پیش وقتی رحیم برای کار به هلمند رفته بود، پدر نوریه به خانه آنها آمد، دختر جوان که زن دومش شده بود را آورد و نوریه را بی چون و چرا با خود برد.
شفیقه میگوید تنها کاری که از دستش ساخته بود این که از بزرگان و ریشسفیدها بخواهد میانجیگری کنند و مشکل حل شود اما میگوید چون "مردم فقیری" هستند زور و توانی نداشتند تا مانع کار پدر نوریه شوند.
او همچنین ادعا میکند که در شب درگیری محمد رحیم برای جنگ خانه نوریه نرفته بود و قصدش فقط صحبت بود:
"آنها مردمان قدرتمندی هستند. ما فقیر هستیم و زور نداریم... رحیم نصف شب آنجا نرفته بود بلکه اول شب رفت چون ارباب (پدر نوریه) آنها را دعوت کرده بود تا مشکل را حل کنند و حتی در مورد طلاق هم گپ زده بودند."
ارباب در غور و روستاهای دیگر به کسی گفته میشود که یا زمیندار است، یا قدرت و زور محلی دارد و یا هم از نفوذ چشمگیری بین مردم برخوردار است.
هرچند شفیه میگوید پسرش دست به اسلحه نزده اما اشاره او به زمانی که پسرش برای کار به هلمند رفته بود با جزییاتی که گروه طالبان میدهد همخوانی دارد. طالب میگوید او همسر نوریه بوده و در گذشته در هلمند برای طالبان جنگیده و آن شب هم برای "کار خانوادگی" به خانه نوریه رفته بوده است.
اما تنها دو شاهد زنده درگیری آن شب نوریه است و برادر دوازده سالهاش. نوریه به تکرار گفته که مهاجمان بیگانگان و شورشیان بودند و او آنها را نمیشناخته و فقط از جان خود دفاع کرده است. نوریه همچنین میگوید هیچ گاهی ازدواج نکرده و نامزد نشده است.
وضعیت پر آشوب افغانستان فضا را در حدی مغشوش کرده که شاید یکی بگوید شاید پسر شفیقه واقعاً طالب بوده و مادرش نمیدانسته، یا شاید نوریه واقعاً به ازدواج درآمده ولی خودش نمیدانسته؟
با این حال این ماجرایی نیست که برای اولین بار اتفاق افتاده باشد. رویدادهای شبیه به این، چون کنترل خیلی از روستاهای دوردست افغانستان از دست دولت افغانستان خارج است کمتر به رسانهها میرسد و در موارد زیادی در همان روستا و قبلیه دفن میشود.
اگر رویدادی گزارش هم میشود طرفهای جنگ نظر به حجم کنترلی که به جغرافیای محل اتفاق رویداد دارند، آن را طوری بازتاب میدهند که برای شان امتیازی به جا بگذارد و از آن علیه دشمن خود استفاده کنند.
همین زنان جوان و کودکان افغانستان را در جمع قربانیان اصلی جنگی فرسایشی این کشور قرار میدهد که تلفات آن سال به سال در حال افزایش بوده است.
در سال جاری دولت افغانستان و گروه طالبان شاید بتوانند با فشارهایی که دولت آمریکا اعمال کرده، به توافقی برای پایان جنگ برسند، اما تا همه سلاحها به زمین گذاشته میشود، گلولهباری بر سر غیرنظامیان ادامه دارد و از آسیبپذیرترینهای این سرزمین به انواع مختلف قربانی میگیرد.
###