سالمرگ عباس کیارستمی؛ به روایت سیفالله صمدیان
پرسش:درست یک سال قبل همین روزها بود که خبر درگذشت عباس کیارستمی به هنگام برگزاری جشنواره کارلووی واری رسید. رضا درمیشیان که با فیلمش در جشنواره حضور داشت همت کرد و شمعی برافروخت در کنار میزی از عکس های کیارستمی.
پرسش:درست یک سال قبل همین روزها بود که خبر درگذشت عباس کیارستمی به هنگام برگزاری جشنواره کارلووی واری رسید. رضا درمیشیان که با فیلمش در جشنواره حضور داشت همت کرد و شمعی برافروخت در کنار میزی از عکس های کیارستمی. حالا یک سال بعد، سیف الله صمدیان که با فیلمش "هفتاد و شش دقیقه و پانزده ثانیه با عباس کیارستمی" در جشنواره کارلووی واری حضور دارد، زیر درخت کهنی که عباس کیارستمی در این شهر دوست می داشت و زیر آن می نشست، درباره او می گوید.
به همین سرعت از مرگ عباس کیارستمی یک سال گذشت. برای تو که سال ها با او کار کردی و با هم وقت گذراندید، باید خیلی دردناک باشد.
راجع به یک سال باید بگویم- نه از سر دوستی و احساساتی بازی- هنوز فکر می کنم که فضایا طوری پیش می رود که اصل واقعه نیست. با شناختی که از او داشتم و دارم، با شیطنت ها و بازیگوشی ها و شوخی های خاص او، هنوز باور نمی کنم که او عباس کیارستمی بود که من و بهمن کیارستمی و رضا میرکریمی از پاریس برگرداندیم به تهران. فکر می کنم دارد یک فیلم جدیدی را برای کل جهان کارگردانی می کند. فکر می کنم انگار یک جسد بی نام و نشانی را آنجا خریده و داده گریم کرده اند عین صورت خودش و فرستاده ایران. شاید فکر کنی این چه خواب بچگانه و رویایی ای است که داری می بینی ولی برای من چنین حسی است. احتمال واقعیت پذیری این رویا خیلی کم است ولی می خواهم بگویم که از او برمی آید.
در هواپیما از پاریس، برای اولین بار کنار من ننشسته بود و من و بهمن کنار هم نشسته بودیم و او در قسمت دیگری داشت حمل می شد. فردای روزی که پایمان رسید به تهران، در مراسمی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار می شد، من یک صحبت کوتاهی کردم و مستقیم رفتم دفتر مجله تصویر و پایم را نگذاشتم سر خاک او که شاهد تدفین اش باشم. یک ماه بعد دوست مشترکی از لندن آمد و من را به زحمت راضی کرد که دو تایی باید با هم برویم سر خاک و من هم یک بار رفتم.
- قضیه شکل گیری فیلمت هفتاد و شش دقیقه و پانزده ثانیه با عباس کیارستمی چطور بود؟
احمد کیارستمی از سانفرانسیسکو تماس گرفت و گفت عمو صمد یک کاری باید بکنیم و باید حتماً از داشته هایت فیلمی را آماده کنی. همان حرفی را که در پاریس زده بود تکرار کرد که در سی سال گذشته پدرم جلوی دوربین یک نفر احساس راحتی و آرامش و رهایی کامل داشت و آن دوربین عمو صمد بود. با این چیزهای احساسی یک جوری راضی ام کرد و بعدش هم که تلفن آلبرتو باربرا [مدیر جشنواره ونیز] بود که گفت می خواهم ریسک بزرگ زندگی ام را بکنم و فیلمی را که هنوز نساخته ای، یک ماه مانده به جشنواره بگذارم در کاتالوگ، و گذاشت. این زمان یک ماهه برای اصلاح رنگ یک فیلم هم زمان کوتاهی است، اما انرژی خود کیارستمی آن را پیش برد و کار راه افتاد.
از زمان ونیز تا حالا در جشنواره های زیادی نمایش داده شده است.
از زمان اولین نمایش در ونیز، تا حالا که شب سالگرد اوست، با کمک محمد اطبایی و شرکت فیلمسازان مستقل که توزیع فیلم را در دست دارد، در حدود هفتاد جشنواره جهانی به نمایش درآمده است.
حالا پس از یک سال حس خودت راجع به فیلم چیست؟
اوایل احساس درستی نداشتم و فکر می کردم که از نظر حسی و مرامی که برای دوستی و این چیزها قائلیم، فکر می کردم نباید این کار را می کردم. راستش از خیلی ها فیلم دارم. سی و هفت سال است که از خیلی آدم ها و موضاعات فیلم می گیرم. حتی از آبدارچی دفتر مجله تصویر، مش صفر، فکر می کنم سه برابرآقای کیارستمی متریال دارم. خلاصه ابتدا فکر کردم که کار درستی نکردم و دارم راه غلطی را می روم. همه این هفتاد جشنواره را که طبیعتا نرفتم، اما آنهایی که رفتم، با دیدن مکرر اجباری فیلم ورق برگشت و الان اگر فیلم را نبینم ناراحتم. احساس می کنم که با آن فیلم هم خودش زنده شد و هم من نقش کوچکی با آن دوربین همیشه روشنم داشتم.
در فیلم تو شخصیتی که فیلم درباره اوست مورد مصاحبه قرار نمی گیرد و دیگران هم درباره او حرف نمی زنند.
همیشه متریالی که داری به تو می گوید که چطور پیش بروی. من هم علاقه شخصی ام این طور بود که به این شیوه کار کنم، هم شخصیت کیارستمی این طور می طلبید. متریالی که دستم بود کمک کرد تا به روش ویژه ای برسیم در تدوین، آن هم در آن وقت کوتاهی که داشتیم که فیلم را به جشنواره ونیز برسانیم. طبیعت فیلم های پرتره این است که به شما درباره آن شخصیت اطلاعات بدهند و این طبیعت آنها را مصاحبه محور می کند. در فیلم هفتاد و شش دقیقه و پانزده ثانیه که اشاره ای است به سن کیارستمی که هفتاد و شش سال و پانزده روز بود، وقتی تدوین تمام شد دیدم هیچ کدام از کارهای معمول را نکرده ایم؛ اصلاً مصاحبه ای در کار نیست و حتی فیلم های خودش را هم نشان نمی دهم. این ویژگی فیلم بود. دوربین و عکاسی تصمیم می گرفت که چه کار کند. او یک لحظه حس نمی کرد که دارد فیلمی ساخته می شود. حتی سکانس آخر که ظاهراً یک بازی برای دوربین ما می کند پیش بینی نشده بود. من و او و جعفر پناهی به دنبال کادر فیلم زیر درختان زیتون بودیم که یکدفعه کیارستمی گفت که پس من هم مثل فیلم درختان زیتون بروم دنبال طاهره و این معجزه عجیبی شد برای پایان فیلم من.
ظاهراً متریال زیاد دیگری هم داری و قرار است که این فیلم را ادامه بدهی.
من سی و هفت سال است که دارم روی انسان معاصر در دنیا کار می کنم و طبیعتاً کیارستمی یکی از زیباترین مخلوقات جلوی دوربین من بوده، برای همین باید بگویم بله، متریال زیادی دارم. ما بیست و چند سال با هم در جشنواره کن بوده ایم. با هم سه فیلم کار کرده ایم؛ ای بی سی آفریقا، جاده ها و پنج. خیلی از فیلم ها را با هم شروع کردیم و تمام نشدند. این ها باید در آرشیوش باشند. طبیعتاً اگر بخواهم می شود درباره کارگاه هایش در جشنواره های مختلف و حضورش در جشنواره های گوناگون و نمایشگاه های عکس و سفرهای خارج از کشور که با هم داشتیم فیلم یا فیلم های دیگری هم بسازم. فیلمی که می بینید چکیده آگاهانه و یکدستی بود از متریالی که داشتم؛ مثلاً همه این فیلم در ایران می گذرد و همه تصاویرش مینی دی وی تصویر برداری شده بود (هنوز اچ دی نبود) و برای همین تصاویر و مضمون یکدست شد.
###