نوشته جالب روزنامه نگار مشهور یهودی ایرانی علیه اسراییل
اینروزها که زخم کهنه نژادپرستی علیه سیاهپوستان سر باز کرده و درد این زخم چرکین، تعداد زیادی از مردم جهان را در اعتراض علیه تبعیض نژادی در آمریکا و دیگر کشورها به خیابانها و میادین شهرها کشانده، فرصتی است تا نگاهی به انواع دیگر نژادپرستی در تئوری و در عمل در جهان امروز داشته باشیم.
پرسش: هارون یشایائی نویسنده و روزنامه نگار مشهور یهودی ایرانی یادداشتی در روزنامه شرق امروز با عنوان « نژادپرستی صهیونیستی، در تئوری و عمل» منتشر کرد.
یشایائی نوشت : اینروزها که زخم کهنه نژادپرستی علیه سیاهپوستان سر باز کرده و درد این زخم چرکین، تعداد زیادی از مردم جهان را در اعتراض علیه تبعیض نژادی در آمریکا و دیگر کشورها به خیابانها و میادین شهرها کشانده، فرصتی است تا نگاهی به انواع دیگر نژادپرستی در تئوری و در عمل در جهان امروز داشته باشیم.
اهمیت این دوره از اعتراضات جهانیان در این است که نهتنها کشتهشدن مردی سیاهپوست زیر فشار زانوی پلیس بهشدت خشن و بیرحم آمریکا سرآغاز اعتراضات عمومی در کشورهای مختلف شده است، بلکه درعینحال دیگر شیوههای نژادپرستی از طرف مردم غیررنگینپوست نیز مورد نفرت و بیزاری قرار گرفته و نژادپرستیهای قومی و مذهبی نیز محکوم شده است و در این شرایط لازم است مبارزه علیه نژادپرستی را در اشکال دیگر آن نیز گسترش داد. یکی از نمونههای نژادپرستی رایج در جهان امروز، بیان آشکار تفکر نژادپرستانه و اقدام به عمل صهیونیستهای سیاسی در تجاوز به حقوق مردم فلسطین و تهدید به اشغالگریهای جدید در سرزمینهای فلسطینی است. هماکنون بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر نیمبند کنونی اسرائیل، در کمال بیپروایی اعلام کرده «حداکثر تا پایان ماه آینده (ژوئن 2020) قسمتی دیگر از سرزمین فلسطینی در کرانه غربی را به جغرافیای کشور اسرائیل ملحق و قوانین جاری حقوق بینالملل و اعتراضات جهانیان را پایمال خواهد کرد». پس از اعلام این تصمیم از طرف نتانیاهو، مردم فلسطین با صراحت یادآور شدند که از تمام امکانات خود برای مبارزه علیه ادامه و توسعه اشغالگری صهیونیستی استفاده خواهند کرد و در مقابل اقدامات قلدرمآبانه نخستوزیر اسرائیل که در این سالها در سایه حمایت قیمگونه دونالد ترامپ هرچه خواسته بر زبان آورده و هرچه توانسته انجام داده است، تسلیم نخواهند شد. نکته درخور توجه در شرایط کنونی این که بهجز چند گروه دستراستی نژادپرست در اسرائیل و آمریکا، روز شنبه 17 خرداد سال جاری مردم یهودی، مسلمان و مسیحی در اسرائیل با انجام تظاهراتی بزرگ در مرکز تلآویو، اقدامات تجاوزکارانه نتانیاهو را محکوم و از حقوق مردم فلسطین دفاع کردهاند که البته رسانههای در اختیار اسرائیل از انتشار خبر این تظاهرات تا آنجا که توانستهاند، جلوگیری کردند. در چنین شرایطی تمام نهادهای بینالمللی، مجمع عمومی سازمان ملل، شورای امنیت و کمیسیونهای حقوق بشر و...، اشغالگری و توسعه تجاوز در سرزمینهای فلسطینی را به وسیله اسرائیل به هر بهانه و دلیلی غیرقانونی و بیاعتبار میدانند و خواهان جلوگیری از چنین اقداماتی هستند؛ بگذریم از سران حکومتهای کشورهای عربی که در برابر اینگونه اقدامات غیرقانونی و غیرانسانی، بهعنوان اعتراض با اصطلاحی در زبان فارسی فقط با غمزه پشت چشمهایشان را نازک میکنند و دیگر هیچ! پس از زدوبندهای پیدا و پنهان با عوامل امپریالیسم آمریکا در منطقه ازجمله بنیامین نتانیاهو برای پرداختن به موضوع تیتر این مقاله به گذشته برمیگردیم. تفکر صهیونیسم سیاسی بهطور رسمی در اولین کنگره جهانی صهیونیستها در سال 1897 در شهر بال کشور سوئیس مطرح شد. در این کنفرانس، تئودور هرتزل، روزنامهنگار اتریشی ـ مجاری که به تئوریسین و پیامبر صهیونیسم معروف است (متوفی 1904)، اساس ایدئولوژی صهیونیسم را بیان کرد و چنین گفت: «ما امروز به اینجا آمدهایم تا سنگبنای خانهای را بگذاریم که قرار است پناهگاه قوم یهود شود. صهیونیسم میخواهد سرزمینی برای ملت یهود در فلسطین به دست آورد که تمام جهان آن را به رسمیت بشناسند و قانونی باشد». هرتزل بعدها در دفتر خاطرات خود برای رسیدن به هدف، پیشنهاداتی را عنوان میکند؛ ازجمله میگوید: «سروصدا یعنی همه چیز. در حقیقت سروصدا بسیار به حساب میآید. سروصدای تقویتشده خود واقعیتی است شایان توجه. تاریخ جهان چیزی نیست مگر سروصدا! سروصدای اسلحه و اندیشههای پیشرو. باید از سروصدا کمال استفاده را برد».
البته در کنفرانس بال شرکتکنندگان بسیاری با هدفهای هرتزل موافقت نکردند؛ ازجمله روحانی سرشناس یهودی، خاخام المر برگر، کنفرانس بال را با اعتراض ترک کرد و در نامهای سرگشاده که در مطبوعات منتشر شد، نوشت: «اگر این موضوع یعنی قتل اعراب بیگناه فلسطینی به خاطر هرچیز حقیقت داشته باشد، چه میتوان گفت؟ خدای من! فرجامی اینچنین باید؟ این است هدفی که پدران ما در راهش کوشیدند و تمامی نسلها به خاطرش رنج بردند؟ این است رؤیای بازگشت به صهیون؛ برای ریختن خون بیگناهان بر خاک آن؟ و حال خداوند عذاب زندگی اینچنین را بر دوش من نهاده است تا با چشمان خود ببینم که آشکارا بر خطا بودهام؟».
با وجود این، اکثر شرکتکنندگان در کنفرانس بال سوئیس با افکار و عقاید هرتزل موافق بودند و توانستند بعضی از روحانیون یهودی مخصوصا خاخامهای روسی و لهستانی را با خود همراه کنند. هرتزل در ملاقات با الکساندر سوم، تزار روسیه، درخواست کمک تزار برای مهاجرت یهودیان روسیه به فلسطین را مطرح کرد؛ تزار در جواب گفت: «البته یهودیان را به مهاجرت تشویق میکنم؛ مثلا با لگد!». هرتزل بعد از این ملاقات منفعلانه مینویسد: «ما برای تشکیل کشور اسرائیل آلت دست ضدیهودیان شدهایم». بعد از درگذشت هرتزل، تلاشهای همفکرانش در نهایت منجر به صدور اعلامیه بالفور در سال 1917 میشود. در این اعلامیه لرد بالفور، وزیر امور خارجه انگلیس، خطاب به حئیم وایزمن که بعدها رئیسجمهور اسرائیل شد و به تشویق بانکدار و سرمایهدار یهودی و خانواده روتچیلد، وعده تشکیل و موافقت دولت بریتانیا را با تقسیم فلسطین بین یهودیان و اعراب فلسطینی اعلام میکند. صدور این اعلامیه با مخالفت شدید اعراب و مردم فلسطین روبهرو میشود و در جنگهای نابرابر بین مردم فلسطین و گروههای یهودیان که در روسیه تعلیمات نظامی دیده بودند، مقاومت مردم فلسطین درهم شکسته میشود و در نهایت در سال 1947 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل و شورای امنیت، کشور یهود آنطور که در اعلامیه بالفور آمده بود، به نام اسرائیل تشکیل و داوید بنگوریون بهعنوان نخستین مسئول اسرائیل معرفی میشود.
بسیاری از سرشناسترین یهودیان جهان با آنکه تشکیل اسرائیل را شکل قانونی و رایج آن زمان میدانستند، با عنوانی به نام «دولت یهود» مخالفت میکردند. سال 1947 بعد از اعلام تشکیل اسرائیل، حئیم وایزمن با پیشنهاد ریاستجمهوری اسرائیل به آلبرت اینشتن مراجعه کرد. اینشتن در جواب او نوشت: «من توافق با اعراب را بر اساس زندگی مسالمتآمیز به ایجاد یک کشور یهودی ترجیح میدهم. ملاحظات عملی به کنار، آنچه من از ماهیت اصلی یهودیت میدانم، با ایده کشور یهودی، با مرزهای مشخص، ارتش و قدرت دنیوی و مادی نمیخواند. زیانی که یهودیت متحمل خواهد شد، بهویژه گسترش و تکامل ناسیونالیستی تنگنظرانه در درون کشور یهود، من را سخت هراسان میکند. من تنها هنگامی با جنبش صهیونیسم همکاری خواهم کرد که این جنبش بکوشد چه در حرف و چه در عمل، با اعراب صلح کند. اگر ما نتوانیم پیمانهای صادقانه با آنها پیدا کنیم، از سالها رنج و عذابی که متحمل شدهایم هیچ نیاموختهایم». بعد از تشکیل اسرائیل جنگهایی با دولتهای عربی پیش آمد؛ ازجمله در جنگ استعماری 1956 علیه مصر که با تبانی انگلیس و فرانسه ارتش اسرائیل موفقیتهای نظامی به دست آورد و بعد از اعلان آتشبس به وسیله مجامع جهانی، بنگوریون، نخستوزیر وقت اسرائیل، در سخنرانی خود گفت: «تیران، دیروز به دست ارتش اسرائیل آزاد شد... اسرائیل نوار غزه را جزء جدانشدنی کشور خود میشمرد. اسرائیل نه با زور و نه به هیچ وسیله دیگری حاضر نیست صحرای سینا را تخلیه کند». با مداخله رئیسجمهور وقت آمریکا، تئودور روزولت، اسرائیل مجبور به ترک غزه و صحرای سینا شد و آیزنهاور در اعلامیهای دراینباره پس از اعلام آتشبس گفت: «آیا باید به ملتی که به سرزمین دیگری حمله میکند و علیرغم مخالفت سازمان ملل آن را به اشغال خود درمیآورد، اجازه داد شرایط بازگشت نیروها و تخلیه سرزمینهای اشغالی را خود تحمیل کند؟ اگر قرار باشد یکرشته قوانین بینالمللی برای مخالفان خود و قوانین دیگری را برای دوستانمان داشته باشیم، دیگر صلحی وجود نخواهد داشت! ما مردم را نه به واسطه نامشان یا ارث و میراث آنها، بلکه به واسطه آنچه انجام میدهند و مواضع آنها قضاوت میکنیم و سایر ملل را نیز همینگونه قضاوت خواهیم کرد». البته این اظهارنظر رئیسجمهور آمریکا هنگامی است که نظام امپریالیستی آمریکا هنوز پای خود را در منطقه محکم نکرده بود و قدرتهای اروپایی را به حاشیه نرانده بود تا امروز دونالد ترامپ و همپالگیهایش بتوانند با طرح معامله قرن، به خیال خود ملت فلسطین را از معادله حذف کنند. به هر حال، روحیه توسعهطلبانه و تجاوزکارانه صهیونیستها همواره آشکار بوده است. بعد از وقوع جنگهای سال 1967 که آمریکا حمایت بیچونوچرای خود را از اقدامات ارتش اسرائیل اعلام کرد، موشه دایان، وزیر جنگ وقت اسرائیل، خیال توسعهطلبی صهیونیستها را اعلام کرد و خطاب به سربازان اسرائیلی گفت: «پدران ما مرزهای 1947 را به وجود آوردند، ما مرزهای 1949 را ایجاد کردیم، شما مرزهای 1967 را به وجود آوردید و نسل دیگری مرزهای ما را به جایی خواهند رساند که متعلق به آنهاست!» و گویا بنیامین نتانیاهو خود را موظف به وصیت موشه دایان میداند. موشه منوهین، پدر یهودی منوهین، ویولونیست نابغه، در مقالهای مفصل در سال 1974 مینویسد: «تصور کنید که اسرائیل-صهیونیسم در وضع منزویشدهاش اجازه یابد سرزمینهای بیشتری را تسخیر کند تا به مرزهای بازهم امنتری دست یابد؛ در این صورت یهودیان عاقل چگونه میتوانند به خود اجازه دهند که در عین حال که در دست قدرتهای بزرگ به توپ فوتبال بدل شدهاند، مدام رفتاری تحقیرآمیز نسبت به سازمان ملل داشته باشند؟ سازمانی که موجد اسرائیل شد. چگونه یک یهودی عاقل میتواند این مثل عبری را فراموش کند که: اگر بسیار به دست آوری، هیچ به دست نیاوردهای». پرفسور مارتین بوبر، فیلسوف معروف یهودی، در مقالهای در سال 1961 مینویسد: «تنها یک انقلاب داخلی میتواند بیماری کشنده نفرت بیدلیل ما را نسبت به اعراب شفا دهد؛ این بیماری به کلی ما را از میان خواهد برد. فقط آن زمان است که پیران و جوانان ما خواهند فهمید که مسئولیت ما در قبال پناهندگان فلسطینی که شهرهایشان را اشغال کردهایم و یهودیان سرزمینهای دیگر را در آنجا اسکان دادهایم، تا چه حد عظیم است؛ آنهایی که خانههایشان را ارث بردهایم، بر زمینهایشان کشت و زرع میکنیم، میوه باغها و تاکستانهایشان را جمعآوری میکنیم و در شهرهایی که از آنها غصب کردهایم، مدرسه و نمازخانه و مراکز خیریه ساختهایم؛ درحالیکه مدام لاف میزنیم ما مردم کتاب مقدس و روشنایی ملتها هستیم». ذکر اسامی یهودیان سرشناس ضدصهیونیسم و بیان عقاید آنان چنان گسترده است که در این مقاله نمیگنجد. برای تأیید آنچه گفته شد، اسامی بعضی یهودیان سرشناس ضدصهیونیسم را که بعضی از آنها در دانشگاههای اسرائیل تدریس میکنند، یادآور میشوم: یوسی کلین هلِوی، نوآم چامسکی، ایلان پاپه، جودت باتلر، کن لوچ، احد هاعام، استیون اسپیلبرگ، ایسرائل شاهاک، آلفرد لیلنتال، حگایی رام، فیلیسیا لانگر، شلمو زند، عزیز دانشراد، یوآل نوح حراری و بسیاری دیگر.
*منابع مربوط به این مقاله نزد نگارنده موجود است.
###