بمناسبت سالگرد عملیات مرصاد سال 1367
نقش فرماندهی آیتالله هاشمی رفسنجانی در عملیات مرصاد
یکی از مهمترین نکات مربوط به این عملیات اینست که آیتالله هاشمی رفسنجانی در انجام آن نقش اول را داشت ولی متولیان برگزاری مراسم سالروز عملیات مرصاد و رسانه ملی هیچکدام کوچکترین اشارهای به نقش او که فرمانده جنگ بود نمیکنند! حتی در تنگه چهارزبر و گردنه حسنآباد کرمانشاه که محل سرکوب نهائی منافقین و اوج عملیات مرصاد بود، در موزهای که سالها قبل برپا شده بود، نام و نشانی از این فرمانده شجاع و مخلص دفاع مقدس به چشم نمیخورد.
پرسش: عملیات مرصاد که یکی از مهمترین فرازهای جنگ تحمیلی است و توطئه مشترک سازمان تروریستی منافقین و رژیم بعثی صهیونیستی صدام علیه ایران اسلامی را خنثی کرد، زوایای پنهانی دارد که متاسفانه بهدلیل تنگنظریها و برخوردهای سیاسی و جناحی عدهای قدرتطلب، همواره بر روی آنها سرپوش گذاشته میشود.
یکی از مهمترین نکات مربوط به این عملیات اینست که آیتالله هاشمی رفسنجانی در انجام آن نقش اول را داشت ولی متولیان برگزاری مراسم سالروز عملیات مرصاد و رسانه ملی هیچکدام کوچکترین اشارهای به نقش او که فرمانده جنگ بود نمیکنند! حتی در تنگه چهارزبر و گردنه حسنآباد کرمانشاه که محل سرکوب نهائی منافقین و اوج عملیات مرصاد بود، در موزهای که سالها قبل برپا شده بود، نام و نشانی از این فرمانده شجاع و مخلص دفاع مقدس به چشم نمیخورد.
صفحه جبهه و جنگ روزنامه جمهوری اسلامی با هدف قدردانی از آیتالله هاشمی رفسنجانی در فرماندهی موفق دفاع مقدس، به نقش ایشان در عملیات مرصاد میپردازد.
امیدواریم که از این پس بازیگران سیاسی دفاع مقدس را از این بازی نامبارک مستثنی نمایند.
*عملیات مرصاد به روایت آیتالله هاشمی رفسنجانی
مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی 20 سال بعد در گفتوگویی درباره عملیات مرصاد روایت کرده است: «زمانی که عملیات اتفاق افتاد، بنظر ما کاملاً روشن است که عراق دنبال گرفتن امتیاز بود. اسنادی هم هست که شاید اثبات کند عراق شرایط را مناسب دید تا در آستانه اجرای آتشبس، دوباره در ایران جایگاه مهمی داشته باشد. میدانید از نظر زمانی بعد از قطعنامه 598 بود که شورای امنیت صادر کرده بود. ما بعد از مدتها چانهزنی، خواستههای خودمان را در آن وارد کرده و آن را پذیرفته بودیم.
نکته مهم این است که شورای امنیت آن قطعنامه را تحت فشار قدرت نظامی ما، به میل ما اصلاح کرد. چون دست ما در جبهه خیلی بالا و دنیا از پیروزی ما نگران بود. وقتی قطعنامه اصلاح شد و ما پذیرفتیم، عراق فکر کرد که ما از نقطه ضعف و اجبار آن را پذیرفتهایم. صدام آن ملاحظات انسانی و خاصی را که ما در پذیرش قطعنامه داشتیم، نادیده گرفت. فکر کرد که اگر دوباره از این فرصت استفاده کند و جایی را بگیرد، پیروزی نهایی به نام او ثبت میشود. گروگانی هم از ایران در اختیار میگیرد که بعداً بتواند از ما باج بگیرد.
به نظر ما اینها هم برای جنوب و هم برای شمال، برنامهریزی کرده بودند. در جنوب ارتش عراق باید وارد میشد و حداقل خرمشهر و آبادان و تا آنجایی را که میخواستند، اشغال میکردند. فکر میکردند با پذیرش قطعنامه، جامعه هم دیگر آماده رزم نیست.
در شمال هم حمله و اشغال را به عهده منافقین و با پشتیبانی عراق گذاشتند. تا آنها جایی حداقل مثل کرمانشاه را بگیرند. اگر این اتفاق میافتاد، کرمانشاه در شمال و خرمشهر و آبادان در جنوب، در اختیار آنها بود. ما هم که قطعنامه را پذیرفته و از این برنامه آنها بیاطلاع بودیم. اگر هم کسی مطلع بود، تا آن موقع به من که جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ بودم، اطلاع نداده بود.
شاید اشتباهی که عراقیها کردند، این بود که زمان حمله را خیلی دقیق و هم زمان اجرا نکردند. اول در جنوب شروع کردند. شاید به این دلیل که فکر میکردند وقتی آنها در جنوب شروع کنند، ما همه نیروها را به جنوب میبریم و شمال بیدفاع میشود، لذا منافقین آسانتر میتوانند خودشان را به کرمانشاه برسانند. این یک احتمال است، شاید شما بتوانید از کسانی که دستاندرکار بودند، بپرسید که آیا این تحلیل عینی میشود یا نه؟
من آن موقع به جنوب رفتم برای اینکه از جبهه جنوب حراست کنم. خوشبختانه نیروهای ما، همان جنگدیدهها و رزمندگانی که بارها مجروح شده بودند، بعد از پذیرش قطعنامه به جبههها سرازیر شدند. خیلی آسان تهاجم عراق در جنوب را دفع کردند و عراقیها را به همان جای سابقش برگرداندند. در آنجا انصافاً پیروزی مشعشعی بدست آمد. چون عراق آسیب زیادی دید و معلوم شد که ایران از روی ضعف قطعنامه را نپذیرفته است و قدرت نظامی ایران هنوز باقی است. این اقدام بسیار خوبی بود.
خبرهایی به ما رسید که در شمال تحرکاتی شروع شد. خودم از جنوب با ماشین بطرف شمال حرکت کردم که به کرمانشاه بیایم. هنوز به کرمانشاه نرسیده بودم و در مسیر خبر رسید که منافقین از پاتاق هم عبور کردند و دارند به طرف کرند غرب میآیند. دیدم موقع خوبی است که به کرمانشاه بروم. اینجا نیرو کم است و الان خطرناک شده و فکر میکردم که عراقیها پشت سر منافقین هستند. به نظر ما، منافقین نمیتوانستند چنین ظرفیتی داشته باشند. فکر کردم حمله جنوب برای فریب بوده و حمله اصلی را برای شمال تدارک دیدهاند.
از اسلامآباد عبور کردم و از جاده اسلامآباد به کرمانشاه آمدم. آن موقع آقای شمخانی هم در کرمانشاه بود. در شمال شهر که محل تصفیه آب بود، ساختمانی بود که ما در آنجا مستقر و آماده شدیم که نگذاریم منافقین بهرهای بگیرند. اطلاعات ما زیاد نبود و از مقدار توان و برنامههای آنها و پشتیبانیهای عراق چیزی نمیدانستیم.
از آن به بعد مسائل عملیاتی پیش آمد. یکی از اتفاقات خوبی که افتاد، این بود که - برنامه من که فرمانده جنگ بودم، نبود - بخشی از نیروها را از شمال به طرف جنوب ماموریت داده بودیم که درحال رفتن بودند. وقتی این حادثه اتفاق افتاد، به آنها فرمان داده شد که به جنوب نروید و به این طرف برگردید. آنها هم آماده بودند و وقتی آمدند که منافقین به اسلامآباد رسیده بودند و از پشت سر منافقین را محاصره کردند. نیروها آماده بودند و ما هم در مقابل آنها آماده بودیم.»
*رجوی به نیروهایش گفته بود: به تهران میرویم و پشت سرتان را هم نگاه نکنید
جانشین فرمانده کل قوا در تصویر در تشریح صحنه عملیات مرصاد گفته است: «من در آنجا دستوری به همه واحدها دادم و گفتم: فرصتی پیش آمده و منافقین که تا به حال در معرض نیروهای ما قرار نمیگرفتند، خودشان دارند میآیند. باید از این فرصت استفاده کنیم. چون بعد از جنگ دیگر دسترسی به اینها نخواهیم داشت. الان که خودشان آمده اند، باید به حسابشان برسیم.
اطلاعات را گرفتم و با اسرایی که گرفته بودیم، تکمیل شد. دیدیم منافقین به صورت یک ارتش مجهز وارد شدند. تعداد زیادی تانک و نفربر و مقدار زیادی توپ و خمپارهانداز آورده بودند. تعداد زیادی از نیروهای ویژه را که تربیت کرده بودند، آورده و به آنها در جاهای خاص ماموریت داده بودند. خودرو و سایر تجهیزات هم خیلی زیاد داشتند.
مشخص شد که رجوی به نیروهایش گفته بوده که داریم به تهران میرویم و پشت سرتان را هم نگاه نکنید. لذا همه چیز را جمع کرده و آورده بودند. البته بعداً معلوم شد که آنها احتیاط کردند و نیروهای حساس خود را به گونهای چیده بودند که در معرض نیروهای ما قرار نگیرند. میخواستند وقتی که مطمئن و مستقر شدند، آنها بیایند.
ارتش عراق راه را برای آنها باز کرد و از پل ذهاب عبور کردند. از پاتاق عبور کردند. کرند را تصرف کردند. در آنجا مقاومتی در برابرشان نبود. در اسلامآباد کمی مقاومت بود که شکسته شد و در مسیر کرمانشاه بودند که ما فرمان دادیم نباید از فلان نقطه جلوتر بیایند. گمان میکنم آن نقطه همان تنگه چهار زبر بود. نیروها هم رسیدند. چون نیروها از جنوب خیالشان راحت شده بود. هر کسی هم که در اطراف شمال غرب بود، خودش را به آنجا رساند.
منافقین به تنگهای آمده بودند که ما آن را به یک جوال تشبیه کردیم. گفتیم اینها وارد این جوال شدند و هر چه که خواستید، آنها را بزنید. نمیتوانستند به اسلامآباد برگردند. به کرمانشاه هم نمیتوانستند بیایند. راه فرارشان همان کوهها بود. بعداً هم من با هلیکوپتر رفتم و آن کوهها را نگاه کردم. دیدم راهی ندارد و اگر فرار کردهاند، به بیابان زدهاند.»
مرحوم آیت اله هاشمی رفسنجانی درباره عکسالعمل دشمنان به شکست منافقین در این عملیات نیز گفته است: «این موضوع را میتوانید از نوشتههای آن روز پیدا کنید. قبلاً روی منافقین بعنوان آلترناتیو حساب میشد و آنها را به انواع سلاحها مسلح کرده بودند و استراتژی آنها هم این بود که نقطهای از ایران را توسط منافقین آزاد کنند. ارتش عراق هم از آنها حمایت کند و آنجا را ایران آزاد بگویند. ترجیحاً هم در غرب کشور این کار را شروع کنند تا بعداً سرپلی برای توسعه آنها و تضعیف انقلاب در سالهای بعد از جنگ باشد. آنها محاسبه میکردند و میگفتند: وقتی جنگ تعطیل شد، نیروها سرخورده میشوند و یک عدم رضایتی از نظام پیش میآید. وضع داخلی متشنج میشود. آن موقع نیروی فشاری مثل منافقین بدون اینکه بگویند خارجیها حمله کرده اند، شکل میگیرد. منافقین در چنین شرایطی، امیدوار بودند. برای همین است که نیروهای خارجی میگویند عملیات مرصاد یک ضربه کاری به آنها بود که خوردند. البته این توطئه هم، یک توطئه خیالی بود و چنین چیزی اتفاق نمیافتاد. ولی همین امید واهی آنها هم به باد رفت. از آن به بعد منافقین به حالت کما رفتند و با حرف، شعار و دروغ خودشان را زنده نگه میدارند.»
*از اسلامآباد عبور کردم و از جاده اسلامآباد به کرمانشاه آمدم. آن موقع آقای شمخانی هم در کرمانشاه بود. در شمال شهر که محل تصفیه آب بود، ساختمانی بود که ما در آنجا مستقر و آماده شدیم که نگذاریم منافقین بهرهای بگیرند
*جانشین فرمانده کل قوا در تصویر در تشریح صحنه عملیات مرصاد گفته است: «من در آنجا دستوری به همه واحدها دادم و گفتم: فرصتی پیش آمده و منافقین که تا به حال در معرض نیروهای ما قرار نمیگرفتند، خودشان دارند میآیند. باید از این فرصت استفاده کنیم. چون بعد از جنگ دیگر دسترسی به اینها نخواهیم داشت. الان که خودشان آمده اند، باید به حسابشان برسیم
*ارتش عراق راه را برای آنها باز کرد و از پل ذهاب عبور کردند. از پاتاق عبور کردند. کرند را تصرف کردند. در آنجا مقاومتی در برابرشان نبود. در اسلامآباد کمی مقاومت بود که شکسته شد و در مسیر کرمانشاه بودند که ما فرمان دادیم نباید از فلان نقطه جلوتر بیایند. گمان میکنم آن نقطه همان تنگه چهارزبر بود. نیروها هم رسیدند. منافقین به تنگهای آمده بودند که ما آن را به یک جوال تشبیه کردیم. گفتیم اینها وارد این جوال شدند و هر چه که خواستید، آنها را بزنید. نمیتوانستند به اسلامآباد برگردند. به کرمانشاه هم نمیتوانستند بیایند. راه فرارشان همان کوهها بود. بعداً هم من با هلیکوپتر رفتم و آن کوهها را نگاه کردم. دیدم راهی ندارد و اگر فرار کردهاند، به بیابان زدهاند.»
*جمهوری اسلامی - قسمت اول
###